Friday, February 23, 2007

منافع جامعه ايراني در حزب يا منافع حزب در جامعه ايرانی ،‌اولويت كدام است ؟

منافع جامعه ايراني در حزب يا منافع حزب در جامعه ايرانی ،‌اولويت كدام است ؟

سعيد سلطانپور

دگر كشور آباد بيند بخواب          كه دارد دل اهل كشور خراب
خرابي و بدنامي آيد زجور            رسد پيشبين اين سخن را بغور

سعدی

د رجلسه پرسش و پاسخ حزب ليبرال در مورد تعدد فرهنگها (‌مالتي كالچراليسم )‌ روز شنبه 17 فوريه كه در ريچموند هيل برگزار شد شركت كرديم .قرار بود كه استفان ديون هم باشد كه نيامد.


چيني ها به علت بدليل سال نو شركت نداشتند ولي ديا ن در مراسم مهماني شام انان در روز يكشنبه شركت كرد و در سر ميزي كه كنسول چين حضور داشت ، نشسته بود و بعد هم ديپلماتيك از حقوق بشر در چين صجت كرد و كنسول هم برايش دست زد.
ديان هفته بعد ا زانتخاب شدنش به همراه دو نماينده مجلس به ميان جا معه چيني در شهر ماركهام (در استان‌انتاريو ) ر فت و سخنان انانر اشنيد و قول داد در صورت نخست وزير شدن انان را محقق كند. شكي نيست كه نفوذو قدرت و اتحاد جامعه سنتي چيني و سرمايه هاي هنگ كنكي باعث شده بود كه ديان كه به سخنان چيني ها ي كانادائي گو ش بدهد.

اقليت قومي ديگر يهو ديان انتاريو هستند كه عليرغم چند گانگي قومي و ‌نژادي و تفكرسياسي از روس تا ليتواني ها كه با هم اختلا ف دارند و نيز تضادهاي جدي د مورد نقش مذهب ولي بدليل اتحاد حول محور اسرائيل توانسته اند نفوذ بسيار زيادي در تمامي سطوح سياسي و اقتصادي در كانادا داشته باشند . انها در سه نهاد متفاوت با گرايش هاي مختلف سالانه ميلياردها دلا ر به اسرائيل كمك ميكنند. كمتر سياستمداري است كه بتواند نه تنها انانرا ناديده بگيرد بلكه حتي نظرات انان را تامين نكند .
اخرين اقليتي كه توانست يك نماينده به انجمن شهر در ماركهام بفرستند ، تاميلهاي سري لانكائي بودند .

بر عكس اين نمونه ها ،‌ جامعه مهاجر ما ،‌ نوپائي است و ا ز سوي ديگر ،‌از نظر سياسي هم   يتيم محسوب مي شود .  زيرا د رحقيقت بار دفاع از منافع مردم ايران در خار ج را هم بدليل انحصار طلبي و بيگانگي با منافع ملي ، خود جامعه ايراني بدوش كشيده است. هر دستاوردي و ه رموفقيتي كه تا كنون جامعه ايراني بدست اورده است محصول و مديون تلاشهاي فردي بسياري از مهاجران ايراني صرفنظر از تفكر سياسي و باورهاي مذهبي و وابستگي هاي قومي انان بوده است .


اين تلاشها در زمينه هاي هنري ، آموزشي ،‌تحقيقاتي ،‌علمي ؤ‌اقتصادي و ورزشي و ارتباطات جمعي ،‌سياسي و ادبيات و بطور كل جذب شدن در محيط بزرگتربا حفظ برخي هويتهاي مشخص ايراني ،‌ كه د رزمينه هاي سياسي و ادبيات كمرنگ تر بوده است، بيشتر به صورت فردي و اخيرا حركتهاي جمعي محدودي انجام شده است كه ازاوردن اسم خودداري ميكنم زيرا نمونه هاي موفق كه مورد سربلندي ما ايرانيان و حتي كانادا شده اند كم نيستند . كه البته بايد به صورت جدي تر توسط وسابل ارتباط جمعي پرداخته شود .


ارتباط با احزاب و فعاليت د رسياست

تقريبا سياستمداران كانادائي و مردم غير ايراني تصور درستي از ايران و ايرانيان و مشكلات ما ندارند .زسياستمداران تاانجا كه به راي گرفتن بر ميگشته است سعي كرده اند كه به جامعه ايراني نزديك شوند وارتباطات نزديك تر ي با انان داشته باشند تا بتوانند راي انان را جذب كنند..

تمامی احزاب به رای مهاجران نياز دارند در حاليكه نقش محدود ي در سياست گذاري دارند. از انجا كه كانادا يک ليبرال دموکراسی است و عليرغم هزينه كردن هاي زياد در انتخابات توسط احزاب بويژه دو حزب عمده كه عمدتا ا زطرف سرمايه هاي بزرگ حمايت مي شوند ولي در نهايت راي تك تك افراد است كه به حساب مي ايد و بالطبع پاسخگوئي راهم از طرف سياستمداران بدنبال دارد.

جامعه ايرانی در مجمو ع دل خوش و سابقه خوبي از سياست بدليل پر هزينه بودن ان درايران ‌ كه حاصل استبداد طولاني و منافع دولتهاي بيگانه بوده ، دارد . كمتر كسي است كه بهاي انرا كم و زياد نپرداخته باشد .
اصلا د ليل مهاجرت اصلي عمده ايرانيان سياست تبعيض گرايانه حكومت است . از انجا كه دخالت د رسياست در كانادا هزينه اي ندارد و دسترسي به سياستمداران نيز مانند ايران مشكل نيست ، و نيز علاقه برحي به فعاليت سياسي باعث شده كه رهر حال برخی ازايرانيان
توا نسته اند با احزاب و مردان (‌و احتمالا زنان )‌ قدرتمند در احزاب كانادا در سطح فدرال و استاني روابط دوستانه و شخصی بر قرار کنند که فی النفسه مثبت است زيرا
باعث آشنا شدن اين سياستمداران با برخي زواياي زندگي و فرهنك ايرانيان از نزديك بوده است .
از سوي ديگر باعث آشنائي با‌سيستم اداري و سياسي كانادا خواهد شد كه انتقال ان و تجار ب ان براي جامعه نو جوان ما كه ا زانها استفاده بهينه بكند ، مفيد خواهد بود.

حتي اگراين تلاشها براي ارتباط بر قرار كردن با مقامات سياسي و اداري برا ي استفاده هاي شخصي هم باشد اشكالي ندارد اگر ا زاعتبار و كيسه جامعه ايراني هزينه نشود .يعني اين افراد خود را به عنوان نمابنده بخشي و يا جرياني از جامعه معر في كنند و خود را به غلط
نماينده تمامي جامعه ايراني معرفي نكنند .زيرا جامعه ايراني مانند جامعه  انگليسي و فرانسوي زبان كاناد ا ،‌ ،‌ايتاليایی ها ي كانادا و روسها ،ايتاليائي ها و چيني ها ، مسلمانان ،‌مسيحيان ،‌يهوديان رهبر مشخصي ندارند ولي افراد شناخته شده مورد احترامي در رشته ها ي مختلف در بين جامعه وجو ددارد كه هر كدام مي تواند تعداد بين چند نفر تا چند صد نفر رادر يكجا بسيج كند.

دوستاني كه بر خي ا زنمايندگان را به مراسم ايراني ها دعوت ميكنندو به گونه ا ي جلوه ميدهند كه گويا تمامي شركت كنند گان گو ش به فرمان ان شخص هستند كه راي خود را در حمايت از ان سياستمدار به صندوق بريزند . شكي نيست كه تا زمان زيادي نمي توان بر عدم آگاهي ديگران در عصر اينترنت و سرعت انتقال اطلاعات سو استفاده كرد زيرا معدود ديكتاتو رها ي باقي مانده هم نمي توانند مانع ا زنقل و انتقل اطلاعات و اگاهي رساني مطبوعات به مردم شوند ، پس دير يا زود مقدار واقعي اعتبار انان و نفوذ مردمي در جامعه برا ي سياستمداران روشن خواهد شد و انان قبل ا زهر كسي ديگر بازنده خواهند بود.

مشکل جدي ا زانجا آغاز ميشود كه ان عده معدود افراد سعی ميکنند تا رابطه ان حزب را در انحصار خود قراربگيرند که نه تنها عملی غير اخلاقي و غير دموکراتيک است . بلكه اين امر انحصار گرايانه مانع ارتباطات سالم و ردوبدل شدن اطلاعات و شنيدن همه صداها و درخواستهاو نگراني هاي يك جامعه به مقامات و احزاب كه بايستي محلي براي عملي كردن ان باشد، ميشود . اين حركت خود خواهانه هم باعث ضربه خوردن به اعتبار ر احزاب در لايه هاي جامعه و از سوي ديگربي اعتمادي بخش هائي از جامعه نسبت به حزب و سياست زدائي را بدنبال خواهد داشت. و خطر منزوي شدن بخشي از جامعه را بدنبال خواهدداشت. اختلاف قومي و تنش هاي نژادي در شهرهاي آمريكا نمونه عيني اين انزوا هستند.




جهاني فكر كردن . منطقه اي عمل كردن
كانديداهاي ايراني تبار بايستي قبل از اينكه به اعتبار عناصر غير مسول كه نه درد وطن ندارند و نه احساس مسوليتي د رقبال اينده نسل جوان ما چه د ركانادا و چه در ايران دارند،‌ بايستي به تمامي لايه هاي جامعه ايراني و غير ايراني برسند و ريشه ايجا دكنند تا بيدي نباشند كه در مقابل تهديدات خود پرستانه انحصار طلبان ، بلرزند .

نماينده ای که مورد حمايت بسياري از قشرهاي جامعه ما در انتخابات شهرداري ها قرار گرفته است ولی در اعلاميه تشکر ش بجاي قدرداني از مردم ، با لحن طلبکارانه می نويسد اگر داوطلبان بيشتر بودند من انتخاب ميشدم . خوب خانم شما که بحد کافی پول داشتيد هزينه می کرديد و اين شغل را بدست می اورديد.
بهتر است كه دير به مراكز قدرت سياسي راه يافت ولي زيربناي انرا درست گذ اشت كه براي تمامي انسانها و ايراني ها مفيد باشد .

ايرانيان تافته جدا بافته ا ي ا زمليتهاي ديگر در كانادا نيستيم ولي ايراني ها به تمامي احزاب كانادا كمكهاي قابل توجهي كرده اند ولي متاسفانه اين رابطه يكطرفه بوده است . در سياست اين رابطه بايد دو طرفه باشد .
اينكه حزب ليبرال براي تاسيس خانه ايران 200 هزارد دلار كمك كرده است جاي تشكر دارد ولي اين يعني در ازاي هر ايراني در انتاريو 2 دلار خواهد شد.. بگذريم كه اين هم خود داستاني دارد .

سياستمداران وقتی که اتحاد جامعه را د رحول محور ها ی منافع ان جامعه ببينند اتفاقا نه تنها احترام بيشتري برا ي ان جامعه قائل خواهند شد بلکه نياز بيشتری به ان عده از افراد جامعه که در هر حا ل تلاش کرده اند ،‌ هزينه پرداخته اند و از زندگی خود مايه گذاشته اند تا روابطي در بين احزاب و شخصيتها ي سياسي پيدا كنند‌، ،‌ احساس مي كنند .


قرار نيست كه تمامي ايراني ها عضو يك حزب باشند سليقه ها و ديدگاه ها متفاوت است مهم اين است كه ياد بگيريم مانند احزاب كانادائي منافع ملي خود مان را در اولويت قرا ربدهيم .
اگر بپذيريم كه انسانيت اصل اساسي است .

مسلما جامعه ايراني قرار نيست در ظرف يك و يا دو سال به جايگاه واقعي و شايسته اي در سياست گذاري و نقش موثر در اداره امور كانا دا رسيد . كما اينكه ديگر اقليتها هم در طي زمان به اين موقعيت رسيده اند . احتياج به زمان و فرصت نسو زاندن دارد .شكي نيست كه با يكدلي ، احترام به عقايد يك ديگر و تحمل عقايد مخالفان ، و ارجح دادن منافع سياسي جامعه برمنافع شخصي مان هم بر اعتبار جامعه خواهيم افزود و هم بر اعتبار خودمان در نزد سياستمداران كانادائي افزوده خواهدشد .


انحصار طلبي وسانسور مانع ازادي و رشد
در يك جمعي به عنوان کوچکترين فرد جمع از نظر تجربه و دانش سياسی و عدم عضويت د رهيچ حزبي در كانادا ياد اور شدم كه با رای ايرانيها باز ی نكنيد د زيرا خدا ي نكرده باعث خواهد شد كه انها نااميد شوند . ديگرنبايد توقع داشت كه نسل دوم ما كه به انگليسي تفكر مي كند به ما اعتماد کند . نتيجه لجبازي هاي كودكانه به مفهوم ا ز دست رفتن يك مو قعيت سياسي برا ي ورو د يك ايراني تبار كه موورد حمايت بخشي از اقليتهاي ديگر نيز هست به عرصه سياسي كانادا . اين خواهدبود كه تا چندين سال هيچ كانديد ايراني شهامت پا پيش گذاشتن را نخو اهد داشت و جامعه نيز كانديداها را كمتر مورد حمايت قرار خواهد داد.

دوستي دران جمع معتقد بود كه بايد از ايشان بخاطر فعاليتهايش براي جامعه ايراني سپاس گذاشته ميشد. من به ايشان ياد اوري كردم كه اگر كسي براي جامعه كار ي كرده است حتما بايستي به اطلاع مردم برساند و وظيفه همگان ان است كه از وي تشكر كنند ولي به ايشان ياد اور ي كردم كه شخصا ايشانرا بعد از 16 سال فعاليت د رجامعه ايراني . كانادائي برا ي اولين بار ديده ام پس توقع نداشته باشيد كه همه ايشانرا بشناسند . ولي شك ندارم كه ايرانيها مردمي هستند كه اگركسي برايشان كار خيري و با قدمي برد اشته باشد ، هيچگاه وي را فراموش نميكنندو هميشه با احترا م از وي ياد خواهند

بعد از ن جلسه برا ي من سوا لات زبادي بوجود امد كه مرا مجبور به نوشتن كرد .

چگونه شخصي كه از سال 1982 با ليبرال ها و وزير بودجه و مرد قدرتمند حزب “ گرگ سوربارا “ كه نقش اساسي در انتخاب نامزدهاي نمايندگي مجلس استان دارد رفيق گرمابه و گلستان بوده است و معتقد است كه بخاطر اين سابقه داراي سرقفلي ( لگاسي ) هست . و خود معتقد است كه با جامعه ايراني رابطه اي ندارد؟ و ه ركس كه خواهان تماس با اين وزير هست بايد از كانال ايشان تاييد شود. گويا در زمان ناصرالدين شاه زندگي ميكنيم .

پس چگونه باعث شكست يكي از كانديداهاي جوان برا ي نمايندگي مجلس فدرال ميشود و خود ش هم انرا تكذيب نمي كند ، زيرا كانديد موردنظر براي كانديد شدن از وي اجازه نگرفته بود و و ي هم گفته بود “ پايش را قطع ميكنم. “؟‌
آيا اين گونه بايد جوانان را مورد حمايت قرار داد؟

چگونه ميشود خود را نماينده انحصاري جامعه ايراني خواند و افراد را براي كانديد ا شدن تشويق كرد ولي بعدا بخاطر اختلاف سليقه هاي شخصي كانديدهاي اقليتهاي ديگرر ا مورد حمايت قرار داد ؟.‌ آيا ميشود كسي را كه بخاطر يك دستمال قيصريه را به آتش ميكشد ، ايراني و الگوي خوب سياسي كه قابل سپاس جامعه باشد دانست . كسي كه بجاي وحدت ،‌تفرقه رادامن ميزند ،‌كسي كه بجاي اعتبار بخشيدن به ايرانيها ، انها را خوا رمي كند.

.
براي اطلاع خوانند گان بجاي ان كانديد ايراني ،‌خانم ياسمن راتنسي كانديد مورد حمايت “ اسماعيليه “ توانست برنده نامزدي ليبرال ها شود و به مجلس هم به آساني راه يافت. وي يكي از معدود نمايندگاني بود كه بدليل اطلاعات اشتباه ،‌ مدتها از يك گروه مخالف خشونت طلب و غير دموكراتيك با سابقه نقض حقوق بشر مستقر د رعراق حمايت مي كرد.



چنين رفتارهائي باعث بي اعتمادي مجدد جامعه ما و جدائي نسل دوم ، ا زنسل اول خواهدشد. و خلائي جدي در ارتباط بر قرا ركردن با فرهنگ وتاريخ گذشته ايجاد خواهد كرد.
زيرا ما د رمهاجرت بدون ارتباط مثبت با هويت تاريخي و فرهنگي و مردم خود مانند گياهاني هستيم كه بعلت جابجائي ظرفشان به سرعت در معرض پژمرده شد ن قرار مي گيرند.

دوران موج سواري و ادعا پايان رسيده است . مواضع خود را تصحيح كنيد. شكي نيست كه هر ايراني كه براي رسيدن به پستهاي دولتي و عمومي تلاش مي كند بايستي از حمايت ديگر ان بر خوردار شود بشر ط اينكه خيلي شفاف باشد و از جامعه ايراني به عنوان نردبان براي ارتقا استفاده نكند و بعد هم پشتش را به خواستهاي مشروع انان نكند .

 شكي نيست كه همه دستهاي خود را قلاب خواهند كرد كه فرد بالاتر بر ود بشر ط اينكه صدا ي همه مردم باشد .
جامعه ايراني هنوز بالغ نشده است ولي نياز به قيم هم ندارد.
دست د ردست هم جامعه ايرانی کانادائی را اصولي و محكم بسازيم .

رياست بدست كساني خطاست        كه از دستشان دستها بر خداست
نكوكار پرور نبيند بدي                چو بد پروري خصم خود خودي

سعدي

0 Comments:

Post a Comment

<< Home