Wednesday, June 21, 2006


کی خيانت کرد؟
سرمقاله ای که امکان چاپ ندارد
عيسی سحرخيز
قلم توتم قبيله من است، روح "ما" در آن يیکی شده است، "ما" در آن بهم آميیخته ايیم، باهم زندگی می کنيیم و به يکدیگر می رسيم...
000قلم توتم من است، او نمی گذارد که فراموش کنم، که فراموش شوم، که با شب خو کنم، که از آفتاب نگويم، که ديروزم را از يیاد ببرم، که فردا را به ياد نيارم، که از "انتظار"چشم پوشم، که تسليم شوم، نوميید شوم، به
خوشبختی رو کنم، به تسليم خو کنم، که...!*
روزنامه شرق در شماره روز یکشنیه 28 خرداد 1385 خود به بهانه "خداحافظی تيم ملی ایران از جام جهانی" سرمقاله ای نوشته است با عنوان "خيیانت ما"، و با عنوان دقيقتر "خيانت ما روزنامه نگاران و مطبوعاتی ها". اما روشن نکرده است که خيیانت کدام "ما"، آيا همه ی ما، یا تنها آنانی که تن به سانسور و خودسانسوری داده اند؟ نه تنها در عرصه ورزش، که در همه عرصه ها و از همه مهمتر در عرصه سیاست و حکومت داری.
مهم نیست که این یادداشت، نه در جایگاه سرمقاله در صفحه اول، حتی به عنوان یک دردل و یک نقد درونی در صفحات میانی روزنامه شرق، امکان چاپ پیدا نکند، و یا دیگر روزنامه ها حوصله نداشته باشند به ملاحظه نام نویسنده و یا مطالب درون آن پیه دادگاه رفتن و دچار مشکل شدن آن را به تن بمالند و آن را چاپ کنند. مهم این است که این حرف به گونه ای زده شود و عده ای – هرچند اندک – آن را ببینند و بخوانند. مهم این است که در آستانه سالروز معلم کبیر انقلاب بگوئیم که هنوز شیعه مذهب " انتظار" است و " اعتراض" . هنوز هستند که قلم به دستانی که تسلیم نشده اند، نومید نشده اند، به خوشبختی ظاهری رو نیاورده اند و به تسلیم خو نکرده اند....
مهم نیست که عنوان مطلب را چگونه بخوانیم و تلفظ کنیم. فرق نمی کند که "کی" باشد یا "کی". به هر حال "کسی" بوده و از "زمانی" این "خیانت" اتفاق افتاده است. مردم هم آموخته اند که باید چشم بر بسیاری از "خیانت ها" ببندند، تا روز موعود. و طبیعی است که آنان این بار به خوبی آگاهند که در این میان نباید "دیواری کوتاهتر از دیوار روزنامه نگار پیدا کنند". بهای آخرین "خطا"ی آنان بسته شدن یک روزنامه بود و بازداشت و زندانی شدن دو روزنامه نگار بیگناه. اکنون، تاوان این "خطا" را جوانان بی گناهی می دهند که برای فرار از روزنامه نگاری سیاسی و اجتماعی، دل به طنز و شوخی بسته بودند و به جای کشیدن کاریکاتور"انسان"، "حیوان" را سوژه قلم خود کرده بودند. همانانی که اکنون همچون همکاران گذشته خود که یا قلم به زمین گذارده، یا جلای وطن کرده و رنج زندگی در غربت را می کشند، زیر فشارهای جانکاه بازجویی و بازداشت چاره کار را "سر کوبیدن به بدنه سخت چهاردیواری زندان" یافته اند و یا مجبورند برای رضایت بازجو، داستان بافی کرده و از میزان و منبع "دلار" دریافتی بنویسند!
اگر آنان تحت فشار "بازجو" هستند، این سو نیز همکارانی تحت فشار " وجدان" قرار دارند و " پاسخگویی به ملت". و البته هنوز بسیاری که حتی به این نقطه نرسیده اند و غم "نان گرم" دارند و "آب یخ"، و "بقای روزنامه" به هر قیمت. حتی به بهای رایگان فروختن قلم و تن به سانسور و خودسانسوری دادن، با بهانه و بی بهانه.
آنانی که غم آن ندارند که بسیاری از دوستانشان را از کار بیکار کرده اند، نشریاتشان را بسته اند و خودشان را آواره دیار و دور و نزدیک کرده اند. آنانی که ابایی ندارند، بی هیچگونه ملاحظه ای، حتی بیانیه های انجمن های صنفی و حمایتی حرفه خود را به تیغ سانسور بسپارند و یا آن ها را پاره پاره کرده و در سطل های آشغال روزنامه هایشان جای دهند، و حتی به خود زحمت ندهند تا در دادگاه های مطبوعاتی دوستان گذشته و یا همکاران فعلی خود شرکت کنند و خبر آن ها را پوشش داده و دفاعیات مدیران مسئول و روزنامه نگاران را به اطلاع عموم برسانند.
این "کی" همه ما هستیم، همه ما "خطاکاران" و "خیانت پیشگان". همه ما که "رسالت مطبوعات" و " ارزش قلم" را به لقمه نان گرمی و جرعه آب سردی فروخته ایم و چشم بر خطاهای بزرگ "مربیان" بسته ایم، نه در "زمین کوچک فوتبال" که در " میدان بزرگ بازی حکومت". آیا آن زمان که خطر "خونریزی و جنگ" را در پشت مرزها، و " تحریم و فقر" را در درون خانه هامان دیدیم باز قلم برداشته و جسارت به خرج داده و تیتر خواهیم زد؛ "خیانت ما"؟
این "کی" به بلندای تاریخ است و اولین باری که قلم مزدور "زر و زور و تزویر" شد، و استمرار آن تا امروز و تا فرداها. تا زمانی که "سانسور" و "خودسانسوری" را به هزار بهانه توجیه می کنیم، تا به بهانه ای "غم نان" نداشته باشیم و یا "ترس زندان".
من هم چون آن همکارمان این پرسش را مطرح کنم که "مگر مربی تیمت را نمی شناختی – و نمی شناسی- عزیزم؟ مگر نمی دانستی...".
نه تتها باید بپذیریم که "ما به رسالت خودمان خوب عمل نکردیم"، بلکه باید به همان ملتی – ملت ایران، همه ایرانیان- که در حقشان خیانت کردیم، تعهد بسپاریم که دیگربار در آینده " خیانت" نخواهیم کرد، تن به ذلت سانسور و خودسانسوری نخواهیم داد و "حقیقت" را به خاطر منافع و مصالح دیگران به مسلخ نخواهیم فرستاد و قلم هایمان را ارزان- و گاه رایگان - نخواهیم فروخت. بعید است که دیگر بار و در مسائلی مهمتر و حیاتی تر، ملت ایران خیانت ما را بپذیرد که به ما اجازه دهد که دوباره تکرار کنیم: " حالا که داریم اینها را می نویسیم، خیلی دیر شده، اما ببخشید، ما هم مثل شما فریب خوردیم. شایستگی ما همین بود." ملت به خوبی می داند که "شایستگی ما این نیست".
بیاییم در سالروز وفات آن اسوه و سرمشق، آن معلم بزرگ، آن شهید راه اندیشه و بیان، آزادی قلم و زبان، - در جلوگیری از خیانت دوباره- همراه با او به قلم سوگند بخوریم و خون سیاهی که از حلقومش می چکد و خونی که از زبانش می تراود، با هم بگوئیم و بخوانیم و بنویسیم:
"قلم توتم من است، توتم ماست، به قلم سوگند، به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند، به رشحه خونی که از زبانش می تراود سوگند، به ضجه های دردی که از سینه اش برمی آید سوگند... که توتم مقدسم را نمی فروشم، نمی کشم، گوشت و خونش را نمی خورم، به دست زورش تسلیم نمی کنم، به کیسه زرش نمی بخشم، به سرانگشت تزویرش نمی سپارم، دستم را قلم می کنم و فلمم را از دست نمی گذارم، چشم هایم را کور می کنم، گوشهایم را کر می کنم، پاهایم را می شکنم، انگشتانم را بند بند می برم، سینه ام را می شکافم، قلبم را می کشم، حتی زبانم را می برم و لبم را می دوزم...
اما قلمم را به بیگانه نمی فروشم.
قلم توتم من است، امانت روح القدس من است، ودیعه ی مریم پاک من است، صلیب مقدس من است، در وفای او، اسیر قیصر نمی شوم، زرخرید یهود نمی شوم، تسلیم فریسیان نمی شوم.
بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم به صلیبم کشند، به چهارمیخم کوبند، تا او که استوانه ی حیاتم بوده است، صلیب مرگم شود، شاهد رسالتم گردد، گواه شهادتم باشد، تا خدا ببیند که به نامجویی، بر قلم بالا نرفته ام، تا خلق بداند که به کامجویی بر سفره ی گوشت حرام توتمم ننشته ام.
تا زور بداند، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را، فرعونیان نمی توانند از من گرفت، ودیعه ی عشق را قارونیان نمی توانند از من خرید و یادگار رسالت را بلعمیان نمی توانند از من ربود...
قلم زبان خداست، قلم امانت آدم است، قلم ودیعه ی عشق است، هرکسی توتمی دارد.
و قلم توتم من است.
و قلم توتم ما است.
* توتم پرستی - مرحوم دکتر شریعتی. در آستانه سالروز وفاتش هنوز بسیاری از حرف ها را باید از زبان آن زنده یاد بزنیم. چون زبان هایمان را بردیده اند و قلم هایمان نیز. قلم هایی که جوهر ندارند و صاحبانش نیز. و در کنار جوهر، جرات.
28/3/1385

Sunday, June 18, 2006

فوتبال ما عين سياست ما و سيا ست ما بر امده از فرهنگ و تاريخ ماست

فوتبال ما عين سياست ما و ‌سيا ست ما بر امده از فرهنگ و تاريخ ماست


سعيد سلطانپور

ssultanpour@yahoo.com

مقدمه
تيم فوتبال ايران از رسيدن به دور بعدي جام جهاني حذف شد . براستي تيم ما سزاوار نتيجه بهتري بود ؟ يا به نوعب دچار بزر گ نمائي قدرت واقعي مان و توهم و غرو ركاذب هستيم كه ريشه در فرهنگ و نگرش تاريخي ما دارد . اين بازي ها بهانه اي شد كه ايرانيان در سراسر دنيا ساعاتي را با دوستان و خانواده دور هم باشند و صرفنظر از هيجانات و احساس شكست لحظات خوبي را باهم باشند . مخصوصا نسل دوم فعالانه دراين مراسم ها شركت كردند و با شكست تيم گريه كردند در حاليكه بعضي ها سالهاست كه ايران را نديده اند.



مطالبات ما د رهمه زمينه ها زياد است بدون اينكه تلاش مستمر ي براي رسيدن به ان هدف انجام داده باشيم. ما يادمان رفته كه تا اين تيم به جام جهاني برسد چه سختي هاي به ملت وارد آمد . يادما ن رفته كه تيم به اين دليل بالا امد زيرا تعداد تيمهاي شركت كنند ه از آسيا افزايش پيدا كرد ه بود و ايران در آخرين مرحله به جام راه يافت .
از سوي ديگر نبايد از نظر دور داشت كه تيم زير شديدترين فشارهاي سياسي بود (‌بدليل اظهارات بحران سا زانه احمدي نژاد كه حتي به طرح حذف ايران از مسابقات انجاميد ) ولي به لغو مسابقات تداركاتي بدليل فشار اسرائيل انجاميد . سطح توقع غير واقعي مردم ايران از تيم فوتبال كه هر نوع حضور جهاني را يك فرصت براي نشان دادن تفاوت بين حكو مت و مردم مي بينند. به اين فشار افزوده بود.
انتخاب يك مربي محا فظه كار كه براي كسب مساوي به زمين مكزيك و پرتقال وارد شده بود و شجاعت لازم را نداشت ، يك دليل عمده اي ديگر ي براي اين شكست ها بود . در مقايسه با تيم كره جنوبي ،‌ژاپن كه حريفان پرقدرتي داشتند.

مايكل ايسن بهترين مهاجم غنا كه برا ي چلسي بازي ميكند بعد از شكست چك گفت ما هر گز قبل از مسابقه از تيم حريف نهراسيديم . در حالي كه تيم ايران در بازي پرتقال بغير از يكي دو بازيكن مانند حسين كعبي كه با اصول و البته با تعصب بازي كردند ،‌از نطر روحي برا ي پيروزي آماده نشده بودند .


سياست و فوتبال

فوتبال در سالهاي اخير به يك موقعيتي رسيده است كه سياستمداران در سراسر جهان خودشان را با ان منطبق
ميكنند. ستارگان فوتبال از سياستمداران محبوبتر و مشهور تر هستند. ملكه انگليس لقب “‌سر “ به ديويد بكهام مي دهد. در فرانسه يك يچه مهاجر الجزايري ( زيدان ) قهرمان ملي ميشود . در بنگلادش امتحانات دانشگاهها به دليل همزماني با جام دو هفته به تا خير مي افتد. د ركنگو در جريان جنگ داخلي در فينال مسابفات آفريقا دو طرف 48 ساعت آتش بس مي دهند تا همه بتوانند اين مسابقه را تماشا كنند.

بعضي از باشگاهاي اروپا بودجه شان از تمامي ورزش قاره آفريقا زيادتر است. . تركيب پول و سياست و مردم پديده فوتبال را يك پديده پيچيده اي مي كند .

جمهوري اسلامي هم چند سالي است كه متوجه قدرت فوتبال شده است و سياست مخالفت خود را تبديل به سياست كنترل آن و استفاده ابزاري از ان كرده است. زيرا پيروزي هاي تيم ملي ميتواند به خيابان ريختن مردم را به دنبال داشته باشد .يك برخورد اشتباه امنيتي با مسئله مردم ميتواند بهيك بحران جدي براي رژيم منتهي شود. تجربه تجربه كنترل فوتبال در روزهاي مهم و برخودرهاي آبي و سرخ پوشان كمك زيادي به رژيم براي مهار كردن تظاهرات عمومي تر مانند جريانات دانشگاه ها داشته است. در اين راستاست كه مانند زمان شاه دست اندركاران نظامي مانند به سرپرستي تيمهاي پايتخت مانند پرسپوليس منصوب مي شوند . پشت پرده مشكلات مديريتي و جنگ قدرت در اداره اين تيمها كه به منبع درامد ميليوني تبديل شده است بر كسي پوشيده نيست.
انتخاب برانكويچ خود نشاني از درگير ي هاي پشت پرده قدرت بر سر نفوذ بر تيم دارد كه به داخل رختكن تيم ملي هم نفوذ كرده است.و به دسته بندي تيم منجر شده است . علي كريمي رهبري جوانترها در مقابل علي دائي .



انتخاب مربي از اروپا شرقي

به گفته كارشناسان فوتبال نظير مانوك خدابخشيان ،‌مربيان اروپاي شرقي تنها از نظر تكنيكي قوي هستند ولي از نظر برنامه سازي بلند مدت عاجز هستند. دليل نماندن هيچ مربي خارجي اروپاي غربي د رايران اين است كه آنها اجازه نمي دهند كسي در انتخاب تيم تصميم بگيرد ولي بر عكس مربيان بلوك شرق مربيان حرف شنوائي هستند كه د رسمت و سوي حركت تيم و انتخاب بازيكنان از بالائي ها حرف شنوائي دارند . حضور هيئت 150 نفره همراه تيم در آلمان مي تواند نشان از اعمال نفوذ در انتخاب تيم در باشد و هم حكايت از بي نظمي سيستم ورزشي ما دارد . اعزام علي آبادي رئيس سازمان تربيت بدني از طرف احمدي نژاد نمونه ا ي ديگرا زاين اعمال نظر هاست. رئيس فدراسيون در اين چند ماه هر كس نظري در مورد برانكو و يا تيم داد وي را خائن خواند.


علي دائي شاگر د چه سيستمي است ؟

اينكه علي دائي از حمايت مجتبي خا منه اي بر خوردار است شايعاتي است كه اين روزها بشدت فعال شده است و از انجا كه ما ملتي هستيم كه دران شايعه سريعتر از خبرگزاري رسمي دولتي عمل ميكند لذا انرا نبايد جدي گرفت و بايد منتظر واقعيت بود .
براستي چرا علي دائي بايد استعفا بدهد ؟وي شاگرد علي پروين بود ، مگر علي پروين تا سالها همچنان درتيم ملي و پرسپوليس كاپيتان نبود و مگر همچنان بر پرسپوليس حكومت نمي كند. نمي شود خدمات پروين را به فوتبال ايران ناديده گرفت ولي وي دانش مربي گري ندارد و حاضر هم نيست كه در كلاس ان شركت كند . شيوه هميشگي پروين در پرسپوليس در 30 سال گذشته حمله از گوشهاي تيم و سانتر روي دروازه براي سرزدن توسط يكبازيكن قد بلند مانند باقري ،‌دائي است .
.
در عرصه سياسي ايا كسي از رهبران سياسي كشور در 100 سال اخير استعفا كرده است كه ا لگوئي باشد براي ساير رهبران عرصه ها ي اجتماعي ما مانند عرصه ورزشي. بد ينست رهبران اپوزيسيون را هم در اين ميان اضافه كنم كه همچنان عليرغم شكستها ي مختلف و حذف شدن در عرصه مقدماتي مبارزات مردم براي دمكراسي هم چنان به عنوان رهبر و يا كادر مركزي فعال هستند .
از سوي ديگر در كدام عرصه اجتماعي و سياسي ما جوانگرائي داشيه ايم كه توقع داريم د ر ورزش و فوتبال هم ميدان را به جوانان بدهيم.
وقتي كه اركان اجتماعي و سياسي با برنامه و منظمي نداريم ورزش با انسجام و فوتبال مرتبي هم داشته باشيم. وقتي رئيس سازمان تربيت بدني )( علي آبادي )‌و محمد دادكان رئيس فدراسيون فوتبال ) باهم قهر هستند ايا نتايج بهتري را بايد انتظار داشت.

راه انحصاري به تيم ملي

اصولا راه انحصاري تيم ملي از پرسپوليس و استقلال مي گذ شته است و ميگذرد .اين دو تيم كه استخوان بندي اصلي تيم فوتبال ايران هستند عملا بدليل سيستم محدود اجازه رشد به ديگر تيم هاي كوچك شهرستاني و رشد بازيكنان شهرستاني نمي دهد . تضعيف اين دو تيم نيست كه به رشد فوتبال كمك ميكند بلكه تقويت ديگر تيم هاست كه اين ورزش را رشد مي دهد. به اين دليل جوانان براي رسيدن به تيم ملي بايستي قبلا به تيم هاي اصلي تهران جذب شوند كه برا ي اين كار علاوه بر كارائي بايد حرف شنوئي هم داشته باشند .
اين رسم پروين است كه بزرگترين بازيكنان را به پرسپوليس مي اورد و انانرا روي نيمكت ذخيره مينشاند . هر كس با پروين در مسئله فوتبال مخالفت كند عملا ذخيره ميشود. به عنوان نمونه علت حذف خدادادعزيزي از تيم ملي انتقاد هاي علني وي از برانكو و سيسيتم مديريتي فوتبال بود .


پايان سو استفاده از باورهاي مذهبي ؟


يكي از نتايج شكست تيم فوتبال بي بنياني اراده ماوراالطبيعه در نتيجه بازي و پاياني بر سو استفاده از
باورهاي مذهبي مردم باشد .
داودي رئيس فدرراسوين فوتبا ل در دهه 60 در بعد از بازي ايران و كره جنوبي كه “عابد زاده “توانست گهاي زيادي را حفظ كند د رمصاحبه اي گفت كه امام زمان از دروازه ايران دفاع مي كرد.
حداد عادل“ رئيس مجلس مي گويد “ بازيكنان را به حج اعزام ميكنيم .“
احمد ي نژاد در درديدار با فوتباليستها گفت “‌‌بازيكنان با الگو قرار دادن حضرت محمد ( ص) و خميني و توجه به سيره انان ميتوانند به موفقيتهاي بزرگي دست يايند. (‌13 خرداد )
اينگونه مثال آوردن ها و تداخل دين در حوزه تخصصي ورزش در حاليكه نه حضرت محمد (‌ص ) و نه خميني هيچ كدام در ورزش صاحب نظر نبوده اند يك عمل غير اخلاقي است كه بنوعي فريبكاري است . جمله مشهور خمنيي كه “ من ورزشكار نيستم ولي ورزشكاران را دوست دارم “ دليل بر افسايد بودن احمدي نژاد دارد . سو استفاده از امام زمان و دامن زدن ب

اگر براستي دعا در مسائل مادي نقش داشت كه تيم ايران بايستي قهرمان جام ميشد.
در حاليكه اكثر كشور هاي صاحب فوتبال مسيحي هستند از برزيل بدهكارترين كشور دنيا تا آلمان ثروتمند و طرفداران انها هم دعا ميكننند .. .

در ورزش صرفنظر از تعصبي كه به كشورمان و منجمله تيم فوتبال ان داريم نبايد فراموش كنيم كه حق پيروزي با كسي است كه بهتر تمرين كرده باشد و اصول و قوانين بازي را رعايت كرده باشد . بازيهاي تداركاتي بيشتري انجام داده باشد و كار تيمي در ان سيستم جا افتاده باشد و رهبري شجاع و مطلعي داشته باشد . .
در فوتبال هم مانند سياست بايستي با دانش باآان ‌بر خورد كرد علاوه بر آمادگي تيم خودي بايد شرايط زمين وؤ‌‌آب و هوا و تماشاچي و نحوه عملكرد تيم حريف و سابقه انرا مطالعه كرد تا بتوان به نتيجه اي كه مي خواهيم برسيم . و اگر از لحظه ها استفاده نشود فرصت سوزي شده است.

اينكه چند تن از بازيكنان ما در اروپا بازي ميكنند برا ي پيروز شدن و يا رشد تيم زيرا تيم غنا د رحدود 23 بازيكن ان در23 تيم مختلف در اروپا بازي مي كنند ولي در تيم ملي غنا يك تيم واحد هستند. همينطور تيم ساحل عاج و انگولاي مسيحي كه 5/4 مييلون جمعبت دارد و در زمره فقيرترين كشورهاست و از يك جنگ داخلي 27 ساله هم رنج برده است و همه هم بازيهاي بسيار خوبي ارائه دادند. از سوي ديگر تكيه بر اينكه علي دائي كه بزگترين گلزن دانيا ست در ضمن اينكه بايد از تلاشش قدرداني كرد ولي آيا گلهاي برابر تاجيكتسان و پامستان برابر گلهاي پله و مارادونا در برابر حريفان قدري مانند برزيل و آرژانتين و آلمان و انكليس است.


زيبائي و ويژگي بازيها در تورنتو و كانادا

اما در شهر تورنتو تنها مليتي كه4 تا پرچم داشت ايرانيان بودند. ما شاهد بر افراشته شدن پرچم هاي ايران با آرم شيرو خورشيد ، آرم جمهور ي اسلامي و پرچم با نوشته “‌ايران “ وبدون هيچ نوشتهاي بوديم كه نشان از اختلاف عقيده سياسي دارد كه مي شود در بعضي مواضع ملي متحد بود بدون اينكه از اصولي پائين آمد. .
همه 32 كشور شركت كنند ه در آلمان پرچم هايشان را برروي ماشين ها و يا مغازه هاي يشان نصب كرده اند كه اين ويژگي خاص كاناداست كه زيبائي به جامعه چند مليتي مي هد. امسال برا ي اولين بار تلويزيون كانادا تمامي فوتبالها را پخش مستقيم كرد. زيرا هاكي ورزش اصلي كاناداست ولي فوتبال اين كشور را هم تحت الشعاع قرار داده است .
بعد از پيروز شدن تيم ها ،‌طرفداران ان تيم د رمحله اي كه مرز تجمع ان مليت د رتورنتو است به جشن و پايكوبي مي پردازند. اين كار بااينكه هزينه زيادي برا ي پليس و شهرداري دارد ولي اين سنت جا افتاده است. اهالي محل هم به ااين شيوه عادت كرده اند ورانندگان هم ترافيك را عمموما تحمل ميكنند .
و اين پديده زيبائي است كه تنها د ريك دموكراسي كه حق اقليتها در ان برسميت شناخته شده باشد امكان تجلي پيدا ميكند.
پديده به خيابان ريختن توسط هواداران تيم هاي ورزشي و اشغال موقت خيابانها كه عمدتا با حضور دوستانه و يا غير ملموس پليس همراه است از نظر روانشانسي اجتماعي به مردم و جوانان فرصتي ميدهد كه قدرت خودشان رادر خيابان ابراز كنند .و انرژي ها به مسالمت آميزترين شيوه خرج شود.


كمك به رشد ورزش در ايران

بايد از تيم هاي ورزشي منجمله فوتبال حمايت كنيم . انها را تشويق كنيم و ا زآنها بخواهيم كه بهترين بازي خودشان را بكنند . بايستي از بازيكناني كه تلاش كردند قدرداني كرد
اميدوارم كه برانكو براي رشد فوتبال در بازي با آنگولا از تمامي بازيكنان جوان استفاده كند كه تجربه جهاني بدست بياورند و آنان اين اين تجربه را به نسل جوان منتقل بدهند.

برا ي تحول د رتيم فوتبال بايد در تمامي زمنيه هاي سياسي ، ،‌اجتماعي و فرهنگي خود تحول ايجاد كينم و ان نيز ميسر نمي شود مگر با شناخت ،‌اگاهي و كاردسته جمعي زيرا نا برده رنج گنج ميسر نمي شود . راهي طولاني در پيش است. بدون حمايت مردمي امكان مردمي شدن و همكاني شدن آن نيست.

بدون وچود اتحاديه هاي مستقل ورزشكاران و نيز تلاش براي شركت زنان در تمامي عرصه هاي ورزشي امكان ريشه اي شدن ورزش در ايران نيست . قدم اول مي تواند تلاش براي ايجاد ورزشگاه هاي عمومي با شرك سازمانهاي غير دولتي براي شهرهاي كوچك و بزرگ براي گسترش ورزش باشد تا بتوانيم نسل جوان مان را كه در خطر اعتياد قرار دارند ،‌كمك كنيم. كه عقل سالم در دبن سالم است .

. از شكست ها تجربه بگيريم. تا سال 2010 آفر يقاي جنوبي زمان زيادي نيست. به آنيده مردم و جوانان ايران بينديشم

Sunday, June 11, 2006

مرگ زرقاوی هديه ای به جمهوری اسلامی ؟

مرگ زرقاوی هديه ای به جمهوری اسلامی ؟

سعيد سلطانپور(تورنتو )
ssultanpour@yahoo.com

زرقاوی در يك بمباران هوائی زخمی شد و بنا به گفته ساندی تايمز نيروهای عراقی و آمريکائی وي را بر روي برانكارد بر اثر ضربات لگد کشتند . به گفته ان.بي. سي در 2 مارس 2004 نيروهاي آمريكائي ايت موقعيت را يافتند كه وي را بكشند ولي اينكا ررا نكردند. اينکه چگونه اين شخص جانی که آمريکا برای دستگيریش 500 میلیون دلار هزينه کرد و از افغانستان به اردن و بعد به عراق آمد جاس وسال دارد كه شايد آينده به آن پاسخ بدهد . آمريكا بار يدستگير يوي 500 ميليون دلار هزينه كرد . د ر هرحال اين بار وي بايد كشته ميشد .بوش خبر کشته شدنش را ساعت 5 صبح به نخست وزير عراق تبريک گفته بود . بوش ساعت 7:30 صبح همانروز درکاخ سفيد خبر را به عنوان پيروزي به اطلاع خبر نگاران رساند. مرگ زرقاوي به محبوبيت بوش كه به پائين ترين حد خود رسيده بود كمك كرد. بوش خيلي محتاطانه اضافه كرد كه مرگ زرقاوي به مفهموم پايان خشونت نيست.

هر چند زرقاوی در نزد برخي از جوانان ی مسلمان درخاورميانه و اردن محل زادگاهش به عنوان يک شهيد قهرمان مبارزه با آمريکا شناخته شد ولی وی با کشتار های انسان های بيکناه عملا د رخط آمريکا قرار داشت . زيرا آمريکا برای سرکوب مقاومت ملی نياز به مجوزی برای توجيه کشتارهای مانند فلوجا و حديثه داشت. نو محافظه كاران نياز به خشن نشان دادن اسلام داشتند كه بالطبع سر بريدن ها ي زرقاوي با تكبير و کشتار غير نظاميان اين مجوزو نيز اين تصوير را برا ی انها ايجاد ميکرد.
خط ترور زرقاوی عملا خط نيروهای ملی را که عليه اشغال آمريکا مقاومت می کنند کم رنگ تر می کرد . هم چنين خط زرقاوی بر خلاف خط ايت اله سيستانی قرار داشت که خط عدم خشونت و وحدت ملی و حاکميت ملی از طريق انتخابات در عراق را پيش می برد.

از انجا که د رعالم سياست هيچ چيزی تصادفی نيست همزمانی اين عمل با رای اعتماد گرفتن وزاری امنيت و دفاع و کشور کابينه مالکی جای سوال دارد. زيرا آمريکا فشار زيادی بر جعفری برای انتصاب هوادران آمريکا در اين پست های کليدی گذاشته بود که يکی از دلايل بحران عدم تشکيل دولت د رعراق بود که بدليل مخالفت وی به تعويض جعفري انجاميد. سفر رايسو جك استرا در همين راستا بود. تائيد وزرا و ايستگي جناجي ان ها بعد از يك ماه از تشكيل دولت جديد در سايه مرگ زرقاوی محو شد.

برای جمهوری اسلامی جعفری يا مالکی تفاوت چندانی نمی کرد زيرا هر دواز طرفداران جمهوری اسلامی بودند برا ی جمهور ی اسلامی هم اتفاقا اين سه وزارتخانه کليد ی بودند زيرا هرکس که کنترل اين وزارتخانه ها را داشته باشد می تواند در امور داخلی عراق برتری داشته باشد. جمهوری اسلامی بعد از انفجار سامرا و نجف فشار سياسی زيادی برای انتقال تصميم گيری امنيتی به وزارت کشور ار طريق نيروهای شيعيان كانند مقتدي صدر بر آمربکا وارد کرده بود .
جمهوری اسلامی مشکلی با انتصاب طرفداران آمريکا در پست وزارت نفت نداشت زيرا آنرا سهم آمريکا می دانست و انرا به رسميت می شناخت.

هر چند سخنگوی ج.ا. ( آصفی ) گفت که آنها هیچ همکاری اطلاعاتی با آمريکا د رمورد دستگيری زرقاوی نداشتند ولي سكوت جمهور ي اسلامي جاي سوال دارد . زيرا کشته شدنزرقائي يک هديه به جمهوری اسلامی بود زيرا با عث تضعيف القاعده و وبن لادن خواهد شد که رقيب جمهوری اسلامی بر سر رياست جهان اسلام هست . به گفته جنرال حميد گل در برنامه مستند تلويزیون سی .بی .سی کانادا رئيس سابق اداره ضد اطلاعات ارتش پاکستان که نفش موثری در سازماندهی طالبان داشت گفت که القاعده که با جمهور ی اسلامی بر سر تسلط جهان اسلام د ربرا بر آمريکا جنگ تبليغاتی دارند و علت سفرهای بسياری از رهبران کشورهای مسلمان مانند پادشاه عربستان به پاکستان د رظرف 2 هفته برای کمک گرفتن از پاکستان در اين زمينه بوده است.

کشورهای منطقه از ايران گرفته تا اردن و مصر و عربستان و کويت و سوريه خواهان ثبات عراق هستند. زيرا حضور زرقاو ی که خط جنگ داخلی را پيش می برد به معنی تهديد کشورهای همسايه و جريان صدور نفت منطقه بود.


کشته شدن زرقاوی مسلما از شدت مبارزات مردم عراق عليه اشغال کم نخواهد کرد ولی از شدت ترورهای دسته جمعی و انفجار در معابر عمومی خواهد کاست .اين همان چيزی است که بوش برای انتخابات رياست جمهوری لازم دارد.


مرگ زرقاوی براي ان جرياناتي كه بدنبال تائيديه آمريكاهستند يک پيام داشت آمريکا تا وقتی که نيروئي برايش کار آئی داشته باشد از آن استفاده تاکتيکی ميکند .
بنابر اين امكان استفاده از ان جريانی که به اصرار نو محافظه کا ران در عراق مانده است و فکر می کند که می تواند خط شکن آنها بشود كاهش يافته است . زيرا شرايط جهاني و منجمله موازنه قوا در داخل آمريكا به نفع خط برژينسكي كه مشوق مذاكره مستقيم با جمهوري اسلامي است ، تغيير كرده است. از داخل ايران هم همه جناح ها صحبت از شرايط برد-برد مي كنند.
علي لاريجاني رسما به آمريكا مي گويد سياست خارجي جمهور ي اسلامي از عوام زدگي (‌خميني ) و تابوي مذاكره با آمريكا توسط ( چپ گراها ي مذهبي ) رنج برده است . ماهم مانند شما به صدور جريان نفت نيازمند هستيم. و شاه هم مربوط به گذشته است با ما مذاكره كنيد. ( نقل به مضمون)

در س عبرت

هيچ جريانی نمی تواندبه آمريکا اعتماد کند همانگونه كه آمريكا به انان اعتماد نمي كند. مسلما آمريكا ترجيح مي داد كه زرقاوي در معادلات سياسي شركت ميكرد تا اينكه با كشتن وي نيروهاي عر ب سني را وادا ر به مشاركت در سيستم سياسي جديد كشور بكند
.تنها جرياناتی می توانند از آسيب آمريکا د رامان باشند که خودشان را در مقاومت مستقل غير خشونت آميز مردم ايران همراه با هوشياري و هزينه كردن از خودشان بيمه کرده باشند.
حوادث عراق و سومالي نشان داد كه اين آمريكا نيست كه حرف آخر را مي زند . اگر جرياني پايگاه توده اي داشته باشد و يا حداقل در صحنه حضور جدي داشته باشد مي تواند در معادلات سياسي حضور داشته باشد.
بهتر است واقعيات تلخ را بپذيرند . از تجربه صدام و مرگ زرقاوی عبرت بگيريد .
اميدواريم كه شاهد دستگير ي رهبران اين جريانات مانند عبدااله اوجلان و يا مرگ انان مانند زرقاوي نباشيم.

www.kanonun-e-bayan.blogspot.com

Saturday, June 10, 2006

آقای گنجی قلم طلایی برازنده شماست ، اما حق نبود شما


ج - پاکنژاد
آقای گنجی قلم طلایی برازنده شماست ، اما حق نبود شما
آن را از دست یک ضد حقوق بشر دریافت می کردید

1- چند روز پیش ، آقای مصطفی هجری در گفتگویی با خانم ستاره درخشش در تلوزیون صدای آمریکا گفت: ما به آمریکا آمده ایم و قرار است با نمایندگان دیگر ملیتهای ایران، در جلسه ای، در گنگره آمریکا شرکت نماییم . وی اظهار داشت " من دیدارهای جداگانه ای نیز داشته ام" (نقل به مضمون) .
بعد در اخبار آمد که عبدالله مهتدی دبیرکل کومله و چند نفر دیگر که خود را نمایندگان «خلقهای آذری و بلوچ و عرب زبان » می نامیده اند و دیگر کسانی به عنوان « نمایندگان دیگر ملیتها ی ایران» ، در این کنفرانس تحت عنوان«جاده آزادی، برقراری حقوق کامل سیاسی وحقوق بشر در ایران»، در سنای آمریکا شرکت کرده اند . اما هیچ معلوم نیست که سوای ولایت مطلقه ای که این آقایان برای خود و یا «حزب پیشرو» خود قائلند، بنابر کدام مجوز ، خود را نماینده «ملیتها» دانسته اند تا از جانب آنها سرنوشت ایران و ملت آن (شامل کرد و ترک و فارس زبان وعرب و بلوچ و گیلک وترکمن و لر زبان و...)را به داو قمار قدرت در سنای آمریکا بگذارند؟ امریکا چه حق دارد برای « اقلیتهای قومی » « نماینده » نصب کند ؟
آیا در یک انتخابات آزاد به اینان چنین نمایندگی داده شده است ؟ آیا شما فکر میکنید که واقعا" آمریکا شرکت « جاده سازی آزادی» و بر قراری دمکراسی و رعایت حقوق بشر است؟ آیا اعمال و رفتار آنان در افغانستان و عراق چنین امری را نشان میدهد؟ اصلا" نفس شرکت شما در چنین جلسه ای، بنام مردم وازجانب آنان نقض حقوق مردم ایران که لابد بشرند نیست؟ ( حق حاکمیت بر سرنوشت خویش از حقوق بشر است) .
همینکه این حق ازسوی رژیم جنایتکار مافیایی ایران تضییع میشود کافی است تا عده ای به خود اجازه بدهند تا با نقض اصل استقلال که از اصول خدشه نا پذیر مردمسالاری و حق حاکمیت مردم است به« مذاکره» با بیگانگان بنشینند تا دمکراسی را به ارمغان بیاورند؟ آیا این گونه «مذاکرات» به نفع جمهوری اسلامی نیست؟
همه باید بدانیم که اختناق و عدم آزادی وستمی که از سوی رژیم مافیایی ولایت مطلقه در ایران اعمال میشود تمامی ﺁحاد ملت را شامل می شود . چرا با جدا کردن اقوام چنین وانمود میکنید که گویا فارس زبانان از گزند مافیاها در امانند. در ایران، در آمیختن خونهای ریخته در طی سالیان حکومت ظلم وجور، چه در دوران سلطنتی، چه در دوران ولایت فقیه ، ازهمه ی اقوام و اقشاراجتماعی ویا هرچه که شما بخوانید ،کافی نیست تا قبول کنیم که ایران با فداکاری همه ایرانیان در خور این نام برجاست؟ آیا هنگام مبارزه برای استقرار مشروطیت، مبارزان از زبان و فرهنگ همدیگرسئوال میکردند؟ به هنگام ملی شدن صنعت نفت چطور؟ در انقلاب 57 چه؟
میگویند روزی شخصی از کنار باغ انگوری عبور میکرد با حسرت به انگورها نگاهی کرد و آهی برکشید. صاحب باغ که شاهد این صحنه بود ،ازدیدن سر و حال و وضعیت عابر، با خود گفت شاید توان خریدن انگور را ندارد. از او خواست که به باغ رفته و از انگورها بخورد. او به باغ رفت و از اولین تاک شروع کرد. باغبان گفت : کمی جلوتر برو واز انگورهای عسگری بخور که مرغوب تر و گورا تر است. عابر گفت نگران نباش من اکبری عسگری نمیکنم از همین اول شروع میکنم و به آنها می رسم !
حکایت رژیم مافیایی حاکم بر ایران مصداق این رهگذراست . اکبری عسگری نمی کند. آزادیخواه و هر مخالف دیگری را دربند میکشد، شکنجه میکند، میکشد و سایه شوم ظلمش را به تساوی برسر ملت میگسترد. مگر درسالهای 60 و67 اکبری عسگری کرد؟ مگر امروز میکند؟
وبالاخره باید گفت که هیچ شخصی تا در انتخاباتی آزاد از سوی مردم ایران نمایندگی نگیرد نمیتواند خودسرانه، بنام ملت برای او تصمیم بگیرد وحقوق ملی ایرانیان را به مناقصه بگذارد. حال خواه سران غاصب جمهوری اسلامی باشند و خواه کسانی باشند که ردای مخالفت با آن، در برکرده اند . شادروان دکتر مصدق با استناد به عدم مشروعیت نمایندگان مجلس بود که قرارداد مصوب این مجلس را غیر قانونی خواند و در شورای امنیت از حقوق مردم ایران دفاع کرد. بدین خاطر است که ، درآینده ، در ایران آزاد و مردمسالار، با استناد به عدم مشروعیت این نظام ، میتوان حقوق ملی مردم ایران را از غارتگران مطالبه نمود.
2- در هفته اخیر، بمناسبت سال مرگ آقای خمینی و 15 خرداد با اشخاص مختلفی مصاحبه هایی انجام گرفته که برای من دو تا از آنها موجب نوشتن این بند است . این دو، مصاحبه های آقایان ابراهیم یزدی وعزت الله سحابی هستند. آقای دکتر یزدی چنان وانمود کرده که گویا ایشان نظریه پرداز انقلاب بوده و آنچه به عنوان اصول و بیان انقلاب نام گرفته از ایشان است . اگر چنین است چرا در خلال این بیست واندی سال ایشان با حضور خویش در نظام ضدآن بیان وشعارها، ارزشها و اصولی را زیرپامینهند که مدعی هستند خود ﺁنها را پیشنهاد کرده اند؟
چگونه است که بنا به گفته خود ایشان ، سپاه پاسداران را پیشنهاد و بنا نهادند؟ چرا هر بار که نظام در « انتخاباتش » در تنگناست، علیرغم وجود شواهد عینی بر غیر آزاد بودن آن و حتی با عدم بر آوردن پیش شرطهای ایشان و دوستانشان ، در گرم کردن تنور آن میکوشند ؟ آیا مردم ایران انقلاب کردند تا به چنین انتخابات ونظامی برسند ؟ احتمالا" در تئوری ها و نظریه پردازی های ایشان چنین بوده است. آقایان یزدی و سحابی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر به هاشمی رفسنجانی رأی دادند و ایشان را از تمامی فساد و جنایتها یی که در طول این دو دهه و اندی یکی از آمران اصلی آن بود، شستند و « مبرا» کردند . همین طور، با مبهم گوئی و دروغپردازی در باره شخص خمینی، تاریخ را مبهم و جعل می کنند.
نمیدانم چرا هروقت نسل جوان ایران نیاز به حقیقت را شنیدن و از ابهام بدرﺁمدن پیدا می کند، این بزرگواران و دوستانشان در خلاف حقیقت گوئی و ابهام سازی ، کوششی بتمام میکنند ؟ بمناسبت یادﺁور می شوم که یکبار موجودیت ایران را با رژیم گره میزنند و مردم را از خطر تجزیه و... میترسانند حال اینکه راست این است که این وجود رژیم نالایق مافیای حاکم بر ایران است که خطر اصلی برای موجودیت ایران اعم از اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است.
نظام مافیایی ولایت فقیه که اکنون به ولایات مطلقه دسته ها و « شخصیتها » تبدیل شده است ( دستجات مختلف در ایران هرکدام برای خویش ولایت قائلند و عمل میکنند)، محصول بحران سازی و بقای آن نیز در گرو بحران سازی است. بی سبب نیست که کتاب رفسنجانی « عبور از بحران » نام دارد! امروز، در ایران ، آنچه در دانشگاه ها می گذرد، از ربودن و دستگیرکردن دانشجویان - از جمله دستگیری آقایان یاشار قاجار و عابد توانچه و هومن کاظمیان و آنانی که ربودنشان آشکار نگشته وآنچه در استانها و شهر های مختلف ، از دستگیری وربودن معترضین، تا بر خورد خشونت آمیز با کارگران و...- ، همه در این راستا ست. این بحرانها به همراه بحرانهای خارجی است که موجودیت ایران و تمامیت آن را به خطر می اندازد نه بر اندازی نظام مافیاها که جز قدرت، سودایی در سر ندارند.!
از خاطر ها نرفته است که بهنگام جنگ عراق با ایران، ملاتاریا که در تدارک کودتا و کسب قدرت مطلقه بود ، گفت:اگر نصف ایران از دست برود بهتر از آن است که بنی صدر در جنگ پیروز شود!
امروز که نسل جوان، درپی شناخت واقعی چهره ها ، از جمله آقای خمینی است، پوشاندن رفتار و کردار او، با تبلیغات دشوار است. اسلاف او درکار ساختن چهره ای «عارفانه ومعنوی» از او مشکل دارند . چرا که ثمره عمر او (آقای منتظری) با انتشار دست خط آقای خمینی که موجب صدور حکم قتل بیش از سه هزارانسان توسط ناقاضیان واجرای بلا درنگ آن توسط جلادان در فاصله کوتاه 3 شب شد ( آقای منتظری، در خاطرات خویش، به این جنایت مفصل پرداخته است ) مسؤلیت آقای خمینی را در کشتار هزاران ایرانی آشکار کرده وچهره او را برای همیشه به ننگ این جنایت آلوده است. حال با تعجب باید پرسید : شما آقایان سحابی و یزدی چه اصراری در مصاحبه کردن برای شستشو دادن آقای خمینی دارید و چرا تقلا می کنید او را رهبری بی نقص بگردانید؟ اینکه او بگوید بعد از من با سحابی پدر و پسر کاری نداشته باشید خود بیانگر این امر نیست که او بنارا بر تجاوز به حقوق همگان گذاشته و شما دو تن را استثناء کرده است ؟ ( بعد از او جانشینانش خوب به توصیه اش عمل کردند!!)
باید پرسید چگونه است که مستبدین هر زمان لازم می بینند به سراغ آنها میروند و ماشین شستشویشان می کنند . ﺁنها را مجاز می کنند مصاحبه کنند و هرگاه که صلاح را در سانسورشان می بینند، باید جزواتشان سانسور شود و احتمالا" خودشان نیز زندانی وشکنجه شوند؟ فکر میکنم اگر این رفتار با ﺁنها مجاز شده ، ناشی از این امر ست که هنوز نزد اینان و دوستانشان قدرت اصالت دارد نه آزادی و کرامت انسان .

3- و نکته سوم ، خبر گرفتن جایزه قلم طلایی توسط آقای اکبر گنجی بود که حق او بود . اما او، به عنوان مدافع حقوق بشر وکسی که در این راه متحمل صدمات بسیاری ازسوی عمال خلافت بنی مطلقه گشته، بنام همان حقوق حق نبود از دست کسی چون پوتین، این جایزه را می گرفت . او نمی باید در کاخ کرملین حضور می یافت و از دست ولادیمیر پوتین ،این ناقض حقوق بشر ، که درامحاء مردم چچن از هیچ فرو نگذاشته، چنین قلمی را دریافت میکرد . مطمئنم که آقای گنجی در بشر نخواندن چچن ها با پوتین هم عقیده نیست .
او گفت به نمایندگی از قربانیان قتلهای زنجیره ای و جنایت سال67 و دیگر قربانیان خشونت استبداد ولایت مطلقه جایزه را دریافت می کند. او با رد پذیرش این قلم از دست پوتین میتوانست به نمایندگی تمامی قربانیان خشونت در سراسرجهان (از جمله کودکان وزنان ومردان چچن) از حقوق آنان دفاع کند و برگی زرین به دفتر مدافعات حقوق بشر خویش بیافزاید .
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

Friday, June 09, 2006


ايا رسانه ها و پليس كانادانا آگاهانه اسلام ستيزي را دامن مي زنند؟
نگاهي به دستگير ي 17 مظنون عمليات ترور در تورنتو


سعيد سلطانپور
ssultanpour@yahoo.com




كانادا و تورنتو مركز توجه همه خبر گزاري ها و مطبوعات بود كه خبر از دستگيري 17 نفرمسلمان كانادائي و مهاجر به اتهام طرح انفجار مراكزي در انتاريو دادند مردم عادي كه شوك زده شده اند و برا ي دومين بار بعد از سپتامبر 11 مي پرسند چرا ؟ وانگشتهاي بسياري به سوي مسلمانان نشانه رفته است چگونه يك مسلمان كانادائي حاضر ميشود كه هموطنان خودش را منفجر كند. وكيل يك متهم اتهامات دادستان مبني بر سر بريدن نخست وزير را توسط گروه در بيرون دادگاه قرائت كرد.
براي مسلمانان كه بطور سيستماتيك با برخودهاي خط دار جريانات دست راستي كه بنوعي د رخط نو محافظه كاران آمريكا ميباشند اين خبر تازه اي نبود . همين هفته گذشه بود كه پليس انگلستان در بزرگترين عمليات ضد ترور با شركت 250 پليس 2 جوان مسلمان انگليسي را در ارتباط با مواد شيميائي دستگير كرد كه يكي از انان هم بر اثر تيراندازي مجروح شد. امروز سي.بي.سي. كانادا اعلام كرد كه پليس بالاترين ماده شيميائي كه بدست آورده است قرص آسپرين بوده است و اطلاعات غلط منجر به دستگير ي آنها شده است. باهم به ريشه هايي اين پديده ترور و نحوه مقابله با آن و نيز اهداف سازمان امنيت و پليس كانادا مي پردازيم.


بحران هويت مهاجران

همه مهاجران د رمحل سكونت جديد خود دچار مشكلات تطابقي جدي هستند
نسل هاي اول مهاجرين كه عمدتا مهاجران اقتصادي هستند و در لايه هاي زيرين جامعه قرار دارندو از كشورهاي ديكتاتورزده كه ابراز عقيده در ان هزينه هاي سنگيني دارد بالطبع سعي ميكنند تا حد امكان د رحوزه سياست دخالت نكنند و بنابر اين از انتقاد ويا مطالبات خود خودداري مي كنند.و بالطبع در حاشيه قرا رميگيرند. دراين راستا مسلمانان در غرب مشكلات روحي عديده اي بر مهاجران غير مسلمان دارند. مثلا هر چند شباهت هاي ظاهري بين بين يك مهاجر هندو ( سيك )‌ با توربان ( عمامه )‌وريش بلند با شمشير كوچك در كمربندشان كه حتي شامل كودكان آنها هم ميشود با يك مسلمان با ريش و عرق چين اهل سنت وجوددارد ولي هيچ رسانه اي بر روي سيك ها تمركز نمي كند. . هر چند حداقل چند نفر از افراطيون سيك هواپيماي هندي را با سيصد و اندي كانادائي بيگناه در آسمان منفجر كرد اند . انها هم چنيين سردبيرسيك يك روزنامه محلي در ونكور را كه بر خلاف سنت گراها مي نوشت ترور كردند و هر سال بر اثر اختلاف بين سنت گراها و نو گراها بر سر صندلي گذاتشن و يا نگذاشتن پليس ونكور به محل اعزام ميشود ؟
آيا كسي از رسانه هاي عمومي اصلي از همه هندو ها خواستند كه موضع گيري كنند.؟
آيا زماني كه اسرائيل با هليكوپتر به هدفهاي خود د رخيابانهاي سرزمينهاي اشغالي حمله ميكند و افرادنظامي را مورد تهاجم قرار مي دهد و در نتيجه آن افراد غير نظامي منجمله كودكان را ميكشد كسي از يهوديان كانادا مي خواهد كه موضع گيري كنند پس چراحملات انتحاري فلسطيني ها عليه اسرائيلي ها انجام ميگيرد همه از مسلمانان كانادا ميخواهند كه موضع بگيرند ؟ هر چند بسياري از مسلمانان كانادا هر نوع عمليات عليه انسان هاي غير نظامي را بر اساس تعاليم اسلامي مردودميشمارند ؟ از انجا كه قران ميگويد “ اگر كسي از شما يك انسان بيگناهي را به قتل برساند مانند ان است كه يك نسلي را به قتل رسانده است. “ بقره
آيا اين مسلمانان نيستند كه هدف خشونت هاي بعد از 9/11 در آمريكا و كانادا نبودند پس چرا مسلمانان كه خود قرباني هستند پاسخ بدهند ؟


اسلام ستيزي رسانه هاي جمعي د ركانادا؟

هر چند خوشبختانه در كانادا حقوق اقليهتاي قومي و مذهبي منجمله مسلمانان به رسميت شناخته شده است ولي اين قانون نتوانسته است انان را ازتحقير شدن سيستماتيك اسلام ستيزي در رسانه هاي انگليس زيان در امان بدارد. جهت گير ي غير دوستانه و بعضا خصمانه بسياري از رسانه ها آنان را در موضع تدافعي برا ي حفظ هويت خود وامي دارد. مانند نشنال پست در چاپ مطلب سراسر بي اساس ان در مورد يهوديان درايران در صفحه اول آن و استناد نخست وزير كانادا به اين مطلب و نمونه هاي ديگر كه از حوصله اين مطلب خارج است

د رهمين جريان اخير ما شاهد مصاحبه سي.بي.سي و ديگر تلويزوينها با انواع متخصيين امنيتي ريز و درشت بويژه ا زامريكاهستيم كه خط دار عليه مسلمانان تبليغ مي كنند د رحاليكه تحليل ها و نظريات آنان حداقل در مورد خاورميانه با شكست روبرو شده است و اعتباري ندارد.

بعيد است كه نظرات مسلمانا ن بطور عام و مسلمانان مترقي در رسانه هاي جمعي كانادا و آمريكا شنيده شود. زيراانها را زيركانه بايكوت كرده اند.اين در حالي است كه چهره هاي مسلمان طرفدار آمريكا مانند خانم ايان هريس علي كه بخاطر دروغ گقتن برا ي پناهندگي اش از شهروندي هلند و نمايندگي مجلس خلع شد به سرعت يك شغل در موسسه مطالعاتي وابسته به نو محافظه كاران در واشنگتن بدست مي آورد در خبر ها هست. .
نمونه ديگر خانم ارشاد منجي است كه تنها از اسلام انتقاد ميكند . مطالبش در تمامي رسانه و مطبوعات موجود است . در حاليكه وضعيت زنان مسلمان د رمقايسه با زنان يهودي در اسرائيل در مورد قانون طلاق ستمگرانه تر است . بدون اجازه مرد هيچگاه امكان طلاق گرفتن زن يهودي وجودندارد . البته چند سالي است كه د ركانادا زنان يهودي حق طلاق را بدست آورده اند . در شيلي كاتوليك مذهب تنها سه سال است كه زنان اجازه طلاق گرفتن يافته اند . ستم به زنان در مذاهب ديگر مانند هندو ها هم لاز م به ذكراست.

نبايد از جريانات ماركسيست خشونت طلب كه سخنراني ها را به آشوب ميكشانند به مناسبت هاي مختلف برروي آنتن خبر گزاري ها هستند يادي نكرده باشم . كه اتفاقا سهم زيادي در جريان ضد اسلامي هم خط با نو محافظه كاران هستند . آنها در جريان دادگاه شريعه خودشان را پشت حقوق بشر مخفي كردند . اخير ا تلاششان براي برهم زدن سخنراني آقاي اشكوري روحاني خلع لباس شده نو گرا د رسوئد د رهفته گذشته شكست خورد.

البته من نمي خواهم با مقايسه ستمهائي كه به زنان د ر يك دين وارد ميشود از قوانين عقب افتاده فقه سنتي اسلامي دفاع كرده باشم. بلكه منظور من روشن شدن دستهاي پنهان پشت خط ضديت با اسلام هست .
زيرا اين جريانات متاسفانه اسلام را نقد نميكنند بلكه با ان ضديت ميكنند. اگراين افراد و جريانات با همه اديان مخالفت ميكردند جاي هيچ انتقادي به انان نبود .زيرا در عمل آگاهي نمي دهند بلكه ضديت ايجاد ميكنند. آنان آب به آسياب خشونت گرايان و انجصار طلبان مي ريزند.




محكوميت خشونت در اسلام

اتفاقا خشونت مستتر درجزم انديش ديني بزگترين ضربه و تهديد براي اسلام و مسلمانان نو گرا و حتي مسلمانان سنتي است . در صدر اسلام جريان خوارج نمونه آشكار اين جريان هست كه ‌طرفداران علي را كه خليفه بود به قتل ميرساندند. بنابر اين اين جريان ريشه تاريخي دارد.
در صد سال اخير مسلمانان نو گرا خود اولين قربانيان فيزيكي اين جريان هستند. از سيد جمال تا دكتر شريعتي و مهندس بازرگان وكتر سامي و مجاهدين خلق اوليه و جريان ملي مذهبي ها مروجين اسلام انسان گرايانه هستند كه در برابرشان مي توان از شيخ فضل الله نوري ، فدائيان اسلام ، لاجوردي و جريان هيئت موتلفه ،‌جريان مصباح يزدي و انصار حزب الله ايران نام برد. .
طالبان و القاعده و بن لادن كه د رافغانستان به ترور احمد شاه مسعود دست مي زند. د رعراق آيت الله سيستاني سياست عدم خشونت ، رفتار متوازن و حفظ وحدت ملي را پيش گرفته است و تا كنون عراق را از جنگ داخلي حفظ كرده است و بر خلاف وي زرقاوي “ وهابي “ در عراق كه به كشتار مردم عادي دست ميزند و خون انانرا حلال مي داند. هيچ مسلماني نمي تواند كس ديگري را تحت هيچ عنواني به قتل برساند.
جهاد يك ابزار دفاعي است كه در صورت حمله به يك كشور مشروعيت پيدا ميكند.
متاسفانه رويه انحرافي در مبازه براي بدست آوردن هويت در كشورهاي مسلمان از تسلطي كه خارجيها بر ان دارند شكل گرفته است.

از انجا كه مسلمانان نو گرا و ميانه رو در مطبوعات و رسانه هاي گروهي كشور محل مهاجرت مانند كانادا صدائي ندارند نيروهاي جوان پر انرژي و صادق براي رسيدن به عدالت اجتماعي تحت تاثير برداشت هاي خشونت آميز از اسلام و يا برداشتهاي سطحي ماند جريان وهابيون در عربستان و طالبان د رافغانستان قرا رمي گيرند . به عنوان مثال سطحي گرايان غير مسلمانان مانند مسيحيان را “ كافر “ ميدانند در حالي كه بر اساس قرآن “ كفر“ يعني پوشاندن حقيقت . سطحي نگري ديني زمينه ساز تعصب هاي كور ،‌كينه و نفرت ورزي و تحمل ناپذيري است .
براي هريك از شما ( يهوديان ،‌مسيجيان و مسلمانان ) راه و رسمي قرار داديم . اگر خدا مي خواست شما را امت واحدي ميساخت و.لي خدا مي خواهد شما را در آنچه كه به شما داده است امتحان كند ، بنابر اين در كارهاي خير باهم رقابت كنيد 48 -سوره مائده




راه كارهاي برخورد ريشه اي با خشونت طلبي

همه مسلمانان در همه جاي دنيا بويژه د ركانادا بايستي هر گونه قرائت خشونت گرايانه از اسلام را محكوم كنند نه اينكه خود را تبرئه كنند بلكه سكوت آنان راه را براي جريانات انحرافي خشونت گرا و انحصار طلب باز ميكند. هرچند اين نوع قرائت (‌خشونت طلب ) در ساير اديان مانند بودائيان و مكاتب مانند ماركسيسم از استالين تا خمر سرخ گرفته تا جرياني كه مجيد شريف را اعدام كرد و جودداشته است و تنها منحصر به اسلام نيست.

اي محمد ) بگو راه من اين است . من مردم را با بصيرت و بينائي و بينش به راه خدا دعوت ميكنم و پيروان من هم همين همين گونه . 108 -يوسف
.
د ر جريان كاريكاتورهاي حضرت محمد يكي از جريانات چپ كانادائي كه ا ز منافع مسلمانان دفاع ميكند 1 در اطلاعيه اي كه به امضاي بعضي از روشنفكران ايراني و كانادائي هم رسيده بود تنها با استناد به يك پلاكارد ،‌همه شركت كنندگان را طرفداران بنياد گرائي و خشونت گرا قلمداد كرده بودند. در حاليكه د رهمان مراحل اوليه رسما از انها خواستيم كه حركتي د راعتراض به دوگانگي نقش مطبوعات د رغرب در مورد آزادي بيان داشته باشيم كه اعتنائي نكردند . وقتي جريانات راست به خيابان آمدند وبسياري از مسلمانان با گرايشهاي مختلف ونيز طرفداران آزادي بيان را به خيابان آوردند و تريبون را در دست گرفتند اين دوستان بجاي انتقاد از خودشان با صدور اطلاعيه اي معترض به خود سانسوري نويسندگان د ركانادا شدند.

2. دولت ورسانه ها ي كانادائي بايستي نه تنها صداهاي نو گرا و ميانه رو را تقويت كند بلكه رسما از رسانه ها بخواهند كه جنگ تبليغاتي عليه مسلمانان را پايان دهند و به مسامانان اجازه بيان انديشه هاو نظارتشان را بدهند.



جريانات نو گرا و يا ميانه رو كه اكثريت جمعيت600 هزار نفري مسلمانان كانادا كه 1.9 جمعيت 32.8 ميليوني كانادا را تشكيل مي دهند از كمترين امكانان براي تجمع و اشاعه نظرات و نقد بر خوردار نيستند . تجارب گرانقيمت عيني نو گرايا ن ديني ايراني كه معتقدند قرائت انان از اسلام نزديك تر به قرائتي از اسلام است كه منطبق بر فطرت انساني و برابري انسانها صرفنظر از جنسيت و نژاد و رنگ و مذهب مي باشد آنها مي توانند تجارب مفيدي براي ديگر مسلمانان خاورميانه و جهان باشند ولي ا ز انجا كه اين جريانات به آمريكا و سياستهاي خارجي ان در مورد سلطه جوئي انتقادات اساسي دارند لذا سعي ميشود صداي آنان شنيده نشود.



3 .اينكه آمريكا دشمني با اسلام را جليگزين كمونيسم كرده است و حمايت اين كشور از ديكتاتورهاي مسلمان مانند ژنرال مشرف و ملك فهد كه اتفاقا بيشترين حمايت را در ايجاد طالبان وبن لادن بر عليه شوروي كردند بر هيچ كسي پوشيده نيست.
حمايت همه جانبه آمريكا از دولت تيعيض گراي اسرائيل و عدم حل مسئله فلسطين و نيز اشغال عراق توسط نو محافظه كاران آمريكا و نيز حمله به افغانستان به بهانه مبارزه با تروريسم و دو گانگي غرب در مورد كشورهاي مسلمان سبب ميشود كه بعضي از مسلمانان ‌هويت خودشان را در نفي همه ارزشهاي غرب بيبيند زيرا احساس مي كنند كه هويت آنان به عنوان مسلمان توسط استعمارگران در طول ساليان دراز زير پا گذ اشته شده است.
بنابر اين نميتوان نقش آمريكا را در رشد فرهنگ خشونت ناديده گرفت.
تا آمريكادر سياست خارجي خود تجديد نظر نكند اين موضوعات حل ناشده باقي خواهد ماند.

نقش دولت كانادا و پليس در اعتماد سازي مسلمانان

شكي نيست كه عده اي مسلمان قصد داشته اند كه به اقداماتي دست بزنند كه به جان انسان هاي ديگر آسيب برساند و پليس توانسته با هشياري اين توطئه را كه ميتوانست فاجعه انساني بدنبال داشته باشد خنثي كند ولي سوالات اساسي وجود دارد كه بايستي به انها پاسخ داده شود تا ابهامات روشن شود .

براي كساني كه در مبارزات سياسي و چريكي بوده اند مي دانند چقدر اين جريان تا چه مقدار ناشيانه و ابتدائي عمل كرده است. جرياني كه نتوانسته اسلحه تهيه كند د رحاليكه به گفته مطبوعات و پليس ،‌اسلحه به راحتي در مدارس تورنتو هم قابل خريد و فروش است در تناقض آشكا ر با گروگانگيري نخست وزير و سر بريدن وي است طرح تصرف راديو و تلويزيون ، سازمان امنيت كانادا و مجلس كانادا بطور همزمان يك توهم سينمائي است.
بنا بر گزارشات موجود ، اكثر همسايه ها از عمليات تعقيب و مراقبت اين افراد كه سن يكي ازانا ن15 ساله هست آگاه بودهاند و پليس به انان گفته بوده تا سكوت كنند.

بنابر شواهد موجود پليس از 2 سال پيش مي دانسته كه چنين جرياني وجود دارد . 2 سال براي اجراي عمليات تروريستي و يا دستگير كردن انان زمان كمي نيست . زيرا پليس تمامي توانائي گروه را شناسائي كرده بود بنابر اين پليس و دستگاه قضائي بايستي تمامي مراحل را به روشني براي مردم مشخص كند.
از چه زماني انها تحت نظر قرار داشته اند؟
. آيا پليس براي بدست آوردن اعتراف دادگاه پسند ، اين جوانان را كه بسيار بي تجربه بوده اند تشويق كرده و خط داده است ؟
آيا پليس هيچ تلاشي كرده است تا جوانان را از دامي كه در ان افتاه بودند آگاه كند و يا اجازه داده اند كه انان به اين مسير اشتباه خود ادامه بدهند ؟.

هم چنين فروش موادشيميائي توسط عامل پليس به فرد گروه مزبور نيز جاي سوال دارد آيا پليس به جدائي طلبان افراطي كبك هم چنين كار ي را ميكند و يا جريانات تبهكار و يا تنها د رمورد مسلمانان اينكار را انجام داده است.؟ ‌


با توجه به نقش آر.سي. ام.پي در پرونده ماهر احرارا كه به سوريه براي شكنجه فرستاده شد و نيز وجود 4 مسلمان متمهم به تروركه بعضا 5 سال است كه در سلولهاي انفرادي سيماني بدون حق پوشيدن جوراب زنداني هستند در حاليكه قانونا بايستي متهم و محاكمه شوند ولي دلايل بازداشت با استناد به محرمانه بودن آن به وكلاي مدافع هم داده نمي شود و نيز سخنان خانم رايس كه در روز دوشنبه گفت رابطه بسيا ر نزديكي در مورد تبادل اطلاعات بين آمريكا و كانادا هست و از تلاش پليس كانادا در دستگير ي اين افراد تشكر كرد. نمي توان انتشار خبر دستگيري در سطح وسيع را بدون پشت پرده سياسي دانست زيرا
سازمانهاي امنيتي در دنيا با توجه به كنترل كاملشان بر سوژههاي مورد تعيقب و مراقبت تصمي ميگيرند كه با بزرگ سازي و يا اعلام دستگير در زمان بخصوصي اهداف بخصوص سياسي و امنيتي را پيش ببرند.

1. امسال پنجمين سال تصويب قانون ضد ترور در سال 2001 است و بايستي توسط مجلس مورد بازنگري قرار بگيرد . نداشتن تروريست مي تواند اعتراضات مردمي رادر مورد عدم تمديد اين قانون بدنبال داشته باشد.
2.استاك دي ول وزير امنيت گفت كه بزگترين خطر ما “‌اينتر نت “ است و ما بيشترين بودجه را براي كنترل آن تخصيص داده ايم.
3. سياست ترساند ن مردم مانند سياست بوش د رقبل از حمله به عراق كه بسياري ازمردم آمريكا را موافق با حمله نظامي كرد.
برژينكسي مي گويد احتمال وقوع حملاتي مانند 9/11 وجود دارد تفيسر حرف وي اين است كه حادثه9 /11 به بوش اجازه عمليات نظامي را داد. يعني اگر لازم باشد امنيتي ها چشمشان را برروي گروههاي فعال تروريستي مي بندند تا عمليات ضد انساني را انجام بدهند و در نتيجه دست آمريكا براي فريب افكار عمومي آمريكا براي عمليات نظامي

با توجه به ابهامات در پرونده ، اگر دادگاه با روشني و بطور باز و بي طرفي اين مسئله را پيگيري نكند ما در ايند ه شاهد محدوديتهاي بيشتر آزادي هاي فردي ،‌تشديد فرهنگ نفرت و نيز خشونت بيشتر عليه مسلمانان خواهيم بود كه منجر به منزوي شدن مسلمانان و شقه شدن جامعه خواهد شد . اين انزوا امكان رشد خشونت گرايان و انحصار طلبان را بدنيال خواهد داشت و خطريك ترورواقعي را جدي تر ميكند.

مطلع كردن مردم از جزئيات كامل پرونده متهمان تنها راه جلب اعتماد مردم بخصوص مسلمانان خواهد بود . شفاف بودن پرونده آبي خواهد بود بر بر روي آتش خشونت . هر گونه محدوديت د رشفاف سازي ا روغني خواهد بود بر روي آتش كه جو بي اعتمادي را تشديد خواهد كرد. آتشي كه دامن همه را صرفنظر از عقيده و مذهب كم و بيش فرا خواهد گرفت.
پايان سخن

خشونت را بايستي بطور ريشه اي با بررسي ريشه ها ي ان از طريق مشاركت ملي خشكاند.
با خشونت نه ميتوان تفكري را متوقف كرد و نه آن را به پيش برد . تنهاد رجريان بر خورد و نقد هرجريان فكري است كه آن جريان تصحيح و صيقل مي شود.

د ردموكراسي هر راي سخن مي گويد نعمت آزادي را قدر بدانيم و از آزادي بيان و عقيده با تمام قوا دفاع كنيم .
مسلمانان منجمله ايرانيان مسلمان بايد نقش فعال تر ي در جامعه ايراني و جامعه چند مليتي كاناداايفا كنند و گفتگوي بيشتري را با ديگر جوامع داشته باشد تا هم آگاهي بيشتري از طرز تفكر آنان در مورد اسلام به ديگران بمنتقل شود و هم مسلمانان با ديدگاهاي غير مسلمانان درمسائل مختلف آشنا شوند.
اي محمد ، مردم را با حكمت و پند و اندرز نيكو به پروردگارت دعوت كن و بابهترين روش با آنها گفتگو كن 125 -نحل


تورنتو 6 ژوئن 2006 برابر با 16 خرداد 85

www.kanoun-e-bayan.blogspot.com

1.Muslim Canadian Congress







Monday, June 05, 2006


Thursday, June 01, 2006

قدرت از ديدگاه حنيف نژاد و قدرت از ديدگاه رجوي
قدرت از ديدگاه حنيف نژاد و قدرت از ديدگاه رجويبه مناسبت 4 خرداد 1351 اعدام بنيانگزاران اوليه سازمان مجاهدين خلقشهدا محمد حنيف نژاد ، سعيد محسن ، علي اصغر بديع زادگان ، محمود عسگري زاده و عبدالرسول مشكين فامسلام به انان كه براي رسيدن به قدرت ، به هر وسيله اي دست نزدند .سعيد سلطانپور -تورنتوssultanpour@yahoo.com"جنگی است ميان حق و نا حق که در يک جهت آن دشمنان خلق مجهز به آخرين تکنيک و سلاح و در جهت ديگرآن به اراده ی آهنين توده ی زحمتکش و دست پينه بسته کارگران و دهقانان قرار گرفته است.در اين صحنه يک طرف جيره خواران سيستم وابسته به امپرياليسم جهانی قرار گرفته و در سمت ديگر آن جوانانی که هستی خود را به خلق مديونند."" ما به اين جهت سلاح بدست گرفته ايم که شرافت اجتماعی خودمان را در خطر تهديد دزدان سرگردنه ديده ايم که با دست باز و پشتيبانی امپريا ليسم آمريکا با چراغ به دزدی آمده اند"قسمت هائی از دفاعيات شهيد سعيد محسن دربيداددگاه شاه"وحدت تشکيلاتی ما هر نوع مانعی را ازبرابرمان بر خواهدداشت . هرچه در کفه داريد در کفه جنگ توده ای مسلحانه گذاشته و تا امحا کامل امپرياليسم و صهيونيسم و ژزيم سلطنتی ايران بجنگيد . "پيام مشترک حنيف و سهيد محسن در آستانه تيربارانسالهاست که اين عزيزان به خدا پيوستندو به عنوان شهيد همواره زنده هستندو راهشان انگيزه دهنده آيندگان شد . هر چند هيچ شكي در صداقت و شجاعت و نو آوری آنان نيست.هر چندآنها توانستند همراه با چريکهای فدائی حرکتی عليه استبداد شاه و امپرياليسم آمريکا بوجود بياورند ولی آنها در مورد شعار و هدف نهائی ذهنيت داشتند منظور جامعه بی طبقه توحيدی که توسط مجاهدين و رهبری طبقه کارگر توسط فدائيان مطرح ميشد. و اتفاقا سوال د راينجاست كه ايا رجوي به نگرش جديدي رسيده است كه به آمريكا نزديك شده است ؟جوهر تفكر ضد امپرياليستيجای شکی نيست که جوهر بنيانی تفکری رهبران اوليه مجاهدين نشان از ضديت آشتی ناپذير با امپرياليسم به عنوان سد تكامل دوران و صهيونيسم داشته است .1 .بنابر اين به هيچ وجه امکان ندارد که آمريکا بتواند با چنين سازمانی که جوهره تفکرايدئو لوژيکش در نفی آن (امپرياليسم) است اتحاد استراتزيکی داشته باشد مگر اينکه ان اتحاد يك تاكيتك از طرف قدرت سلطه طلب باشد که د رجهت منافع امريکا و بر عليه منافع مردم ايران خواهد بود .يا اينكه رهبري جريان توبه ايدئولوژيكي كرده باشد و يا توافقات پشت پرده اي شده باشد كه بالطبع در تضاد آشكار با سياست روشن و صريح “ تكيه بر توده ها و ايمان به انان به عنوان تعيين كننده نهائي “ كه از طرف حنيف تئوريزه شده بود قرار دارد.2. اسرائيل و آمريکا اسلام راديکال ( انقلابی ) را برنمی تابند و در صدد سرکوب و تضعيف آن بودند. برنامه ريزی آنان برای انحراف نيروی جوان معتقد به اسلام انقلابی با شاخص هاي شريعتي معلم و نظريه پرداز ،‌ايت ا له طالقاني به عنوان رهبر سياسي و مجاهيدن به عنوان بازوي اجرائي آن در دستور كاربود. تحليل اشتباه سازمان در توده ای شدن جريان در قبال خميني در 1360 و اعقتاد به اصل جنگ مسلحانه به عنوان تنها رهائي "قانون ما اراده توده هاست که در اسلحه انقلابی تجلی پيدا می کند" (سعيد محسن ) وا صلي كردن تضاد بين ارتجاع و انقلاب از يكسو و نيز عملكرد جريان هاي مشكوك و يا وابسته به استعمار مانند حسن آيت و نيز حريان موتلفه كه خواهان حدف فيزيكي مجاهدين بود از سوی ديگر باعث شد كه بدنه سازمان و بدنه هوادران رژيم كه عمدتا بسيجي ها بودند د رحالي كه در جنگ بر عليه عراق در يك صف ميجنگيدند به هم بر بخورند وبالطبع صف نيروهاي آزاد شده انقلاب بشكنداين همان خواست دشمنان خارجی مردم (‌آمريكا ) بود که نيروهای انقلاب را که قاعدتا بايد در کنار هم عليه سلطه طلبی آمريکا و جنبش دموکراسی خواهی مردم راه طولانی تر ی را می پيمودند بر عليه يکديگر بکار بگيرد . البته ذكر اين نكته گفتني است كه نيروهاي انقلابي مي توانستند درگيري اجنتاب ناپذير 30 خرداد را به تعويق بيندازند تا نيروهاي سياسي و جريانات در بين سنگ آسياب لاجوردي و رجوي له نشوند.البته تحليل امثريت و حزب توده بعد از 30 خرداد در كنار سركوبگران كه با برنامه عمل مي كردند هيچ قابل توجيه نيست. مانند شاريط فعلي كه نبايد اچازه داد كه هيچ جنگي در منطقه صورت بگيرد و لي در صورت وقوع چنين تچربه تلخ تحميلي ما نمي توانيم د ركنار جمهور ي اسلامي بر عليه اشغالگران مقاومت كنيم بلكه بايد مستقل بر عليه تجاوز ايستادگي كرد.3. وقتي كه در جرياني هستي و همه چيز را مطلق مي كني و شك نمي كني به خطاها و يا چرخش ها كمتر حساس ميشوي مثلا در تحليل ها ی مسعود می شنيديم که ميگفت ما بايستی به هر قيمتی جلوی نزديک شدن رفسنجانی به آمريکا را بگيريم. زيرا رفسنجاني به نوعي قبل از پذيرش قطعنامه و نيز در دوران رياست جمهوری اش تلاش میکر د كه به آمريكا نزديك شوددر ان زمان چرا کسی رسما نخواست اين مسئه را طرح كند که اين تحليل يعنی نزديکی به جناح نو محافظه کار و لابی اسرائيل د رآمريكا (‌اي پ. ك) .يعنی اسرائيل به اهداف خود از طريق حمايت نا نوشته با رجويستها دست يافت.بر طبق ديدگاه بنيانگزاران اوليه مبارزه با شاه به اين دليل بود كه وي عامل سر سپرده امپرياليزم آمريكا بود و رژيم شاه عليرغم برتري نظامي ،‌امنيتي و حمايت همه جانبه از سوي غرب بدليل اينكه رابطه اي با توده ها نداشت محكوم به شكست بود ولي بر عكس شاه، انقلابيون بدليل عمق رابطه با تود هها بود كه بر رژيم هاي ديكتاتور وابسته پيروز ميشدند.لذا با اين استدلال اگر براستي رفسنجاني به آمريكا نزديك ميشد كه د رحقيقت بايد باعث ضعيف تر شدن و ي و رژيم ميشد پس چرا رجوي تلاش هاي موفقي كرد كه جلوي اين رابطه را بگيرد زيرا بر طبق تحليل وي نزديكي رفسنجاني به آمريكا در سالهال 1368تا 78 معنايش اين بود كه ما ( رجوي )‌نمي توانيم به امريكا نزديك شويم. براساس تحليل واقعي وي هركسي به آمريكا نزديك بشود برنده است . بادرنظر گرفتن شرايط منطقه كه راستها ( آمريكا و متحدانش ) قدرت بيشتري مي گيرند و نيز ضعف رژيم بعد از پايان جنگ در قبول آتش بس . در ان دوران بلوك كمونيستها فروپاشيده بود و جورج بوش پدر وعده نظم نوين جهاني را ميداد كه دران نظام سرمايه داري و اقتصاد آزاد قرار بود كه همه جا را بهشت كند و همه فقرا را سير كند د رحاليكه در حال حاضر دنيا 750 ميليون گرسنه دارد كه روزانه 20 هزار نفر از گرسنگي مي ميرند و سرمايه داري در زمينهاي فلسفي و اجتماعي با سوالات جدي روبروست ودر حال به بن بست رسيدن است.عدم بازنگري در گذشته و اصارا به تكرار اشتباه" بديهی است که نه بی ثباتی و تزلزل رژيم و نه مقاومتی که او را به اين روزانداخته هيچيک تصادفی و خودبخودی نيست .بعکس بی ثباتی و بی آيندگی اين رژيم در درجه اول محصول مبارزات خونين و پيگيرو ضربات کوبنده مجاهدين خلق و رشيد ترين فرزندان شهيد و اسيراين ميهن است."20 خرداد 64 بيانيه شورای مرکزی سازماننيويورك تايمز: شما آينده جمهور ي اسلامي را چگونه مي بينيد ؟مريم رجوي : من خوشبين هستم ممكن است كه سرنگوني ملاها د رطول عمر ما اتفاق نيفتند ولي انها روزي سرنگون خواهد شد.125 سپتامبر2005اصرار رجويستها بر عدم بازنگری در سياستها ی سازمان و پردازش تحليل های غلط سازمان آن سازمان فعلی در سرنگونی جمهور ی اسلامی و خود بزرگ بينی ها ی رهبری که باعث شده آمريکا از انان به عنوان يك ابزار براي فشار سياسي و امتياز گير ي از جمهور ي اسلامي دربيايد و اين يعني خدمتی به دشمنان مردم ايران ( استبداد مذهبی و سلطه گران آمريکائي ست ).به رجوی بايد گفت آمريکا که به راحتی با سرهنگ قذافی و ژنرال مشرف کنار می آيد چرافکر می کنيد نمی تواند با جمهوری اسلامی که در حاکميت است و برگهاي برنده د رعراق و افغانسات رادارد کنار بيايد و سر جنبشهای مردمی و ضد استبدادی و استعماری را به زير آب کند.با ادامه همکاری با ارتجاعی ترين و نظامی ترين و خشن ترين جناح راست های آمريکا يعنی نو محافظه کاران نه تنها شما از راه بنياننگزاران عدول کرده ايد بلكه تمامی اعتبار ان شهدای سازمان را زير سوال برده ايد؟بالاخره كسي در اين جريان پاسخگو هست كه آيا حنيف و ديدگاهش در مورد قدرت و مردم و امپرياليسم درست هست و يا ديدگاههاي مسعود رچوي د راين زمينه ها زيرا در تقابل با يگديگر هستند و اگربه نتايج جديدي رسيده اند چرا ان رارسما اعلام نمي كنندو يا اسم جديدي براي خود انتخاب نمي كنند زيرا تعيين تكليف نكردن رجويستها در مورد امپرياليسم و همكار ي انان با نو محافظه كاران آمريكا خاري است در چشم شهدا ، و اسراي سازمان مجاهدين اوليه و مردم ستمديده ايران.پاورقي1http://www.maryam-rajavi.com/content/view/276/52/Still, Mrs. Rajavi keeps smiling."I'm optimistic," she said. "It may not happen in my generation, but eventually the mullahs will go."آدرس وب لاگwww.kanoun-e-bayan.blogspot.com