Friday, June 15, 2007

آیت الله قمی و پاسخی به انان که هر روحانی را مستبد می دانند



دوستان گرامی
با سلام

خبر درگذشت آیت الله طباطبایی قمی را که دوستانم از اروپا فرستاده بودند ، جهت اطلاع ، برای دیگر دوستان ارسال داشتم . متعاقب این قضیه آقای ایرج عماد ، متن کوتاهی به این شرح برایم فرستادند . :

" دوست عزیز
منظور شما از ارسال این خبر که همه در مدیا خوانده اند چیست . آیا برای روحانیتی که 6 میلیون ایرانی را آواره کرده است ، باید بزرگداشت گذاشت ؟ ما را میبخشید ، اگر بطور خصوصی این را عنوان میفرمودید کسی حق اعتراض نداشت ، ولی وقتی آنرا بطور پابلیک بیان میدارید ، اجازۀ اعتراض را هم بدهید .
دوستدار شما ایرج
"

دوست گرامی آقای ایرج عماد
امیدوارم که خواسته و تلاش همۀ ما برای ایجاد جامعه ای باشد که در آن هر کسی بدون ترس و واهمه بتواند ، اگر اعتراضی دارد ، آن را آزادانه بیان بدارد .
امّا منصفانه عرض میکنم که اعتراض شما برای اینجانب روشن نیست . یا واضح تر عرض کنم که معلوم نیست که اعتراض شما به چه چیز است . بنابراین باید فقط حدس بزنم :
الف
آیا میفرمائید چون ( آنطور که شما ذکر کردید ) خبرگزاریها مطلب را آورده اند ، من حق ندارم ، یا صحیح نبود که خبر را برسانم ؟
ب:
– آیا همانطور که آورده اید : " منظور شما از ارسال این خبر که همه در مدیا خوانه اند چیست " منظور اینجانب از آوردن خبر روشن نیست و بنا بر این شما معترضید ؟
ج:
– آیا بنظر شما اینطور رسیده است که اینجانب با آوردن خبر ، انتظار برگزاری بزرگداشت ( آنطور که فرموده اید ) برای ایشان را داشته ام ، و این توقع بیجاست زیرا
( آنطور که فرموده اید ) روحانیتی که 6 میلیون ایرانی را آواره کرده ، استحقاق چنین کاری را ندارد و بنابراین معترضید ؟
د:
4 – آیا اعتراض برای این است که مطلب را بطور علنی و بقول شما پابلیک معروض داشته ام و نه خصوصی ؟ ( آنطور که فرموده اید ) . که باز هم مفهوم نیست . زیرا اعلام خبر درگذشت انسان آزاده و مبارزی را چرا باید خصوصی اعلام کرد ؟

آقای عماد عزیز
اگر بخواهم با خوشبینی مسئله را بررسی کنم ،( در نا روشنی تنها میتوان حدس زد ) باید بگویم که شما به احتمال زیاد نه تنها شناختی از آیت الله طباطبائی قمی ندارید ، بلکه به دیدن عکس بالای صفحه و عنوان مطلب اکتفا کرده و بقیۀ مطالب را نخوانده اید . و با پیش فرضهائی که در ذهن خود داشته اید اقدام به اعتراض نموده اید .
اگر بخواهم که زیاد هم با خوشبینی به قضیه نگاه نکنم ، باید عرض کنم که گویا در نظر شما دوغ و دوشاب یکی است . یعنی هرکس که روحانی است ، بد است و پلید .
چطور میتوانم به این نتیجه برسم ؟
از آنجائی که میفرمائید " روحانیتی که 6 میلیون ایرانی را آواره کرده است . . . " اما آواره کردن 6 میلیون ایرانی ، چه ربطی به مرحوم آیت الله طباطبائی دارد که خود بخش بزرگی از عمر طولانی خود را در زندان و تبعید ، چه در رژیم پلید گذشته و چه در رژیم جنایتکار فعلی گذراند و تا پایان عمر هم در حبس خانگی گذراند و جان داد .

دوست عزیز ، آیت الله طباطبائی از همان اوائل کار صف خود را از صف این نوکیسه گان هرزه و مستبد جدا کرد . از همان اوائل کار نه تنها معترض آقای خمینی شد ، بلکه در تلاش برای محاکمۀ او نیز بود . اما در سایۀ حکومت زور و سانسور ، کسی نه اسمی از ایشان شنید و نه چیزی از مقاومتها و تلاشهایش . حتی پس از مرگ هم ، بقول آقای اشکوری ( در ادامۀ همان خبر درگذشت ) " آیت الله حاج آقا حسن طباطبائی قمی درگذشت ، بی هیچ یاد و خاطرۀ قابل ذکری از آن مرجع دینی مبارز و استوار در مطبوعات کشور . ( و شما میگوئید خبر را همه در مدیا خوانده اند . شک ندارم که شما راست میگوئید ) این فراموشی شاید به علل و عوامل مختلف باز گردد . . . اما سکوت نسل کهنسال و میانسال و مبارزدهۀ چهل و پنجاه دربارۀ قمی را چگونه میتوان توجیه کرد ؟ "
حال اگر کسی ( اینجانب ) در گوشه ای از دنیا ، آنهم خارج از ایران که دست دشمنان آیت الله طباطبائی به آن نمیرسد ، حتی خبر درگذشت چنین مبارزی را که سالیان دراز عمر خود را در مبارزه بر ظلم ، در سختیها گذراند ، اعلام میکند ، کسانی که خود را حداقل آدمهای دمکرات مینامند ، صدا به اعتراض بلند میکنند و حتی اعلام خبر درگذشت را هم بر نمیتابند . این چه راه و رسم ناروائی است که ما با مبارزین و کسانی که زندگی خود را در راه مردم و وطن این مردم صرف مینمایند ، میکنیم ؟ و آیا این پاسخ تلاش و مبارزۀ آنان است ؟ البته رژیم خود و با تمام توان به این کار مشغول است ، اما ما چرا در اینکار شریک او میشویم ؟

آقای عماد من دل خوشی از روحانیت ندارم ( البته منظورم آن اکثریت روحانیت است که بیرون این رژیم هستند ) به این دلیل که در این شرایط بلاخیز کشورمان ساکت اند و سر در لاک خود فرو برده اند . حال آنکه اکنون است که باید فریاد کنند . ولی میخواهم بگویم و یادآور شوم که آنچه که 6 میلیون ایرانی را آواره کرده ، روحانیت نیست ، بلکه استبداد است . و فرق است بین این دو . مستبد روحانی میتواند وجود داشته باشد و هم اکنون و در همۀ زمانها وجود داشته و وجود دارد ، ولی هر روحانی ئی لزوما مستبد نیست. آیت الله طباطبائی قمی مستبد نبود ، بلکه خود زندانی و تبعیدی استبداد بود ، مدرس مستبد نبود و جان را بر سر ایستادگی در مقابل استبداد فدا کرد و شهید شد ، آیت الله طالقانی مستبد نبود ، آیت الله زنجانی مستبد نبود . . و ما بعنوان انسانهای ( امیدوارم ) مسئول وظیفه داریم اینها را دریابیم تا راه را بهتر ببینیم زیرا زورپرستی و استبداد هر زمان میتواند خود را در ظاهری بنمایاند و ما تا با ظاهر قضیه کار داریم ، زورپرست سرجای خود ، با شکلهای گوناگون ، در مکانهای متفاوت و عملی دیگرگونه نشسته است . به همین دلیل جهت مبارزه باید باخود استبداد و محوخود استبداد باشد و نه با ظاهر آن . بنا بر این اگر این مستبد در لباس روحانیت بود ، باید با او به اعتبار استبدادی که به کار میبرد مبارزه کرد . آیا اگر دیگرانی در لباسی متفاوت زور گفتند و 6 میلیون ایرانی را آواره کردند ، خدای ناکرده بلا اشکال است ؟ بگذریم از این که تعداد بسیار زیادی از همین روحانیون ، هم اکنون ، در زندانهای این رژیم اسیرند . و فراموش نکنیم که در همین رژیم ، دادگاه ویژۀ روحانیت هست .
آیا مشکل شما با عقاید ایشان است ؟ که احتمالا عقیده ای متفاوت با عقاید شما است ؟ و به این جهت حق اعتراض را برای خود محفوظ میدارید ؟
آقای عماد تاکنون بما یاد داده اند که در دمکراسی ( امیدوارم که همه به دنبال آن باشیم ) کسی به خاطر عقیده اش مورد اعتراض قرار نمیگیرد . و تنها عملکرد آنها است که مورد ارزیابی است ، آنهم عملکرد بعد از انجام عمل ، نه قصاص قبل از جنایت یا بقول آقای جورج بوش " جنگ پیشگیرانه " حال کدام عمل آیت الله طباطبائی ، مورد اعتراض شما است ؟ هیچ معلوم نیست .
بما گفته اند فرعون مردم را دسته بندی میکرد . آقای " آریامهر " میگفت یا رستاخیز یا گذرنامه و رفتن . آقای خمینی میگفت یا مکتبی یا غیر مکتبی . آقایان خامنه ای و رفسنجانی و احمدی نژاد و غیره و ذالک این جماعت میگویند یا خودی یا غیر خودی . آیا باید شباهتی بین اعتراض شما و اعتراض اینان جست ؟ هیچ معلوم نیست .
آقای عماد اعتراض حق شما و بنده و همه است . ولی باید معلوم باشد به چه چیز و به کدام دلیل معترضیم . با نسیه حرف زدن و گنگ و نا مفهوم و نا روشن مسئله عنوان کردن و ساختن ، نه تنها مشکلی حل نمیشود ، بلکه بر آنها افزوده نیز میشود . این یکی از معضلات جامعۀ فعلی ایران است که کسانی که خود را از مخالفین حکومت میدانند ، بوضوح نمیگویند چه در سر دارند و پیشنهادشان چیست ؟ به همین دلیل جامعه نمیتواند با دورنمائی روشن انتخاب کند و بر اساس آن انتخاب عمل نماید . اگر هم کسی حرفی روشن دارد ، در مرحلۀ اول در سانسور کامل حکومت است و در مرحلۀ بعد هم در سانسور کسانی است که خود را حتی دمکرات هم میدانند . چرا که عقایدشان با آنان متفاوت است . ولو آزاده باشند . ولو مستقل باشند . در هر دو حالت سانسور برقرار است .

امیدوارم که جهت مبارزۀ همۀ مبارزین محو استبداد و هدف از مبارزه رسیدن به آزادی و برقراری آزادی ، و نه کسب قدرت سیاسی باشد . و ایران را متعلق به همۀ ایرانیان آزاده و مستقل ، صرفنظر از عقایدشان بدانیم .

محمدرضا حدادی

Thursday, June 14, 2007

نقش اسرائیل در تعیین تکلیف اشرف


نقش اسرائیلی ها در تعیین تکلیف آینده "قرارگاه اشرف"

سعید سلطانپور

بنا بر اطلاعات رسیده ؛ فردا 5 شنبه 14 ژوئن در واشنگتن جلسه مهمی با شرکت جمعی از نمایندگان دموکرات و مسولان کاخ سفید ، پنتاگون و نماینده ای از جریانا ت بین المللی حقوق بشریبرا ی تعیین وضعیت آینده قرارگاه اشرف بر گزار خواهد شد.

با علنی شدن مذاکرات جمهوری اسلامی و امریکا و برگزاری اولین مذاکره رسمی در بغداد در هفته گذشته ؛ یکی از درخواستها ی ایران بسته شدن پادگان اشرف است که 4 سال است در حالت قفل قرار گرفته است.

در جریان مذاکرات؛ هیئت آمریکا اعلام کرده است با توجه به اینکه امکان انتقال سه هزار و اندی اعضای وابسته به مجاهدین در قرارگاه نظامی اشرف امکان به صورت یکجا به خارج از عراق ممکن نیست بنابر این امکان بستن یک مرحله ای انرا عملی نمی داند . امریکائیان به این نیتجه رسیده اند که با عدم اعزام افراد در تیف عملا به ماندن افراد در اشرف و طولانی تر شدن پرونده کمک کرد ه اند .


سفیر جمهوری اسلامی اعلام می کند که دولت به تعداد زیاد اتوبوس متشکل از خانواده های افراد مستقروابسته به مجاهدین را به اشرف اعزام خواهد کرد تا خانواده ها ، با این افراد که بعضا 20 سال است با خانواده های خود تماسی بر قرا ر نکرده بودند ، حضورا گفتگو کنند و این افراد را به بازگشت به ایران تشویق کنند . این تصمیم به نظر امریکائی ها راه حل مناسبی برای ان مشکل می باشد .

اما از موضع بشر دوستانه ؛ بازگشت اعضای سازمان با استفاده ابزاری و احساسی از خانواده ها بادر نظر گرفتن اینکه ان عده ای که حاضر به بازگشت ایران نباشند ، درصورت انتقال به اروپا هم ممکن است که فشارهای زیادی بر روی خانواده شان در ایران وارد شود تا انان مجبور به بازگشت به ایران شوند
.
در راستای همین گفتگو ها هفته گذشته کمپ تیف رسما زیر نظر سازمان ملل قرار گرفت و امریکا پرچم خود را پائین اوردو پرچم سازمان ملل بالا رفت. ( کمپ جدا شد گان از سازمان در اشرف که در مجاورت اشرف و تحت کنترل ارتش امریکا می باشد .محل اسکان افرادی است که بعضا مدت 3 سال است د رانجا د رزیر چاد ر در بدترین شرایط بهداشتی و رفاهی زندگی می کنند.

به امریکائیان گفته شده است که هر گونه انتقال اعضای اشرف به خارج قبل از این که تکلیف کسانی که سالهاست در کمپ تییف زندگی می کنند و حاضر به بازگشت به ایران هم نشده اند در حقیقت سخره گرفتن قوانین خو د بر علیه مجاهدین است.

در این راستا در اواسط ماه مه ارتش امریکا تصیمیم می گیرد هر چه سریعتر از وجود کسانی را که پاسپورت جمهوری اسلامی دارند و باطل شده است به سفارت جمهوری اسلامی بفرستند و طی مذاکراتی از طریق دولت عراق ، جمهوری اسلامی متعهد شده بود که پاسپورتهای انان را تمدید کند. آمریکائیان قصد داشتند که انانرا در مرز بین عراق و ترکیه ویا اردن رها کنند.
امریکائیان به این امر واقف بودند که هیج کنترلی در داخل سفارت ندارند جدا شده ها راغب به این کار نبودند. . با مشاورتهای داده شده به جدا شدگان این طرح رد می شود و انان از امریکائیان می خواهند که انانرا به سازمان ملل در اردن تحویل بدهند زیرا در صورت قبول طرح اردن و با ترکیه کشور سوم امن محسوب می شود.
بعد از شکست این طرح ارتش امریکا به داخل کمپ یورش برده و تمامی مدارک و کا غذها را به عنوان اینکه جداشدگان علیه امریکا مدرک جمع اوری می کنند مصادره می کند.

منابع نزدیک به این جلسات (که خواستند نامشان در حال حاضر منتشر نشود ) می گویند " حتی نو محافظه کاران هم دیگر چندان علاقه ای به حمایت از حضور مجاهدین د رعراق ندارند و همانقدر که آمریکا در مذاکرات با جمهوری اسلامی از انان به عنوان یک اهرم فشار استفاده کرد ه است را کافی می دانند ..آنان هم چنین می گویند تنها اسرائیلی ها هستند که معتقدند هنوز می توانند از مجاهدین استفاده بکنند و در این راستا لابی قدرتمند اسرائیل در امریکا تا کنون اجازه بسته شدن اشرف را نداده است والا تا کنون پروند ه ان بسته شده بود.

ایا اسرائیلی ها نمی دانند سازمانی که رهبرانش دراردوگاههای فلسطین آموزش دید ه است و به ان هم د ران دوران افتخار می کردند چگونه می تواند متحد اسرائیل باشند در حالیکه ا زاعلام همکاری با اسرائیل خودداری می کنند .؟ اگر فردا نئو نازی ها پول و امکانات بیشتری به مجاهدین دادند ایا انان اسلحه ها را علیه اسرائیلبر رنخواهند گرداند ؟.
. مجاهدین علیرغم حضور پررنگ در ارتباط با سیاستمداران اروپائی و امریکا هنوز از بدیهیات سیاست جهانی غافلند. انان به اشتباه فکرمی کنند پافشاری جمهوری اسلامی در مورد اخراج و یا تحویل انان به این دلیل است که انان قدرت سرنگونی دارند وخطر جدی هستند اسرائیل خواستار حضور در مرزهای ایران برای عملیات جاسوسی و ایذائی است که فشار وارده از سوی دولت فلسطین را کم کند . از ان سو رژیم در لبنان قصد دارد خطوط اولیه اش را به مرزهای اسرائیل نزدیک کند و ا زمرز های خوددور کند . و به همین علت اخراج مجاهدین را عنوان می کند تا در میز مذاکره با آمریکائیان دست بازتری داشته باشد.

حضور در عراق یک اشتباه سیاسی استراتژیک برای مجاهدین بود از انجا که درستی و مشروعیت خط خود رادر نظامی گری و ارتش کلاسیک پیوند زده بود. گذشت زمان و سرنگونی صدام مهمترین پشتیان مالی سازمان که عامل مهم در چسبندگی تشکیلات سازمان بود و به قدرت رسیدن دوستان جمهوری اسلامی در عراق عرصه سیاسی را بر رهبر مجاهدین تنگ کرده است . اصرار رهبری مجاهدین برای اقامت در عراق یک اشتباه دیگر است که تنها منافع رهبری ان را تامین میکند و نه منافع اعضا ی ان را .

تجربه تلخی که تمامی نیروهائی که به نوعی مستقل نبوده و به مردم و ازادی ایمان ندارند این است که سرنوشت انان د رکشورهای خارجی و توسط دیگران رقم می خورد. در این سالهای اخیر تجربه شاه در کنفرانس گوادلوپ و مجاهدین در واشنگتن تجربه های دردناک و لی تلخ تاریخی است که البته بهای سنگین ان را مردم ایران پرداخته و خواهند پرداخت.


www.kanon-e-bayan.blogspot.com
www.mycanada.blogspot.com


Tuesday, June 05, 2007

تفاوت های رفسنجانی و علی دائی

تفاوت های رفسنجانی و علی دائی
سعید سلطانپور


محمد قوچانی در مطلبی تشابهات رفسنجانی و دائی را نوشته بود و خواستار ان شده بود که رفسنجانی هم از پیروی کرده و باسیاست اجرائی خداحافظی کند و به نقش مربی گری ( سیاست ) رو بیاورد وی
. قوچانی چند نکته را فراموش کرده بود

1. علی دائی جزء اولین بازیکنانی بود که به آلمان برای بازی در بوندسلیگا رفت و راه رابرای بقیه بازیکنان ایرانی باز کرد وبدین ترتیب تحولی مثبت در فوتبال حرفه ای ایران پدید اوردو نوعی گفتگوی ورزشی را بین ملت ایران و آلمان تعمیق بخشید.
ولی رفسنجانی اولین رئیس جمهوری بود که ادم کش حرفه ای برای ترور به آلمان فرستاد و تحولی منفی در روابط با آلمان و اروپا بوجود اورد ( رستوران میکو نوس ) . و نوعی گفتگوی سازمان های امنیتی را تعمیق بخشید.

2. علی دائی با زدن دهها گل به تیم های حر یف غیر ایرانی باعث شادی ایرانیان وخیزش انان از جایشان شد و در کل مطرح شدن مثبت ایران شد
ولی رفسنجانی با دستورزدن صدها گلوله به ایرانیان مخالف باعث داغدار شدن خانواده ها و شکاف بین جامعه و سکوت انان شد و در نهایت نام ایران به طور منفی در جهان مطرح شد.

3.. علی دائی بنا بر گزارشات مختلف مورد تائید خامنه ای بود و به این دلیل از کاپیتانی تیم کنار ه گیر ی نمی کرد علیرغم اینکه ورزش دوستان خواستار خداحافظی وی بودند.

و لی رفسنجانی سالهاست که چنان حمایتی را نداردودوره قبل ریاست جمهوری هم خیلی اشکارجناح خامنه ای وی را از رسیدن به ریاست جمهوری با علم به دافعه وی در بین مردم در مقابل احمدی نژاد حذف کردند. وی هرچند محبور شد موفتا کوتاه بیاید ولی اخیرا دوباره در سیاست خارجی فعال شده است و از طرف اصلاح طلبان وابسته به عنوان ناجی ایران معرفی میشود.

4. علی دائی بنز دارد ولی بدون محافظ تردد می کند .
رفسنجانی اسکورتش حداقل 3 تا بنز ضد گلوله دارد و با دهها محافظ تردد می کند. علی دائی هزینه ای برای مردم ایران ندارد رفسنجانی سالانه میلیونها دلار هزینه وی از بودجه عمومی می شود.

ودرپایان علی دائی نباید به تاریخ و مردم ایران پاسخ بدهد زیرا مخالفانش را به زندان نینداخته است
ولی رفسنجانی بدلیل نقش موثرش در سرکوب دگر اندیشان در سال 60 ؛ ادامه جنگ که به نابودی منابع مادی و انسانی ایران و عراق انجامید ؛ نقش وی در قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 و ترویج خشونت و جنگ طلبی بایستی به تاریخ و مردم ایران پاسخ بدهد.یکی از دلایلی که رفسنجانی به شدت خواهان نزدیکی به آمریکا در دهه 70 بود افزایش سرمایه های نقدینه منسوب به خانواده وی نیاز به سرمایه گذاری در بازازهای بورس جهانی داردو تا حل نشدن اختلاف با امریکا رفسنجانی امکان مشارکت مستقیم و موثر در اداره این سرمایه گذاری ها را ندارد.

فرق دیگر علی دائی با رفسنجانی در این است که دائی به امریکا می رود و در خانه اش در دالاس استراحت می کند و لی رفسنجانی علیرغم اینکه بنا بر گزارشات جهانی مانند مجله فوربس جز ثروتمندترین های دنیا هست در حسرت دیدار امریکا از موضع یک مقام حکومتی هست.

سخنی هم با اصلاح طلبانی که خاک به چشم مردم می ریزند و دوره قبل رفسنجانی را عامل ضد اصلاحات می خواندند و اینک وی را عامل تقویت اصلاحات دارم .
.
در کشور ی که بنام خدا و پیغمبر حق مردم ناحق و خلق خدا به خودی و غیر خودی تقسیم می شوند و همه مقامات چندین سمت را در انحصارخود در اورده اند .
در کشوری که مرد م از حق مشارکت در تصمیم گیری ونظارت برمنابع مالی و زیرزمینی ونهادهای تصمیم گیری خرد و کلان محروم هستند بنابر این در چنین جمعیت اقلیتی می توان رفسنجانی را اصلاح طلب خواند
دوستان در بین دسته کورها ادم یک چشم جلو دار گروه خواهد بود . داستان رفسنجانی هم به همین مصداق هست.
در یک کشور دمکرات علی دائی فوتبالیست خواهد بود ولی رفسنجانی نمی تواند بالانرین مقامات کشوری را در انحصار خود قرار دهد.
www.kanoun-e-bayan.blogspot.com
www.politicofcanada.blogpspot.com