Monday, November 20, 2006

نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين خلق -بخش هشتم


نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين خلق -بخش هشتم

10 نو امبر ‏2006‏-

نمونه ديگر از هرز بردن انرژي ها

خبر ي از ارگان شورا

“همزمان با برپائي متينگ عظيم ايرانيان در دورتموند و پخش سخنراني رئيس جمهور مريم رجوي دراين مراسم ، هزاران رزمنده ارتش آزادي بخش تا پاسي ار نيمه شب اين پيروزي را جشن گرفتند “. ( ايران زمين15 تير 1374 )
من هرچه مي انديشدم كه چگونه پخش سخنراني مريم رجوي مي تواند چنين شادي را در پي داشته باشد ‌چيزي نيافتم . اكنون 11كه سال ا زان زمان مي گذرد و در فيلمهاي تبليغاتي بعد از سخنان مريم رجوي . شعار “اشرف بيداره منتظر ديداره “ را سر مي دهند،‌نمونه ديگري از تخدير اعضا هست.
يك بار به شمس الله س كه از انگلستان به عراق امده بود و د رجشن ها تنبك مي زد گفتم باميد خدا امسال عيد در ايران مي بينمت . وي گفت 7 سال است كه همين حرف را مي زنيم .!!!

نمونه ها ي اخير ملاقات مريم رجوي با چند نماينده پارلمان بلژيك و نروژ هست كه در دنياي سياست يك امر عادي است و بر اساس سردي و گرمي روابط با كشورها ، نزديكي و دوري با اپوزيسيون شد ت و ضعف پيدا مي كند. جنجالي را كه سايتهاي خبري سازمان و بزرگنمائي در اين مورد كرده اند نشان از مصرف داخلي اين امر دارد كه به توهمات هواداران و اعضا دامن مي زند. البته اميدوار بودن بسيار مثبت است ولي پوشاندن حقيقت و بزرگنمائي يك امر غير انساني و غير دموكراتيك است كه البته دود ان به چشم هوادران و اعضا ي باقي مانده خواهد رفت.


تجربه عراق و حضور ارتش آمريكا د رعراق ،‌هزينه 400 ميليا رد دلاري لشگر گشي و هزينه 150ميليون دلاري دادگاه صدام براي آمريكا و اعلام خبر اعدام صدام در شب انتخابات آمريكا براي كمك به محبوبيت جمهوري خواهان آمريكا ،‌ همه حكايت از شكست نو محافظه كاران آمريكا دارد .



پركردن برنامه روزانه براي گرفتن انرژي افراد


بعد از عمليات فروف تا اسليم بدون قيد وشرط و خلع سلاح توسط آمريكائي ها در سال 2003، اكثر وقت نيروها صرف باز و بسته شدن و تميز كردن اسلحه ها ميشد.
سخنراني موسي خياياني چندين بار تكرار ميشد . فرماندهان د رمقابل اعتراض اعضا درمورد اينكه ما اين سخنراني را تا بحال چندين بار گوش داده ايم و چيز جديد ي ندارد. به انان د رجواب گفته ميشد هر دفعه چيز تاره اي از سخنان موسي در مي ايد .

در سال 68- بعدا زچندي خط راه پيمائي در زمين مانور امد. انهم اسلحه بدون فشنگ در منطقه كفري كه منطقه غصب شده از كردها توسط صدام حسين بود . بالطبع امكان درگيري بويژه د رشب بود. فقط چند تا از فرماندهان و معاونين گلاشينگف هايشان ، فشنگ داشت. اين راه پيمائي خنده دار بود زيرا 24 كيلومتر رفت و بر گشت بود د رحاليكه سازمان ا علام كرده بود كه ارتش مكانيز ه شده و ارتش مكانيز ه هم كه 24 كيلومتر راه نمي رود. در راه يكي از اسرا ايستاد تا بند كفشش را ببندد . عماد (‌فرمانده گردان ) به معاونش اشاره اي كرد كه مواظب باش . بعدا فهيمدم كه تعدادي از اسرا به اين دليل به سازمان پيوسته اند كه بتوانند از عراق فرار كنند ومنتظر فرصت مناسب بودند.
انا ن چندين سال است كه وقتشان را ا با تميز كردن اسلحه هايئ كه هيچگاه بكار نيامد تلف كردند .در حال حاضر نيز به شستن تانك ها ي خراب و شستن زمين و جارو كردن و سبزي كاري وقتشان را پر كرده اند و اينكه انرژي از انا ن ماند كه بتوانند سوال كنند. ا زكتاب خواندن تنها به اين نمونه اشاره كنم كه فرماندهان مي گفتند “ در كتابها چيزي پيدا نمي شود ،‌ به مسعود بچسبيد “ !!!!!


انتخابات در سازمان

در سازمان انتخابات به مفهو م واقعي وچود ندارد. در اوايل انقلاب ، شورا ي مركزيت سازمان ،‌مسولت اصلي را بر عهده داشت . بعدا با بحثي كه در سازمان انجام شد با توجه به فرهنگ مردم ايران ، كه تنها هر جرياني را به فرد ميشناخت سازمان تصميم گرفت مسعود رجوي را به عنوان جلودار سازمانم معرفي كند زيرا به اين ترتيب گسترش سازمان بيشتر امكان داشت. سازمان با توجه به سابقه تاريخي ديكتاتوري فردي اين موضوع را مد نظر قرار داده بود ولي مسعود به ترتيب به عنوان نماد سازمان مجاهدين جا افتاد. شكي نيست كه همه جا مسعود رجوي را در ان دوران با نام مجاهد و يا منافق نميشناختند. گسترش سازمان حل شد ولي مسئله ديكتاتوري و نفوذ فردي به مرور و با امنيتي شدن شرايط كم كم بر تمامي سازمان جا مي افتاد.

اساس سانتراليزم دموكراتيك بعد از خروج رجوي از ايران در سال 60 و كشته شدن كادرهاي اصلي مانند موسي خيابا ني و محمد ضابطي در سال 61 ( مسول بخش اجتماعي سازمان كه مهمترين بازوي سازمان بود )‌مسعود يكه تاز شد .

د ران دروان مسولان بر اساس فعاليت و صداقت و فداكاري به مسوليت مي رسيدند .
بعد از شهادت موسي خياباني در تهران ، مسعود رجوي مرحوم علي زركش را بجا ي وي انتصاب كرد كم كم اين انتصب ها و نفوذ در انتصاب افراد توسط رجوي اعمال ميشد .

رجوي بعد از اينكه شوراي ملي مقاومت كه بدون وجود بني صدر امكان تحق و مشروعيت د ران زمان نداشت برا ي غربي ها جا افتاد بني صد ر را كه دران زمان قانونا رئيس جمهور بود را از سمت مسول شور ا خلع كرد و خودش رئيس شورا هم شد .

رجوي ديگر نيازي به ادامه ازدواج با فيروزه بني صد ر را نداشت زيرا وي به عنوان مسول سازمان مجاهدين و شورا رسميت يافته بود .
با وجود فيروزه بني صد ر در خانه ، امكان بحث آزاد در مورد مذاكره با عراق كه مورد مخالفت بني صدر و نيز سفر رجوي به عراق بود ،‌ امكان نداشت . رجوي به طلاق فيروزه بني صدر دست زد و سپس با مريم رجوي تحت عنوان “انقلاب ايدولوژيك“ ازدواج كرد. در اين راستا وي با هيچ كدام ازاعضاي مركزيت مشاوره نكرد. هر چند گفتاري از علي زركش در اين مورد توسط رجوي استناد ميشود ولي با توجه به اينكه رزكش بعد ا از سمت فرماندهي نيروهاي داخل ايارن خلع و زنداني شد ،‌ و نيز حضور وي در فرانسه ،‌ بنظز واقي نمي ايد . د رهر حال مسعود رجوي بعد از ازدواج كادر مركزي را منحل كرد و البته شوراي رهبري تشكيل شد كه البته فرمايشي بود .


سفر به عراق و دريافت كمك هاي مالي از عراق باعث شد كه نفوذ مسعود بيشتر شود. با سكوت اعضاي با سابقه و عملا بعد از زنداني كردن علي زركش ، تحكيم قدرت خود ،‌ مريم رجوي را به جانشيني خود و رهبري سازمان مجاهدين منصوب كرد . مثلا د رمورد اين انتصاب وي بعد از اعلام انتصاب مريم بعد از چند روز نشستي د رپائيز 68 بر گزار كرد تا نظر اعضا را دراين مورد بداند و بقول خودش راي اعتماد بگيرد. . رجوي نزديكيهاي صبح بعد از 8 ساعت جلسه يك طرفه خسته كننده كه اكثر وقت انرا مسعود سخنراني ميكرد .‌وي ازحاضران خواست كه با بلند كردن دست راي بدهند . وقتي مريم خواست توضيح بيشتري بدهد وي دست وي را كشيد و گفت “ ول كن كسي كه تا بحال نفهميده بعدش هم نمي فهمه “.

و د رحقيقت مريم كه خود منصوب شده بود راي اعتماد را گرفت . هيچ كسي در ان جو جرئت مخالفت با مسعود رجوي را نداشت .
مسعود رجوي در اطلاعيه انتصاب مريم رجوي نوشت
انتخاب مريم توان مضاعف براي سرنگوني رژيم خميني ايجاد ميكند.
براستي ميتوان نتيجه گرفت كه تمامي اين حرفها . براي پوشاندن واقعيت از ان اعضائي است كه هنوز به اين رهبري اعتماد دارند والا سپري شدن 17 سال و درنظر گرفتن توان مضاعف ، همه نشان از عدم صداقت و رياكاري رهبراين اين جريان در اگاهي سازي دارد.


در مهر 1380 مژگان پارسائي به عنوان مسو ل اول انتخاب شد. و بهشته شاد رو به عنوان فرمانده داخل كشور انتخاب شد.
مسعود مانند ‌ديكتاتور سرهنگ قذافي “كه تمامي محافظان خود را از زنان انتخاب كرده بود . زنان را د ر انتصابات فرمايشي به پستهاي فرماندهي البته از سوي مريم رجوي كه خود منصوب مسعود بود ،‌ منصوب كرد زيرا مي دانست كه زنان بر عكس مردان براي تعويض و يا جانشيني وي تلاش نخواهند كرد. انتخابات براي انتصاب مريم رجوي به عنوان رئيس جمهوري هم از همين شيوه بر خورداردبود. نكته مهم اين است كه اولا هيج مخالفي وجود ندارد. همانطور كه هيچ داوطلبي هم برا ي پست وجود ندارد .

در روابط و مناسبات داخلي هر كس كه به مريم و مسعود بيشتر زبانان تملق مي گفت رده هاي بالاتري را اشغال مي كرد.


راي گير ي ها همه علني با بلند كردن دست است كه شديدا غير دموكراتيك است . به هيچ وجه در سازما ن راي گير ي مخفي انجام نمي گيرد.

كساني كه از نزديك با روابط و مناسبات سازمان آشنا هستند و تعداد اكثريت جدا شده ها و منتقدين ،‌نشان از روند غيردموكراتيك در سازمان دارد. هر فرمانده اي كه بنوعي مورد محبوبيت در بين افراد گروه قرار ميگرفت ،‌ حتما عزل ميشد. هيج كسي نبايست نامش در جلوي رجوي مطرح شود حتي اگر ان فرد 100%‌وفادار به مسعود رجوي باشد. .

مسعود مسول بخش نظامي و مريم مسول بخش مالي و اطلاعاتي بود كه مهمترين ثسمت د رهر سازمان و يا دولتي هست هر كس اين دو بخش را كنترل كند د رجوامع استبدادي م يتواند كمترل خود را بر مردم و اعضا گستر ش بدهد. در
مريم رجوي ا قبل ا زاعزام به فرانسه قبل ا زاغاز اشغال عراق (2003) ، مسول حفاظت مسعود رجوي هم بود. توانستند مخالفان را خفه‌ .و زنان را فرمانده و مرددها را به نوعي خريدار ي كنند. زيرا يك شبه اكثر فرماندهان زن شدند و مردها خلع شدند.

درحاليكه روند رشد و تكامل و فرهنگ سازي يك جامعه با فتوا و دستور پيش نمي رود و نياز به زمان و كار مستمر و نهادينه شدن دارد.
وقتي كه افراد انتصابي شدند ديگر مسوليتي در قبال افراد زير دشت ندارند زيرا مشروعيت خود را از رهبر مي گيرند و خود را موظف به اجراي دستورات انان دانشته و پاسخگو به انان مي دانند.

سازمان هراز گاهي به يك شعار جديد مانند جبهه متحد د رابان 82 ( قبل ا زحمله عراق ) و يا راه سوم ،‌تغيير پرچم از ساده به شير وخورشيد ميرسد بدون اينكه هيچ ناظري د راين نشستها شركت داشته باشد و يا متن اين نشست ها براي اطلاع مردم بيرون داده شود. بعني همان كاري كه مجلس خبرگان رهبري ميكند. انها در قرن 21،‌ عصر اينتر نت و انتقال اطلاعات ، مردم را غريبه مي دانند.
در تمامي مصوبات شورا و سازمان بر اساس انتشارات سازمان راي مخالف وجود ندارد كه تداعي وحدت در سازمان و شورا را نشان بدهد. در حاليكه سلامت يك جريان و جامعه در چند صدائي و شنيده شدن ان صداها و محترم شمردن ان صداها هست . در غيراين صورت با توجه به استبداد در ايران ،‌عراق ؤ سوريه ؤ كره شمالي و اتحاد جماهير شوروي شكي در ناسالم بودن و استبدادي و غير دموكراتيك بودن ان جريان دارد.

عدم مسوليت در حفظ جان افراد و ترورهاي كور

خطي را سازمان در 60 به اعضا داد كه به موجب ان اعضا زير شكنجه بايستي زير دستان را و افراد معمولي را لو بدهند تا سيستم امنيتي رژيم را معطل كنند تا سازمان بتواند اعضاي اصلي را از زير ضرب بيرون بكشد. اين بر خلاف دستور العمل حنيف نژاد بود كه تاكيد داشت “ اعضا نمي توانند زير دستان و مردم معمولي و هوادار را لو بدهند زيرا به اعتماد توده ها خيانت نبابد بشود .انها مي توانند در زير شكنجه افراد بالا دست را لو بدهند “. استدلال حنيف اين بود كه يك فرد عضو اگاهانه اين مسوليت را پذيرفته و مسئله شهادت را هم حل كرده است. مدت مقاومت شكنجه گاه ساو اك حداكثر يك روز بود و در زمان لاجوردي اين زمان به 2 ساعت كاهش پيدا كرده بود. از انجا كه هواداران معمولي كه دستگير ميشدند و اگر زير شكنجه اسم انان لو رفته بود به محض دستگيري زير شكنجه شديد قرار مي گرفتند تا اطلاعات وي نسوزد (‌از بين نرود)‌
بالطبع يك فرد كه تنها هوادار ساده بودو اطلاعاتي هم نداشت گاها اعتراقف به ترور نكرده مي كرد. از اين موارد تعدادي كمي وجود ندارد. در زندان در سال 60 يك زنداني كه زي اعدام بود به من گفت زير شكنجه مجبور شده است كه بگويد كسي را ترور كرده است. سيستم امنيتي در اسلهاي 64 به بعد، و سركوب كامل جريانات مسلحانه به بازسازي اين اطلاعات و تشكيلات تمامي سازمانهاي سياسي پرداختند و بعدا متو جه شدند كه بسياري از ان ترورها اصلا وجود نداشته است. البته به روي خود هم نمي اورند كه انسانهاي بيگناهي را شكنجه و معلول و يا اعدام كرده اند و پاسخگو نيستند.


خط ترور سازمان در سالهاي 60
ترورهاي واكنشي واحدهاي عملياتي سازمان در سالهاي 60 ، بر اساس شكل و شمايل ظاهري افراد مانند ريش و شلوار آمريكائي بود كه كميته چي ها مي پوشيدند . اخيرا يكي از فرماندهان سابق نظامي سازمان د ر كانادا اين گفته را با ذكر مثال تائيد كرد. يعني مواردي از مردم معمولي با شكل خزب اللهي توسط اعضاي سازمان ترور شدند.

اين در حالي بود كه گروه ضربت دادستاني اوين كه در زندان قصر مواد مخدر(‌د رشرقي ) مستقر بود تمامي اعضايش ريش ها را سه تيغه يم كردند و مو ها را كرنلي ميكردند. آنها از آمبولانس براي شكنجه براي فعالان سياسي و مبارزين مسلح براي “نسوختن قرارها “ استفاده ميكردند.


عدم اطلاع جريانات سياسي ديگر از 30 خرداد و آغاز جنگ مسلحانه

# محمد هوشمند مي گويد مسول سازمان در شيراز بنام احمد كه رابط سازمان با چريكهاي فدائي درشيراز بود را يك هفته بعد از30 خرداد ديدم. بوي گفتم “چرا به ما هيچ اطلاعي ندادي تا خودمان را جمع و جو ر كنيم. زيرا يك هفته قبل از 30 خرداد با وي ملاقات داشتم . احمد گفته بود سازمان به ما دستور داده بود به هيچ وجه با هيچ كس در اين رابطه صحبت نكينم.
يعني با آعاز جنگ مسلحانه عملا تمامي نيروهاي سياسي به زير تيغ رفتند بدون اينكه در جريان قرار گرفته باشند و نيتجه انهم مشخص است . سركوب و قلع و قمع كامل نير وها ي سياسي توسط جريان لاجوردي -رفسنجاني و د رتاييديه ضمني حناح ديگر رژيم د ران دوران.


# شهيد مهد ي بخارائي از اعضاي زير مركزيت سازمان تا 60 بود . سازمان بزرگترين انبار اسلحه را در گاراژ پدر مهدي د رميدان شوش جا سازي كرد بود. اين انبار كه بر اثر اشتباه سازمان لو رفته بود. زيرا براي كند ن زمين از كارگر انبار كمك گرفته بودند. روز بعد كار گر مزبور مي بيند كه هيچ دريچه اي در مجل كنده شدن نيست . اين انبار در سال 59 لو رفت.
جنوب شهر تهران پايگاه مذهبيون سنتي بود كه مدافعين اصلي رژيم بودند و ميدان شوش هم اين قادعن مستثني نبود ولي اين داستان قابل ذكر است كه يكي از جاهلان محل بنام “مهدي پلنگ “ به مهدي بخارائي سمپاتي شديدي د اشت. سازمان در ان منطقه درمانگاهدندانپزشكي مجاني براي كم درامد هاداشت . بهمين دليل ان محله تا اخرين روزهاي خرداد 60 ، كميته محل از حمله به هواداران سازمان خودداري ميكرد.

مهدي در مورد 30 خرداد مسئله جدي داشت. بهمين دليل سازمان وي را معلق كرده بود و اسلحه سازماني وي را گرفته بودند. وي از امكانات خانه سازماني بر خوردارد نبود و بعد از شروع درگير ها متاسفانه به درخواست خواهرش كه اسير شده بود به محل قرار در يك شركت رفته بود كه درانجا زنده دستگير شد. مهدي زير شديدترين شكنجه ها قرار گرفت .وي در پائيز 60 اعدام شد.
يك جناح رژيم مانندمهدوي كني ، معتقد بودند كه وي از جناح مذهبي سازمان است نبايد وي رااعدام كرد مهدي برادر بخارائي از فدائيان اسلام بودكه علي منصور نخست وزير شاه را اعدام كرد ه بود. ولي جناج ديگر مانند لاجوردي كه معتقد به ريشه كردن سازمان بودند ، وي را اعدام كرد. مهدي گردن بچه هاي محل ما حق داشت زيرا هميشه تا كيد مي كرد اول سلامت فرد بعد اسلحه . اسلحه هميشه گير مي ايد ولي مبارز نه.

سازمان مجاهدين هيچگاه مهدي بخارائي را كه به مسعود رجوي در جريان 30 خرداد انتقاد داشت جز شهداي سازمان اعلام نكرد . د رحالي كه منيره رجوي را كه سياسي نبود و لاجوردي وي را كه خواهر مسعودبود و باتفاق همسرش كه از لولا فروشان تهران در خيابان سپه تهران بود را تنها بجرم داشتن شناسنامه مسعود رجوي و نسبت خويشاوندي با وي انها را اعدام كرد . مرحوم منيره رجوي د ر زندان مشهد به مرخصي فرستاده شده بود يعني اينكه وي توبه كرده بود ولي رجوي وي را به عنوان سمبل مقاومت زندانيان سياسي و روز كشته شدن وي را روز زندانيان سياسي نامگذاري كرد.


# اتهامات جدي در مورد اينكه سازمان كساني را كه مسئله داشتند در سال 60 به عمليات فرستاده بود كه با يك تير دو نشان زده باشد هم از شر مخالفين خلاص شده باشد هم به رژيم ضربه زده باشد و شهيد د اشته باشد. د راين مورد نياز به بررسي دقيق تر است زيرا امكان دسترسي به افرادي كه ازاين جريانات زنده مانده اند و د رايران زنده هستند ، خيلي كم است.

مسعود رجوي در نشست اوروسوراز طبق معمول گناه را به گردن نگرفت. وي تلفني را روي تخته كشيد ه بود و با چوب دستي اش به تلفن اشاره كرده بود و گفته بود “‌متهم تلفن است “!! ( نقل از سعيد شاهسوندي - مركزيت سابق مجاهدين ) .





يك نمونه شاهپور در سال64 در كمتر از يك ماه در اهواز كه نسبت به ازدواج مسعود و مريم مسئله داشت لو رفت . د راين زمان رجوي تعدادي از اعضا را برا ي عمليات به داخل كشور فرستاد كه نشان بدهد ازدواج وي با مريم باعث پتانسيل زيادي در داخل سازمان شده است . اين افراد از طريق تلفن با سازمان در فرانسه متصل مي شدند و خط ترور ها را مي گرفتند . رژيم د ر ان سال مجهزترين دستگاهها ي كنترل تلفن را خريدار ي كرده بود و تمامي اين افراد قبل ا زعمليات دستگير ، شكنجه و بسيار ي اعدام شدند .
خوشبختانه شاهپور كه هم اكنون د رايران زندگي مي كند و زنده است . يكي از دللا يل زنده ماندنش جواب “ نه“ اي بوده كه به مسو ل سازمان در فرانسه در پاي تلفن گفته بود.

انگار نه انگار كه دهها نفر از اعضا تنها بخاطر عروسي مريم و مسعود قرباني شده بودند.
و البته هنوز كسي اين مسوليت را به عهده نگرفته است و ا زخانواده هاي اين قربانيان معذرت خواهي نكرده است.



در مورد نويسنده گزارش

× سعيد سلطانپور در سال 57 همزمان با حضور در دانشگاه تهران به سازمان مجاهدين خلق مي پيوندد كه تا سال 1369 ادامه داشت . وي در 1990 رسما از سازمان به دليل انحراف در شيوه بنيانگذاران كه استقلال و آزادي ايران و نيز منافع مردم ايران بود ،‌ جدا مي شود .
وي منظور از انتشار اين گزارش را براي اينكه نسلهاي آينده ايران از تجربه شكستهاي جنبش درس گرفته وانرا تكرار نكنند،‌ مي داند .

البته اين نقض حقوق بشر در ديگر جريانات سياسي هم با توجه به ميزان گستردگي انان مي تواند وجود داشته باشد. كتابهاي “ خانه عمو يوسف “ نمونه اي از اين نقض حقوق بشر مي باشد.

وب لاك كانون انديشه ،‌گفتكگو و حقوق بشر
www.cdhriran.blogpsot.com

0 Comments:

Post a Comment

<< Home