سلام بر وجدانهای بیدار و پاک جامعه ایرانی و ضرورت نهادینه شدن آن در کانادا
سلام بر وجدانهای بیدار و پاک جامعه ایرانی و ضرورت نهادینه شدن آن در کانادا
" فاطمه باهمت بی ادعاها به دانشگاه بر گشت "
سعید سلطانپور
گر طالب عرفانی ای دل زصفا، دم زن هستی به کناری نه ، لاف من و ما کم زن .
هر از گاهی نامه ای ، ای میلی می گیریم که درد نامه است و رنج نامه ای از سو استفاده برخی از ایرانیان از دیگران و نا امید ی و جمع بندی نا عادلانه و مایوسانه که همه ایرانی ها اینجور هستند.
براستی چنین است ؟
فاطمه دختر دانشجوی مهندسی رشته هوا فضای دانشگاه یورک است. فاطمه نه پدر پولداری داشته که به خاطر آینده فرزندش، همگی خانواده به کانادا مهاجرت کنند و نه فامیلی در کانادا دارد که زیر پر و بال او را بگیرد. وی دختر درسخوانی بوده است که به کمک یک هموطن نیکوکار، رئیس شرکت پدرش، از طریق دوبی ویزای تحصیلی کانادا را گرفته است. فاطمه در سال 2003 به تورنتو می آید و تا اپریل 2004 به عنوان دانشجوی بین المللی درس می خواند. در اپریل 2004 دانشگاه وی را اخراج میکند، زیرا پول خوابگاه را نپرداخته است. فاطمه مجبور می شود به پناهگاه (شلتر) برود و تمام وقت کار بکند تا بتواند شهریه خود را بدهد. خوشبختانه با ساعتی 10 دلار در دانشگاه یورک کاری پیدا می کند. روزها کار می کند، شبها درس می خواند، ولی فقط ثبت نام یک درس او ـ جبر و انتگرال ((Calculusـ1600 دلار است به اضافه شهریه واحدهای دیگر و هزینه سرسام آور کتاب که انحصاری است و مانعی برای خارج کردن کم درآمدها از تحصیل .
زندگی دانشجویی سخت است . فاطمه هم شکایتی ندارد تا وقتی به وی اجازه می دهند به سر کلاس برود وی سختی ها را تحمل می کند .
دانشگاه یورک در سال 2005 به وی خوابگاه می دهد . فاطمه که عشقش در س خواندن هست ، به درس ادامه می دهد. اوضاع بهتر می شود زمانیکه در سال 2006 با کمک یک سازمان غیر انتفاعی حقوقی (غیر ایرانی ) موقعیت مهاجرت پیدا می کند .
خوشحال می شود . آینده اش روشن تر می شود . شهریه اش نصف خواهد شد . امید تازه ای در فاطمه بوجود می آید ولی دانشگاه یورک تا نشان دادن کارت مهاجرت ( پی آر ) نمی تواند به وی شهریه مهاجری بدهد و از وام دولتی بهر ه بگیرد .
اما از آنجا که فاطمه درسش بسیار خوب است در این مدت از بورسیه های مختلف بدلیل استعدادش بر خوردار می شود ولی همچنان هزینه درس خواند ن و بدهی های گذشته وسودهای آن برای وی یک کابوس هاست .
در یکی از موسسات مربوط به رشته اش در شهر " اوک ویل " کار می کند ولی از انجا که هر چه سنگ است برای پای لنگ ، در 5 نوامبر 2007 هنگام برگشت از سر کار، ساعت 11 شب روی زمین یخی می خورد و پایش می شکند .
کابوس فاطمه شروع می شود وی نه تنها دیگر نمی تواند کار کند بلکه ماهی 400 دلار سود شهریه را هم نمی تواند بپردازد . وی می تواند روزها را با غذای حداقل سر کند . زیرا فاطمه نه اولین نفر بوده است که در فقر درس خواند ه است و با پشتکار و استعدادش توجه را جلب می کند و نه آخرین نفر خواهد بود.
در س خواندن تنها راه برون رفت از فقر و کمک به خانواده است تنها امیدی که این قشر را زنده و سر پا نگاه می دارد .
ولی بدهی فاطمه درآوریل 2008 به 24 هزار و خورده ای دلار می رسد که مبلغ 14 هزار دلار آن سود ی که است دانشگا ه یورک برای بدهی ها ی شهریه و خوابگاه در این 5 سال از وی طلب می کند .
نامه ها کامپیوتری است و حس ندارد .
نامه دانشگاه می رسد تا تسویه حساب نکردن شما حق ثبت نام در دانشگاه را ندارید. خبر بدتر در راه است . نامه بعدی از اخراج وی از خوابگاه خبر می دهد زیرا وی دانشجو نیست زیرا پول ثبت نام ندارد .
فاطمه به همه جا سر می زند . هر دری را می زند . حاضر است کار کند ولی با 60 ساعت کار در هفته هم تنها می تواند سود ی را که روی این مبلغ می آید بدهد. جثه اش ضعیف است . آن غیر ایرانی ها هم که در دانشگاه یورک به وی کمک کرده بودند کاری از دستشان بر نمی آید . وی به جامعه ایرانی رو می آورد.
در این میان وی از طریق خانمی با فرح اصلانی آشنا می شود . فرح از فعالان اجتماعی است که از بنیانگزاران جامعه ایرانی مبارزه با سرطان هست و فعال در خیریه کودکان پردیس ، . در کارش جدی و صریح است.
ا ز فاطمه مدارک می خواهد زیرا بغیر از بدهی زیاد فاطمه ، مسئله اعتماد مردم نیزدر میان هست . مدارک کافی نیست . دو هفته طول میکشد تا فاطمه تمامی صورت حساب ها و شهریه و گزارش بیمارستان و نامه دانشگاه را مبنی بر عدم ممنوع شدن از ثبت نام می آورد .اواسط ماه اوت شده است . وقت زیادی برا ی ثبت نان نمانده است
فاطمه تنها یک خواهش دارد به وی کمک کنند تا ا زتحصیل محروم نشود وی صدقه نمی خواهد.
فرح اصلانی دست بکار میشود ساکن ریچموند هیل هست . با فخر ی باغانی از فعالین اجتماعی به نزد اقای تبریزی مسول بنیاد پریا میروند . آقای تبریزی هفته بعد آقای مرید ی را به محل پریا می آورد . فخری و فرح موضوع فاطمه را در میان می گذارند. دکتر مریدی نماینده مجلس انتاریو که معاون وزیر علوم هم هست می گوید نمی توانم دراین مورد دخالت کنم .؟ بدلیل تداخل منافع وزارت و منافع شخصی حتی تلفن هم نمی توانم بکنم.
(Conflict of interest)
آقای تاج دولتی خودش در آنجا پیگیر قضیه می شود و با استادی ایرانی در دانشگاه یورک تماس می گیرد که در نهایت به جائی نمی رسد.
فرح ،نا امید از نمایندگان سیاسی جامعه ایرانی ، موضوع را با ما در میان می گذارد "اگر کسی در بانک باشد و بتواند وام بگیرد را معرفی کنم و ی حاضر است به عنوان ضامن سندهای فاطمه را امضا کند .
با افشین نجبا از خوش نامان صنف مشاوران وام تماس گرفتم . 500 دلار کمک می کند و تلاش زیادی را برای دریافت اعتباربانکی برای فاطمه آغاز می کند . در این میان همسرش، شعله نیز در حلقه دوستان ، موضوع را طرح و مبلغی را جمع کرده و به حساب دانشگاه یورک می ریزند.
فخری خانم به آشناها و مشتریان آژانس مسافرتی تلفن می زند . حرفش برای خیلی ها سند است آقای (صفدری) 1000 دلار سوپر زمانی 500 دلار- خانم زراسی 500 دلار ، آقای کثیریان 1000 دلار – راب وندرو 1000 دلار – سوسن 50 دلار – میترا جامع 300 – خانم خندان 200 دلار - فریبا نادری 250 دلار کمک می کند. فرح هم از طریق دوستان دوری می زند. شبکه خانمها، موضوع را به یک دیگر اطلاع می دهند.
اعضای کلاس قرآن (خانم – ف) 1430 دلار - کلاس قرآن مسعود 4570 دلار، داوطلبان خیریه پردیس از جیب خودشان 3040 دلار که همه مبلغ هایی بین 20 دلار تا 100 دلار است، کمک می کنند. 3670 دلار افراد نیز توسط افراد نیکوکار متفرقه که نام آنها نزد فرح خانم و فخری خانم موجود هست ، جمع آوری شده است .
این افراد بی مدعا که وجدان سالم و انسانی جامعه ایرانی کانادا هستند، توانسته اند مبلغ 17670 دلار جمع کنند و به امید خدا تا روز چهارشنبه که آخرین روز ثبت نام دانشگاه است 132 دلار باقی مانده هم جمع خواهد شد
وقتی که مردم به صحنه می آیند وطرف ها آدمهای مطمئن و سالمی باشند ، کاری لنگ شده روی زمین نخواهد ماند .
فاطمه با مشاور دانشگاه یورک صحبت کرد. مشاوردانشگاه در خواست کرده است که مبلغ 5316 دلار از محل سود حساب شده یورک کسرشود . فاطمه روز جمعه 6 سپتامبر این خبر خوب را می گیرد . هر چند نیاز به تصویب مقامات بالاتر دارد.
سلام بر شما وجدانها ی سالم جامعه ایرانی که به شعر سعدی در سرزمین دریاچه ها مفهوم می بخشید
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
چوعضوی بدر د آورد روزگار دیگر عضوها را نماند قرار
دانشجوی مهندسی و عدم حمایت جامعه مهندسان ایرانی
روز چهارشنبه سوم سپتامبر جلسه ماهانه انجمن مهندسین در هتل شرایتون ریچموند هیل هست . مسولین انجمن موافقت می کنند فاطمه 10 دقیقه ای صحبت کند . فاطمه رنگ پریده برای 10 دقیقه صحبت می کند . فاطمه دانشجوی مهندسی هوا فضا و رئیس انجمن مهندسی دانشجویان دانشگاه یورک می گوید که تغذیه اش از طریق بانک غذای دانشگاه یورک هست . وی با صدای لرزان ادامه می دهد که آنروزها که پایش شکسته بود روزها را بدون غذا سر کرده است . فاطمه جوان با خوشحالی می گوید که تنها یک سال دیگر به فارغ التحصیل شدنش مانده است و وقتی که فارغ التحصیل شد به جمع آنان خواهد پیوست و به این جمع افتخار خواهد کرد . ولی سخنان وی تنها آقای ترابی را تحت تاثیر قرار می دهد که مبلغ 100 دلار کمک می کند .
هر چند با توجه به سابقه انجمن مهندسین و وجود افراد خوشنام و ملی در این گروه انتظار بیشتری می رفت که این عدم حمایت آنها از این دانشجوی جوان باعث ناامیدی ما شد ه است .
توضیح
روز چهارشنبه 10 سپتامبر مهندس بنی جمالی مبلغ 1000 دلار کمک کردند.
و چند نفر دیگر هم برای کمک تلفن کرده اند .
دراین مراسم آقای ( م.م ) هم حضور داشت . میم از چند سال قبل با چند نفر ایرانی وابسته به حزب لیبرال کانادا با چراغ خاموش حرکت می کردند و خود را نخبگان و رهبران جامعه ایرانی در کانادا قلمداد می کردند و رویای کنگره ای مانند یهودیان کانادا را در سر داشتند ولی یک نکته را فراموش کرده بودند که یهودیان کانادا ارتباطشان ارتباط دوطرفه هست نه یکطرفه . خوشبختانه بدلیل هوشیاری فعالان اجتماعی جامعه ایرانی ، این جما عت مجبور شدند که تشکیلات خود راعلنی کنند.
م.م.ا که در تشکیلات بظاهر غیر سیاسی ولی خط دار سیاسی کنگره ایرانیان کانادا که طبق ادعاهای انتخاباتی شان قرار بوده است از ایرانیان دفاع کنند و برای ایرانیان کار کند ، کوچکترین اقدام و علاقه ای برای کسب اطلاعات و کمک به این دانشجوی ایرانی حتی در حد همدردی نکرده است در حالیکه در فردای روز انتخابات کنگره کذائی ، حضور پررنگی در تلویزیون بشدت سیاسی آمریکا ( صدای آمریکا ) داشته است .
.
ضرورت تشکیل نهادهای غیر انتفاعی مردمی
همین هفته گذشته بود که فخری باغانی درراستای دعوت آقای گلسرخی که به همت شهروند که اعتبارش را روی این کار می گذارد ، برای آزادی یک جوان ایرانی که مدت 16 ماه است در زندان اداره مهاجرت هست و نیاز به 5 هزار دلار وثیقه داشت ، پاسخ داد و از افراد خیر جامعه ایرانی مبلغ فوق را جمع کرد . البته کسان دیگری هم کمک کرده اند که در شهروند به چا پ رسیده بود . در این گونه یاری کردنها ،مقدا ر آنقدر ارزش ندارد که نفس کار، که به ما امید می دهد و خستگی را از تن به در که هنوز انسانیت نه تنها نمرد ه است که ریشه دروجود ما دارد .
زما ن آن رسیده است که انجمن هائی برای حمایت از دانشجویان و زندانیان و کودکان و زنان مورد ستم و مهاجرین تازه وارد و موارد دیگر و خانواده ها تشکیل داد . باید این نهادها را توسط لایه های اجتماعی جامعه تاسیس کرد. حضور افراد سالم در این نها د ها اعتبار این نهادها خواهند بود که و به رشد جامعه ایرانی کمک می کند و از سوی دیگر هم ، کسانی را که سیاست باز هستند و بغیر از ریاست کاری دیگر را نمی پذیرند نیز منزوی خواهد کرد .
هیچ لازم نیست که کمک مالی کرد اگر امکانش را ندارید
ولی جامعه ایرانی آنوقت زنده است که هیچ کسی از جامعه ایرانی که خود ش را جزه این جامعه میدانند بیرون نماند .
جامعه ای سالم است که اگر نمی تواند نیازهای اقتصادی و مشکلات مالی دیگر افراد را برطرف کند
اقلا ، دستی را که به طرفش دراز شده است در دستانش بگیرد .
وشانه ای برای گذاشتن سر بر روی آن ، برای گریستن و التیام داشته باشد .
و آغوشی باز برای آنان که در لحظات تنهائی و غم در آن آرامش بگیرند
و قلبی باز برای امید دادن و شریک شدن در شادی های دیگران
وگوشی شنوا برای شنیدن دردها و مشکلات دیگران داشته باشد تا کسی خود را غریبه نبیند .
این حداقل یک جامعه انسانی است .
سلام بر آنانی که که در قلب سیستم فردگرا و خود محور سرمایه داری ، بی ریا برای رضای خدا ، دست خلق را می گیرند و به انسانیت مفهومی دوباره می بخشند .
من آنرا آدمی دانم که دارد سیرتی نیکو
مرا چه مصلحت با آن که گبر است یا ترسا
سلمان ساوجی" . "
می دانیم از کجای تاریخی آمده ایم ولی آیا می دانیم به کجای تاریخی می رویم ؟
برای توسعه با ید هزینه کرد و برای تغییر باید هزینه پرداخت و تلاش کرد . این هزینه حداقل مسولیت شهروندی در قبال جامعه ا ی است که خودش را به آن وابسته می داند و معرفی می کند .
اگر می خواهیم جامعه ایرانی در کانادا در آینده اعتبار محلی و جهانی داشته باشد باید نسل جوان ما در دانش سرآمد بشوند . برای چنین هدفی نیاز به برنامه ریزی و همت دارد . تا سال 2020 می توان نسل جوانی را تربیت کرد که در دانش سر آمد باشند . انوقت است که جامعه ما جامعه نمونه خواهد بود و در تصمیم گیری های مهم علمی و سیاسی کانادا نقش خواهد داشت . با استفاده از راه کوتاه و تزریق های سیاسی نمی توان به این هدف رسید .
جامعه ما نمی تواند و نباید هیچ نوجوانی را از دست بدهد . مگر جامعه ما د ر کانادا چند هزار جوان دارد در حالیکه برای جایگزین کردن یک نوجوان نیاز به حداقل 16 سال زمان هست.
شما می توانید سیاه پوست باشید و سالانه مانند مایکل جردن میلیونها دلار درآمد داشته باشید . سیستم با این درآمد هیچ مشکلی جدی ندارد ولی سیستم سیاسی با مایکل جردنی که از هاروارد دکترای تحصیلی داشته باشد مشکل جدی خواهد داشت . زیرا جردن تحصیلکردده را به سختی می توانند از صحنه تصمیم گیری های سیاسی و اقتصادی کلان حذف کرد .
تجربه نشان داده است که نمی توان به آن جماعتی که حتی منافع مالی صنف خودشان را نمی توانند تشخیص بدهند ، تکیه داد . ما زمانی از این گردنه به سلامت به قله دانش و افتخار خواهیم رسید که غم انسانیت و عشق به ایران ونظم د رما و نهادی های مردمی ما وجود داشته باشد .
باید سازماندهی کرد . اقشار مختلف جامعه ایرانی باید تشکیلات غیر انتفاعی را تاسیس کنند و آنرا نهادینه کنند . . قدمهای کوچک و لی محکم واستوار ، با تکیه بر تاریخ غنی گذشته ولی روبه جلو برای ساختن آینده ای غنی برای همه.داوطلبان جوان در کنار تجربه نسلهای بزرگتر در درازمدت سرمایه عظیم اجتماعی سیاسی و فرهنگی بوجود خواهند آورد .
دوستان ،
اگر به امید سیاستمداران و قدرت طلبان جامعه ایرانی که همواره تاریخ وجود داشته اند و در اینجا ، خود را به آستان احزاب کانادائی در قدرت زنجیر کرده اند تا شاید از طرف آنان به عنوان رهبران و نخبگان جامعه ایرانی قرار بگیرند، وقت خود را تلف کرده ایم .
به این دوستان باید گفت اگر اعتباری هست از طرف مردم هست که فعلا سازماندهی ندارند . عموم مردم به مرور زمان متوجه خواهند شد در عمل چه کسی از منافع انها حمایت می کند و چه کسانی سنگ خود را با ارزان فروختن جامعه ایرانی به سینه می زنند . کسانی که سیاست بازیشان وادامه آن باعث بی اعتمادی بیشتر جامعه ایران شده است .
باید گفت
ما را به خیر تو امید مرسان شر مرسان .برای سلامت جامعه ایرانی و تداوم آن وجدانهای پاک را سازماندهی کنیم.
فاطمه ها ، افتخار ما هستند
فاطمه به اتاوا هفته گذشته می رود . طرح وی برای جمع آوری زباله در فضا جز؛ طرحهای نهائی موسسه فضائی کانادا هست (1) که معادل علمی ناسا می باشد. رئیس این موسسه رئیس هواپیماسازی بمباردیر در مونترال هست . .برنده اول 5 هزار دلار جایزه خواهد گرفت.
فاطمه به اتاوا می رود ؛ باید این پول را ببرد تا بتواند ادامه تحصیل بدهد . آینده وی در گرو برنده شدن هست .
طرح وی چهارم می شود و مبلغ 2500 دلار جایزه می گیرد0 200 دلار در تئوری و 500 دلار درتکنیک ، که اگردر دانشگاه ثبت نام کند آنرا به وی خواهند داد .
فاطمه ، امروز که این مطلب را می خوانید بدلیل همکاری استادا ن دانشگاه یورک بدلیل استعدادش در کلاس حضور پیدا کرده است ولی نتیجه ثبت نام وی بستگی به پرداخت این بدهی دارد که تا امروز جمع شده است ..
فاطمه اولین زن و اولین ایرانی است که چنین جایزه ای را می برد و این افتخار جامعه ایرانی وکاناد ا هست .
براستی چند نفر مانند فاطمه داریم .
چند روز قبل نامزد انتخاباتی منطقه دان ولی غربی ( تورنتو ) می گفت که در بازدیددم خانه ها ، با دختری ایرانی ا گفتگو کرده بود که با خانواده اشت به عنوان پناهند ه به کانادا آمده بودند و و ی اکنون دانشجوی رشته دکترای پزشکی اتمی است . راب اولیفن کشیش لیبرال ادامه داد که وی به این دختر که د رحوزه انتخاباتی وی هست افتخار می کندو افتخار کانادا هم هست .
داستان فاطمه ، داستان تک تک ما هست.
آنجا که وجدانها ی پاک و انسان دوستانه به کمک همنوع خود می شتابند .
داستان کمک به فاطمه که در جامعه ما کم نیستد داستان واقعی کسانی است که خالصانه کمک می کنند . کسانی که چشم به قدرت ندوخته اند .
داستان کمک به فاطمه ها ، داستانی است که ریشه در اعماق فرهنگ ما دارد هر چند همواره کسانی سعی کرده از این اعتماد سو استفاده کنند ولی در صورت نهادینه شدن ، با عث افتخار کانادا خواهیم شد.
آخرین باری که با فاطمه صحبت کردم وی می خندید . خود را مدیون کسانی می دانست که بدون شناختن وی ، وی را کمک کرده اند و آینده وی را تضمین کرده اند . وی می گفت نه تنها این پول را بر خواهم گرداند بلکه به سهم خود با کمک کردن د رکامیونیتی ایرانی ذره ای از دین خودم را ادا خواهم کرد .
9 سپتامبر 2008
1. Canadian Aeronautics institute and space
وب لاگ فارسیwww.kanoun-e-bayan.blogspot.com
0 Comments:
Post a Comment
<< Home