Tuesday, July 24, 2007

نامه دوست گرامی آقای سعید سلطانپور را که به جمع کوچکی از دوستان هم ارسال شده بود خواندم و علیرغم داشتن مشغله فراوان، تصمیم به تحریر پاسخ کوتاهی بر آن

نامه دوست گرامی آقای سعید سلطانپور را که به جمع کوچکی از دوستان هم ارسال شده بود خواندم و علیرغم داشتن مشغله فراوان، تصمیم به تحریر پاسخ کوتاهی بر آن گرفتم. می دانم که سعید هم مثل بسیاری دیگر از دوستان، نگران کامیونیتی ایرانی است و حرفهایش نشات گرفته از خیر خواهی اوست اماا متاسفانه بسیاری از اطلا عات ارائه شده در نوشته اش ناقص بوده که می تواند منجر به نتیجه گیریهای نادرست گردد. در مواردی هم مسائلی را بطور پراکنده مطرح کرده که ارتباطی با موضوع اصلی توشته تدارد. در زیر بطور خلاصه سعی کرده ام تا مسائل مطرح شده در نوشتار دوست خوبم سعید سلطانپوررا تا حدودی روشن تر گردانم.

پاراگراف دوم نوشتار می گوید:

"اکثریت موسسین فعلی کنگره جلساتی را بطور منظم از سال 2004 برگزار کرده اند که محور مثبت آن ضرورت سازماندهی جامعه ایرانی در تورنتو بوده است ولی محور منفی آن هدایت و کنترل و رهبری جامعه توسط این هسته مرکزی به عنوان نخبگان جامعه بوده است که باعث نگرانی میشود"


در تصحیح این قسمت با ید عرض کنم که جلسات از اواخر سال 2005 آغاز شد و موسسین بهیچ وجه هدف رهبری کامیونیتی را نداشته و ندارند. تنها هدف موسسین درست کردن چهارچوب و ساز و کاری بوده که با تکیه بر آن افراد کامیونیتی بتوانند در کنار هم و با هم در جهت منافع و مصالح کامیونیتی کار کنند. مسلما بدون داشتن چنین چهارچوبی نمی توان به کار گروهی در چنین سطحی پرداخت. بدین منظور گروهی از دوستان با برگزاری جلسات مستمر اقدام به تبادل آرا و نوشتن اساسنامه ای کردند که استوار به مفاهیم و اصول زیر باشد:

1- فراگیر: همه افراد کامیونیتی بدون هیچگونه محدودیتی بتوانند در آن شرکت کرده و نقش داشته باشند
2- دمکراتیک: قوانین طوری باشند که افراد بتوانندهر چه بیشتر شاهد اجرای نظرات خود را در عملکرد کنگره باشند.
3- لائیک: مذهب افراد نقشی در جهت دهی و اداره کنگره نداشته باشد. به بیان دیگرهمه کاناداییان ایرانی تبار دارای حقوق برابر در کنگره می باشند و منافع آنان بدون در نظر گرفتن مذهبشان می بایست حفظ شود.
4- غیر حزبی: کنگره پیرو هیچ حزب سیاسی خاصی نبوده و در جهت رسیدن به قدرت سیاسی عمل نکند.
5- شفاف و پاسخگو: قوانین، هیئت مدیره کنگره را موظف به پاسخگویی و شفافیت در تمامی موارد بکند.


همین پاراگراف در ادامه می گوید:

"حداقل 4 نفر از اعضای گروه اولیه شامل دو خانم که یکی بدلیل مهاجرت به آمریکا بوده است از جمع اولیه جدا شده اند. علی ا. که فرد مثبت هست و بخوبی با سیاست کانادا آشنا هست ... یکی از افراد که نقش عمده ای در ایجاد تشکل داشته است، بعد از دو سال نقش بسیار کمرنگی را گرفته است. شاید وی اهداف موسسه را منطبق بر باورهای اولیه نمی داند."

این خیلی طبیعی است که افرادی بدلیل مشغله ، مهاجرت و یا نداشتن صبر و حوصله کافی که برای انجام چنین کارهایی ضروری است، از جمع اولیه جدا شوند. در مورد دوست خوبم علی ا. باید بگویم که ایشان بهیچ وجه نقشی عمده ترو فراتر از دیگر دوستان درابتدای کار نداشته و پس ازشرکت در چند جلسه اول، با هجرت به اتاوا که بطور اتفاقی همزمان با مشاجره لفظی مختصری با یکی از اعضا بود، از فعالیت در گروه باز ایستاد.





در ادامه نوشتار اشاره ای به جلسه برگزار شده در تاریخ 8 ژانویه 2006 به منظور آشنایی کامیونیتی ایرانی با کاندیداهای احزاب سیاسی برای انتخابات فدرال شده که به نظر من کاملا بی ارتباط با مبحث اصلی نوشتار که در مورد کنگره است می باشد. این موضوع در مورد دیدار سه نفر از دوستان با شهردار ریچموند هیل و همچنین کانون کتابخوانی ایرانیان نیز تکرار شده است. یعنی نوشتار از بحث اصلی خارج شده.

در بخشی دیگر، دوست خوبم سعید سلطانپور به تاسیس کنگره و همینطور به دعوت خصوصی از 100 تن از افراد شناخته شده و فعال کامیونیتی اشاره می کند. در پاسخ باید عرض کنم که تنها چیزی که به ثبت رسیده نام گنکره است و نه چیزی بیشتر. ضمنا همه موسسین بخوبی واقفند که بدون مشارکت اکثر اعضای کامیونیتی، ساختن چنین کنگره ای محال است. دعوت از 100 نفر هم فقط بدلیل مطرح کردن اولیه موضوع بوده و در نظر است تا در حرکت بعدی فراخوان عمومی داده شود تا کلیه اعضای کامیونیتی بتوانند در بوجود آوردن کنگره شرکت کنند. مطمئنم خود سعید هم می داند که درست کردن چنین سازمانی بسیار کار دشواری است و نیاز به برنامه ریزی فراوان دارد و نمی توان یکباره و در یک نشست آن را به تمام اعضای کامیونیتی معرفی کرد.
در جلسه اول حدود 100 نفر دعوت شده بودند تا با کار در دست انجام آشنا شوند و کمک کنند تا این کار به کل کامیونیتی برده شود. در ضمن باید اشاره کنم که هنوز هیچ کنگره ای وجود ندارد و تنها پس از مشارکت عموم مردم ، تصویب اساسنامه تنظیم شده و انتخاب هیئت مدیره است که کنگره رسما کار خود را آغاز می کند.

در مورد سراسری کردن کنگره سعی دوستان در نوشتن اساسنامه بر این بوده که بتوانند چنین گسترشی را در نظر داشته باشند.سعید بدرستی می گوید که ما اگر بتوانیم کنگره ایرانیان انتاریو را تاسیس کنیم کار بزرگی کرده ایم ولی این دلیل نمی شود که در اساسنامه تنظیم شده استانهای دیگر در نظر گرفته نشوند. همه تلاش ما می بایست بر این باشد که کنگره انتاریو را با مشارکت اکثریت افراد کامیونیتی تاسیس کنیم و امیدوار باشیم که کامیونیتی های ایرانی در سایر استانها هم با انتاریو همراهی کرده و کنگره خودشان را بوجود بیاورند. به تعبیری دیگر اجازه بدهید بزرگ فکر کنیم اما از کوچک شروع کنیم. به نظر بنده همنام بودن کنگره با سازمانی مشابه در ونکوور هم مشکل غیر غابل حلی نیست و می توان با گفتگو و تبادل نظر آن را حل کرد.


سعید در نوشته اش به اینکه ایرانی کیست اشاره می کند و تعریفی از ایرانی بودن ارائه می کند که با درک من از ایرانی بودن تناقض دارد. به نظر من یک فرد می تواند ایرانی باشد و خارج از مرزهای جغرافیایی ایران هم زندگی کند. ایرانی تبار هم کسی است که پدر یا مادرش و یا اجدادش ایرانی بوده باشند. مسلما تعریف تئوریک اینکه ایرانی کیست کار ساده ای نیست اما در حد کارو نیاز کنگره انجام شدنی است. اینکه ما نتوانیم ایرانی تبار بودن را بطور کامل و دقیق تعریف کنیم نباید دلیلی شود برای اینکه کنگره ایرانیان تاسیس نکنیم. همانطور که اعراب، ایتالیایی ها، لهستانی ها، چینی ها و یهودی ها اینکار را نکرده اند و کنگره هایشان را تاسیس کرده اند. مگر آنها توانسته اند چینی بودن یا یهودی بودن یا عرب بودن را بطور دقیق تعریف کنند؟

در مورد غیر مذهبی بودن سازمان و اینکه آیا از منافع ایرانیان مسلمان هم دفاع می کند یا نه باید بگویم که اصلا دلیل غیر مذهبی بودن کنگره همین است که بدون در نظر گرفتن مذهب افراد و فقط با تا کید بر ایرانی تبار بودنشان از منافع و حقوقشان دفاع کند. در حقیقت تعریف ایرانی بودن جدای از نوع مذهب افراد است . ایرانی می تواند مسلمان، گبر، ترسا یا اصلا بی دین باشد.

مسائل دیگری هم بود که بدلیل پرهیز از اطاله کلام و گرفتن وقت دوستان از بیانشان خودداری می کنم. از اینکه وقت گذاشته و این نوشته را خواندید از شما متشکرم. از دوست خوبم سعید سلطانپورهم ممنونم که دغدغه هایش را با من و تنی چند از دیگر دوستان در میان گذاشت.

با امید به بهروزی همه ایرانیان در سراسر جهان


مهرداد آرین نژاد
24 جولای 2007

Friday, July 20, 2007

کنگره ایرانیان کانادا- عدم شفافیت ونخبه گرائی محدود ، وراثت فرهنگ غیر دموکراتیک

عدم شفافیت ونخبه گرائی محدود ، وراثت فرهنگ غیر دموکراتیک
( نگاهی به حرکت های خزنده برای نمایندگی جامعه ایرانی در تورنتو)
سعید سلطانپور
ssultanpour@yahoo.com


نهاد دیگری که قرار است جامعه ایرانی را نمایندگی کند اعلام موجودیت کرده است

افراد موسس بطور انفرادی کم وبیش در جامعه ما حضور داشته اند و هر کدام در زمینه ای فعال بوده ند .
بنظر می اید قصد خدمت به جامعه و سازماندهی انر ا دارند. برخی از موسسین رااز نزدیک می شناسم حداقل با یکی از انان که انسان مثبت و فعالی است(ُ مهرداد اریان نژاد) سابقه همکاری درطی دو سال مذاکره فشرده با مقامات شهری وپلیس در مورد اجازه برگزاری چهارشنبه سوری را داشته ام. سال - 2005

وقتی که اهداف "کنگر ه ایرانی کانادائی" را می خوانیم . سخنان موسسین را می شنویم بنظر روزهای بهتر ی را در افق جامعه ایرانی در کانادا خواهیم داشت . ا ز انجا که هر حرکت جمعی در رشد و آگاهی جامعه ایرانی تاثیر دارد باید با دید مثبت به این حرکت نگاه کرد . ولی برای اینکه فرایند یک کار جمعی منافع جامعه ای را تامین کند بایستی یک جریان در عمل به دمکراسی و آرای مردم اعتقاد داشته و شفاف عمل کند . باید دید که آیا این افراد منافع جامعه ما را بر منافع گروه خود ارجح د انسته اند؟ زیرا در دنیای امروز هیچ دولتی و هیج شخصی نمی گوید که به دموکراسی و حقوق انسانها اهمیت نمی دهد و انرا احترام نمی گذارد.ُ

برای اینکه به این سوال پاسخ داده باشم باید کمی به عقب برگردیم . از انجا که عادت نداشته ایم تاریخ مان را و تجارب مان را مکتوب کنیم و به همین دلیل همیشه در حال تجربه کردن هستیم بنابر این منابعی هم وجو د ندارد که به شناخت بیشتر ایرانیان مهاجر که بسیاری از انان در سالهای اخیر به کانادا امد ه اند کمک کند.
.

سال 2004 – زلزله بم

فاجعه انسانی بم باعث شد که جامعه ایرانی یک بار دیگر در راس خبرهای کانادا قرار بگیرد و این بار موجی از همدردی را در بین همه اقشار مردم ما بوجود اورد و تکانی به جامعه ما داد .
بنظر من زلزله بم یک نقطه عطفی در تاریخ فعالیت ها ی افراد جالعه ما شد. بسیاری از هموطنان ما بر ای کمک رسانی به هموطنان بسیج شدند و به اندازه توان خود کوشیدند.

هرچند برای برای یک جامعه ثروتمند ایرانی در انتاریو که ایرانیان ثروتمند کم نداشت کمک جمع اوری شده قابل توجه نبود ولی از انجا که زمینه ساز همکاری های اقشار مختلف ایرانی دور هم شد بسیار مثبت بود . مبلغ کمک های سازمان های کانادائی بیشتر از ایرانی ها بود. هرچند بیش از یک سال طول کشید که نحوه هزینه کرد ن مبلغ جمع اوری شده مشخص شود ولی قدم اول بود و برکتی داشت که باعث حرکت مثبت جامعه و آشنائی افراد بیشتری با یکدیگر شد .

درطول این یکسال دسته بندی های جدید ی بوجود امد و ضرورت تشکل های منسجم تر هم حس شد و البته کسانی که بدون چشمداشت قدمی بر نمی دارند و تاریخا د رهمه جوامع حضور دارند ؛ هم فعال شدند . برای این جماعت شرکت در جلسات کمیته بم به عنوان اولین فعالیت در جامعه ایرانی در کارنامه شان ثبت شد و نتایج مادی ان هم د رهمین دنیا به انان رسید . نمونه ان خانم میسا ملکی حقوقدانی بود1 که برای انتصاب در هیئت مدیره کالج پرستاران از طرف دالتون مک گینتی به فعالیت در کمیته بم در کارنامه خود اشاره میکند در حالیکه قدمت جامعه ایرانی د رانتاریو به سالها ی 90 میرسد که توسط این افراد و کسانی که از نام جامعه ایرانی به عنوان سکوی پرتاب استفاده کرده اند به عمد به فراموشی سپرده می شود.
البته چند نفر دیگر از اعضای کمیته از طرف دولت انتاریو منصوب شدند که در مورد ان در بعد از انتخابات مجلس بحث خواهم کرد.


موسسین نهاد جدید چه کسانی هستند ؟

1. اکثریت موسسین فعلی (کنگره ایرانی کانادائی ) جلساتی رابطور منظم از سال 2004 بر گزار کرده اند که محور مثبت ان ضرورت سازماندهی جامعه ایرانی در تورنتو بوده است و لی محور منفی ان " هدایت و کنترل و رهبری جامعه توسط این هسته مرکزی به عنوان نخبگان جامعه بوده" است که باعث نگرانی می شود.

هرچندجامعه ایرانی بشدت واگرا ست ، از کار تیمی رویگردان هست ، شروع کننده ای خوب و لی تمام کنند ه نیست، سرنوشت سیاسی خود را جدی نمی گیرد ( ا زمرحله حرف بیشتر نمی رود ) و درکل کار کردن برای جامعه ایرانی بسیار سخت است . برای کار کردن برا ی جامعه بخصوص در عرصه اجتماعی و سیاسی یا باید عاشق بود و یا منافع شخصی داشت . ولی همه این نکات منفی نباید به کسی و یا گروهی اجازه بدهد که بجای همه تصمیم بگیر ند وبنوعی خود را « مجمع تشخیص مصلحت " جامعه ایرانی بداند.
حداقل 4 نفر از اعضای گروه اولیه شامل دو خانم که یکی به دلیل مهاجرت به امریکابوده است مدتی است که از جمع اولیه جدا شده اند .
(علی -ا) که فرد مثبت هست و به خوبی با سیاست کانادا آشنا هست .. یکی از افراد که نقش عمده ای در ایجاد این تشکل داشته است بعد ز 2 سال نقش بسیار کم رنگی را گرفته است. شاید ُ وی اهداف موسسه را منطبق بر باروهای اولیه نمی داند.2

(علی) که سخنگوی تشکل کمک رسانی بم هم بود و زحمت زیادی هم در کارهای ثبت قانونی این کمیته کشید بعدا از سمت سخنگوئی این کمیته بم استعفا کرد زیرا کاندیداتوری خود را برای نمایندگی مجلس فدرال از منطقه دان ولی در تورنتو برای حزب لیبرال اعلام کرد . و اتفاقا جناح دیگر ایرانی طرفدار لیبرال از وی حمایت نکردند. وی به سیاست کانادا آشنائی دارد و انسان مثبتی هست .

2. یکی دیگر از موسسین (مهرداد حریری ) در جلسات اولیه کمیته بمُ زمانی که اعلام کردم جلسه چمع اوری کمک مالی با حضور مقامات کانادائی تدارک داده شده است تا جامعه کانادا را در این زمینه فعال کند .وی اعلام کرد چه کسی گفته است که بدون اجازه ما چنین کاری را بکنید ما قرار است در همین رابطه کنسرتی بر گزار کنیم ؟ ایشان مدتهاست که برای نامزدی مجلس فدرال بجای جیم پترسون نماینده لیبرال که قصد بازنشستگی را دارد برنامه ریزی کرده است و تقریبا د رتمامی مهمانی سیاسی مقامات کانادائی در هتل ها که مختص خواص هست شرکت دارد .

در دنیای سیاست هیج چیزی اتفاقی نیست


يکشنبه 8 ژانويه به دعوت کميته ايراني ــ کانادايي انتخابات 2006 فدرال کانادا، حدود 400 تن از ايرانيان تورنتو در سالن کانسيل چمبر شهرداري نورت يورک گرد آمدند تا به سخنان کانديداهاي چهار حزب فدرال کانادا از چهار حوزه عمدتا ايراني نشين دان ولي شرقي و غربي و ويلوديل و ريچموندهيل گوش دهند و پرسش هايشان را مطرح کنند. 3
علیرغم اینکه تمامی دوستان موسسس ارتباط بسیار خوبی با لیبرال ها داشتند نمایندگان لیبرال ها بغیر از جان گادرفری که در نیم ساعت اخر امد هیچ کدام درا ین مراسم شرکت نکردند.
در این رابطه در مقاله ای با تشکر از دست اندرکاران نوشتم

"عدم شركت ليبرالها هشداري به طرفداران اين حزب بود كه دريابند نمايندگان اين حزب از آنجا
كه بردشان را تضمين شده ميدانند و نيز با توجه به حمايتي كه از سوي گروهي از سرمايه داران ايراني كه خودشان را نماينده جامعه ايراني معرفي مي كنند و قول راي هموطنان خودشان را به آنها داده اند،‌ ديگر نيازي به حضور در اين جلسات نمي بينند "4


"
در ابتدا گرداننده نشست، آقاي علي داد مافي نظام از اعضاي کميته از آقاي منوهر ميثاقي يکي ديگر از اعضاي کميته دعوت کرد تا سخنان خود را ايراد کند.
آقاي ميثاقي ضمن تشکر و خوشامد به ويژگي هاي جامعه ايرانيان کانادا اشاره کرد".5


اقای مییثا قی در سخنرانی 15 دقیقه ای خود یک جامعه کامل و متحد و موفق ایرانی را برای کاندیدها ترسیم می کندکه با واقعیت د رتضاد هست.ُ
"در سخنراني افتتاحيه آقاي ميثاقي گستردگي اقشار و اختلاف شرايط اقتصادي جامعه ايراني ناديده گرفته ميشود.
جامعه ايراني تنها آن 5% برگزيده و تاييد شده نيست و همان انتقادی به اين نظر وارد‌ است که به جريانات سياسي است كه خود را نماينده تام الاختيار مردم ايران مي دانند. بجاست اين عزيزان جامعه را آن طور كه هست و بدون حذف و استثنا معرفي كنند و تنها خود را به عنوان نماينده گروه يا انجمن خاصي كه از طرف آنها نمايندگي دارند، اعلام كنند.5"


و یک نمونه اخیر ان هم باید ا ز ملاقات سه تن از ایرانیان ( مهندس سعید اقایی – مسعود منصور زاده و منوهر میثاقیه ) منجمله دو تن از موسسین با شهردا ر ریجموند هیل بعد از بر گزاری مراسم مهمانی شام نوروز شهردار ریچموند هیل 6 نام برد . آنان د ر این ملاقات می خواهند مطمئن شوند که شهردار به دامن جمهوری اسلامی نیفتد . د رحالی که حداقل به یکی از ان دوستان هم تلفنی و
و هم حضوری در مورد مهمانی شام که در روز 31 مارس برابر که با 11 فروردین بود توضیحات کافی داده بودم.


البته حق هرکسی است که از آزادی بیان استفاد ه کند و با هر کسی ملاقات کند و نظراتش را بدهد ولی این یس انصافی و بر خلاف منافع جامعه است که نظرات شخصی خود را به عنوان حقیقت به غیر ایرانی ها بگوید . این دوستان ایرانی لیبرال رقبای جناح دیگر حزب لیبرال هستند که نماینده اش برای پارلمان در انتاریو نامزد شده است که وی و فرد دیگری از اعضای رقیب عضو کمیته برگزاری مراسم نوروز بودند.


موضوع به همین ریچموند هیل ختم نمی شود . از انسو پرویز صیاد که اتفاقا منبع خبری وی همین دوست موسس هست7 به کشفیات بر گزار ی نوروز توسط جمهوری اسلامی می رسد و داستان پرداز ی می کند .8
صیاد نه انقدر صداقت دارد که علیرغم ای میل ها و ارسال گزارشات جلسه به اشتباه خود اذعان کند و نه انقدر دانش سیاسی که تحلیل درست از شرایط را داشته باشد 7. وی همان راهی را می رود که بسیاری از تلویزیونهای 24 ساعته لس انجلسی با انتشار اخبار غیر واقعی درسالهای گذشته رفته اند و عملا اب به اسیا ب جمهوری اسلامی میریزند. بنابر اخبار این تلویزیوئها نیروهای اپوزیسیون عملا تا نزدیکی های مرزچین را فتح کرده و جمهوری اسلامی سالهاست که سرنگون شده است و کسی هم از مردم ایران مسلمان نمانده است .

د رنهایت انقدرانرژی که برای پاسخ دادن و شفاف سازی صرف شده است ادم را از مشارکت پشیمان می کند .



دموکراسی و شفافیت و کنگره

اعلام تاسیس کنگره ایرانیان کانادا در حالیکه اساسنامه و آئین نامه ان که بنظر می اید ترجمه فارسی اساسنامه حزب لیبرال با تغییرات جزئی هست . ثبت قانونی ان و راه اندازی سایت که در 27 اوریل به ثبت رسیده است و اعلام موجودیت ان با دعوت خصوصی از یک عده معدود ازبخشی از نخبگان جامعه ایرانی چه مفهمومی می تواند داشته باشد وقتی که موسسین از چند سال قبل روی این طرح کار کرده اند ؟
آیا منظور از دعوت خصوصی بعد از اینکه همه چیز به ثبت رسیده است نشان از تلاش برای کنترل و انحصار بر پروسه شکل گیری ان نیست . .مرکزی که می خواهد همه جامعه ایرانی را در بر بگیرد و این رسالت را بر خود قائل است که نمایندگان واقعی مردم را انتخاب کند

ایا نمی توان نتیجه گرفت که حداقل یک جریانی در این گروه در عمل به دموکراسی پای بند نیستند . اگر بپذیریم که دموکراسی قواعد دارد و قاعده اصلی ان مشارکت و شفافیت و پاسخ گوئی به مردم به عنوان ستون اصلی دموکراسی هست .
.
ممکن است که نظرات انسانها و گروهها بسیار خوب باشد و برای مردم هم مفید باشد و لی در دموکراسی مردم حرف اخر را می زنند و میزان مقبولیت و مشروعیت هرفرد و یا جریانی را سنجش می کنند.
نمی توان با کودتای خزنده و حرکتهای پشت پرده مردم را به خوشبختی رساند کاری که مبلغان متعصب دینی که مدعی نمایندگی از خدا هستند (در تمامی ادیان) پیروان را زوری به بهشت ببرند . کاری که ماده گراها هم می خواهند بهشت روبی زمین بسازند که کامبوج و کوبا و چین و شوروی از ان درمی اید .


در ایئن نامه امده است که نماینده جامعه ایرانی در بریتیش کلمبیا و انتاریو و مونترال هست . این در حالی است که چنین نامی قبلا در بربیتیش کلمبیا ثبت شده است


برای اینکه نهادی بتواند از منافع اکثریت جامعه ما دفاع بکند شرط اصلی ان فرا جناحی بودن اعضا و اولویت دادن به منافع جامعه ایرانی بر منافع حزبی است که این شرط توسط موسسین نقض شده است.
بطور نمونه در جریان کمک مالی به گروه دیگر ایرانی وابسته به حزب لیبرال هیج کدام از موسسین درخواست از وزیر برای بررسی موضوع کمک مالی را که اصل پذیرفته شده در یک دموکراسی است را امضا نکردند . انان بر این تکیه داشتند که این به نفع محافظه کاران تمام خواهد شد . علیرغم اینکه نسخه نهائی تعدیل کلی شده بود تا نظرات و منافع انان را تامین کند بنظر من علت اعلام بیرونی ان به این صورت و در این زمان ، مسائل بوجود امده در پیرامون مرکز جامعه ایرانی کانادائی( ایرانیان کنیدین کامیونینی سنتر ) ُ و دریافت 200 هزار دلار کمک های دولتی به جناح ایرانی رقیب بود که فرصتی به این گروه برای گرفتن قدرت در خلا ان دیگر ی بود..
.

مشکل سیاسی یودن نیست مشکل به قدرت اندیشدن هست ؟

نامگذاری کنگره و ادعای معرفی " نمایندگان واقعی جامعه ایرانی " در بریتیش کلمبیا و کبک و انتاریو در حالی که چینن نامی در بریتیش کلمبیا تبث شده است و فراموش کردن ایرانیانی که در استانهای دیگر کانادا زندگی می کنند نشان می دهد که تنها هدف خدمت به جامعه ایرانی نمی تواند باشد ؟
زیرا کسانی که معتقدند می توانند چننی نهاد سراسری را سازماندهی کنند قادر خواهند بود که تشکیلات در انجا را هم سازماندهی کنند . سنگ بزرگ علامت نزدن است .
. برای پرکردن رزومه تاسیس هر انجمنی کفایت می کندُ

چرا دوستان اعلام نمی کنند که به چه جریانی وابسته هستند ؟ اگر صداقت باشد ضرورتی برای ینهان کار ی وجود نخواهد داشت.

چگونه می شود تصور کرد که این گروه می خواهند برای منافع همه جامعه ایرانی کار کنند و اگر حتی فرض کنیم که منافع شخصی در بین نیست وقتی که بین دو جریان عمده سیاسی ایرانیان طرفدار لیبرال در تورنتو یعنی" ایرانیان کندین سنتر" جریان اقای مریدی –فرمانی –فولادی و" ایرانین کاندین کنگرس " اختلافات عمیق وجود دارد و حاضر نیستند که با هم همکاری کنند چگونه می شود تصور کرد که چنین جریانانی می توانند نمایندگی همه جامعه ایرانی را داشته باشند. واین در حالی است که هر دو جریان د راساسنامه خود ذکر کرده اند که سیاسی نیستند .

ایا جامعه ایرانی فقط لیبرال ها هستند. یا اینکه از زمانی که مهاجرت ایرانیان شروع شده حزب لیبرال در حاکمیت بوده است و جامعه مهاجر هم غالبا با حزب حاکم می رود . برخی از دوستان می خواهند ارتباط خود را با هر حزبی را که در حاکمیت بود به یک اندازه داشته باشند. سیاست ماکیاولیستی .

زیرا این دوستان به جامعه ما سیاست ها ی احزاب را ا اموزش نداده اند و ا ز سوی دیگر شرایط انتقال افکار جامعه ایرانی را به احزاب فراهم نکرده اند آکاهی کمتر کنترل بیشتر.

بنظر من بسیاری از ایرانیان مهاجر در عمل محافظه کار هستند . وقتی در اصول با محافظه کاران همفکری دارند . مخالفت باما لیات ( که اتفاقا بغیر از کارمندان حقوق بگیران کمتر کسی همه را می پردازد ) و اصرا ر انان برای کاهش مالیات ها ، مخالفت با ازدواج همجنس گرایان

،تشدید مجازات مجرمان ، حمایت از حکم سنگین تر برای نو جوانان مجرم و بر خورد بیشتر پلیس با مجرمان بیشتر با محافظه کاران همخوانی دارد


چگونه می توان پذیرفت که چنینن مرکزی می تواند منافع همه ایرانیان را تامین کند وقتی که بسته و خط دار عمل کرده است . چگونه می توان پذیرفت منافع گروهی ارجحیت ندارد اطلاعات درست به حزب را نمی دهید که به ضرر حزب و جامعه ایرانی هست.
باید اشاره کرد حداقل دو نفر از اعضا موسس (م.الف ) و (ز) قصد ندارند که خودشان را برای انتخاب د ر هیت مدیره نامزد کنند

نام گذاری های بی محتوا

ان زمانی که انجمن ایرانیان انتاریو نامگذار ی کرد تعداد ایرانیان محدود بود . الان نامگذاری هائی که بخواهد کل جامعه ایرانی را شامل شود اگر با اطلاع رسانی مردم و نظر خواهی و مشارکت نباشد نه تنها مشکل جامعه ما را حل نخواهد کرد بلکه به ان خواهد افزود و به اعتماد ی که ذره ذره بر اساس کار کرد ا ایرانیان که عمدتا به صورت فردی د ر حوزه های مختلف بدست امده است ضربه خواهد زد.

نامگذاری های کلی با شیوه فعلی به سیاستمداران کانادائی این علامت را می دهد که این نهاد جامعه ایرانی را رهبری می کند و اگر خط سیاسی در پشت این نهاد باشد که بنظر می اید یک جریان قوی د راین کنگره وجود دارد احتمال سو استفاده از نام جامعه ایرانی برای شرکت در معادلات قدرت سیاسی رابشدت دامن می زند و د رچنین صورتی خطر انحصار طلبی و ضربه زدن به منافع ایران و ایرانیان را دارد.

اگر نام گذاری متناسب با مشارکت و یا وابستگی های افراد هم فکر باشد اولا هم میزان همکاری ها را بیشتر و هم استحکام ان نهاد را بیشتر کرده و مرزبندی ها و نیز شناخت جامعه و دیگران (بیرون از جامعه را ) افزایش می دهد .


ایرانی کیست ؟

بهتر است اول موسسین تعریف کنید که شما چه کسی را ایرانی می دانید ؟
ایا هر کس پاسپورت جمهوری اسلامی دارد و یا هر کس ندارد ؟ و یا هردو ؟

شکی نیست که وقتی شخصیتی ایرانی در جامعه جهانی تقدیر می شود همه با افتخار بگویئم ما ایرانی هستیم و لی نمی شود که صحبت از فرد دیگری که ما بهر دلیل اصولی وی را قبول نداریم بگویئم وی ایرانی نیست .؟
این شیوه بر خورد دوگانه فقط باعث بی اعتباری خود مان و جامعه ای که در ان زندگی می کنیم می شود و پشت کردن به واقعیت هست. هم شاه ایرانی بود و هم مصدق و هم خمینی.
هم ناصرالدین شاه و هم امیر کبیر که دستور قتلش توسط شاه داده شد و هم میرزا رضای کرمانی که شاه را ترور کرد ایرانی بودند . هیچ کدام از کرات دیگر به سرزمین ایران نیامده بودند. می توان انانرا به ایرانی خوب یا بد تقسیم کرد .

جامعه ایرانی فقط در چند نفر نخبه و روشنفکر و فعال سیاسی و اجتماعی خلاصه نمی شود. جامعه ایرانی هم میلیونر دارد و هم کسانی که روی کمکهای اجتماعی دولت هست . هم وکیل دارد و هم مجرم . هم کم سواد دارد و هم استاد . هم فرصت طلب دارد و هم خیر خواه مردم . خوب و بد ان با هم هست .

ایرانی کسی است که د رمرزهای جغرافیائی ایران بر اساس تعریف سازمان ملل زندگی می کند


آیا مسلمانان هم ایرانی تلقی می شوند ؟

آیا تاکید کنگره بر غیر مذهبی بودن یک عذر اخلاقی برای دفاع نکردن از منافع بخش عمده ای از ایرانیان هست که که مسلمان هستند؟.
آیا شما از ان عده ای از ایرانیان که هم مسلمان هستند و اتفاقا بخش عمده ای از انان هم با جمهوری اسلامی مرزبندی دارند دفاع می کنید ؟. از یک جریان مسلمان انهم توسط تنها فرد موسس که تمایلات مذهبی دارد دعوت شده است .

می شود یک نمونه از موارد ی که از ایرانیان مسلمان که بعد از 11 سپتامبر مورد تبعیض سیستماتیک د ر مطبوعات اصلی کاناد ا ودولت شده است دفاع کرده اید را بگویید ؟ هفته ای نیست که مصالب غیر واقعی علیه ایران و مسلمانان گفته نشود . دوستان بخوبی می دانند که بسیاری از ان تعاریف شامل ایرانیان مسلمان نمی شود .

وقتی که د رانجمن کتاب که قاعدتا یک نهاد آگاهی سازی است و چند تن از موسسین کنگره از بنیانگذاران ان هستند در بهترین شرایط از حقیقت دفاع نمی شودو اسلام به عنوان یک جریان واحد دیده می شودو حقایق تحریف می شود ایا می توان توقع داشت که دوستان از منافع ایرانیان مسلمانان که از اولین منتقدان فقه سنتی و اسلام صفوی حاکمیت در ایران بوده است دفاع کنند؟




یک سویه عمل کردن

تعدادی از اعضای موسس برای آزادی دکتر جهانبگلو تلاش فراوانی کردند یکی از انها می گوید باید نهادی داشت که درمورد آزادی افرادی مانند وی به عنوان چامعه ایرانی در برخورد با سیاستمداران کانادائی اقدام کند ایا درمورد افراد معمولی هم اینقدر حساسیت خواهید داشت؟ فکر نمی کنم.

حداقل دو تن از موسسین ( مسعود منصور زاده – منوهر میثاقیه ) همراه عده ای دیگر از ایرانیان با وزیر مهاجرت ملاقات می کنند. هنوز جزئیات دیدار به غیر از عکس ان و یک خبر کوچک که در صقحه اول ایران استار د ر4 ماه مه منتشر شد ه است، چیزی بیرون نیامده است . این در حالی است که در همان هفته حکم اخراج جوان23 ساله ایرانی بهنود سعاد تخانی که ا ز12 سالگی در کانادا زندگی می کرد و هم با قانون مشکل پیدا کرده بود ( ضعف نهادهای مددکاری ایرانی ) و هم از بیماری اسکیزوفرنی رنج می برد) ضعف نهادهای قانونی ) بدون معالجه و بعد از یک سال اقامت در زندان اداره مهاجرت د راستانه اجرا بود . مادر وی که یک شهروند معمولی با حداقل ساعتی 8 دلار مجبور شد 11 هزار دلار از کارت اعتباری برای متوقف کردن حکم بدهد ولی وزیر درخواست انان را نپذیرفت و کسانی هم که به وزیر دسترسی داشتند صدای وی را به گوش وزیر نرساندند. بهنود الان در زندان اوین زندانی شده است.
.
ادعای خبر نداشتن در مورد این حکم دلیل بر برائت نمی شودزیرا شما می توانستند قبل از ملاقات با کسانی که در این زمینه ها فعال هستند و مورد اعتماد شما هم هستند پرس و جو می کردید اگر براستی دلتان برای جامعه ایرانی می تپد ..

راهکار های اعتماد سازی جامعه


دوستان موسس باید بدانند که کنگره از ابتدا با انتخاب نام و ثبت ان ودعوت خصوصی یک بدعت خطرناک و غیر دموکراتیک را پایه گذار ده است .
.
نام کنگره باید متناسب با افراد شرکت کننده باشد مثلا کنگره روشنفکران ایرانی کانادائی ویا انجمن ایرانی کانادائی –طرفداران لیبرال .

ولی اگر قرار است که چنین اسمی که در مورد ان با عموم مشورت نشده است بایستی جلسات بحث و بررسی باید به روی عموم باز باشد . باید جامعه ایرانی از طریق مطبوعات و جلسات عمومی نظر خواهی کرد . بایستی جلسات شفاف و مدارک ان از تاریخچه شکل گیری در دسترس همگان باشد .

کنگره باید دربر گیرنده همه قومیتها ی ایرانی و افراد باشد از اذری ها ؛. بلوچ ها و کردها و ترکمن ها و گیلگی ها و عرب ها و قشقائی هاو لرها و ارمنی و اسوری و یهودی و زرتشتی و مسلمان و لایئک.
کنگره سعی کرده است که تمامی فعالین سیاسی گذشته را دور بزند و به همین دلیل تاریخ مهاجرت ایرانیان درکانادا را از 2000 به بعد که مهاجرت قانونی مد شده است می خواند .

از سوی دیگر هنوز یک جوان در این نهاد جذب نشده است در حالیکه نقش مهمی را انان در این کانادا به عنوان ایرانی تبار ایفا خواهندکرد.
شاید جوانترین فرد گروه 38 ساله است که نشان می دهد چه بخش عظیمی از جامعه ایرانی در مراحل اولیه حذف شده اند و همچنین تنها دو زن در مجموعه حضور دارند که بسیار اند ک است ..

جامعه ایرانی در حال گذارمهاجرت است . هویت کاملی ندارد . تعریف مان در مورد ایرانی بودن یکسان نیست شاید تنها نقطه مشتر ک ما همان نوروز باشد و زبان مان که بیشتر وقتها هم همدیگر را نمی فهیم. .
برای اینکه به جایگاه واقعی د ر سیاست گذاری برسیم نیاز به پشتوانه اقتصادی و مردمی هست.

کمک کنیم جامعه مسیر طبیعی خود را طی کند با سقط جنین زود رس ممکن است که سلامت جامعه را به خطر بیندازیم. باید در جهت سازماندهی جامعه تلاش کرد ولی نباید به جا ی انان تصمیم گرفت.
برای خدمت به مردم با توجه به جو عدم اعتماد و سر خوردگی بهتر است که هر کسی و گروهی کار خودش را به بهترین وجه انجام دهد و اعتماد سازی بکندو این بهترین رسالتی است که هر شخص دارد.
جامعه ایرانی دوران قبیله ای و عشیره ای را پشت سر گذاشته است . و رهبر نداردنیاز هم به رهبر ندارد . نیاز به کار جمعی دارد. کم نیستند افرادی که خالصانه در گو شه و کنار به مردم خدمت می کنند و ادعائی هم ندارند و مورد احترام مردم هستند . تاریخا مردم ایران همیشه خودشان رهبران ملی خودشان را انتخاب کرده اند. نمایندگی جامعه ایرانی دو طرفه هست. نمی شود فقط دم انتخابات روی ایرانیها حساب باز کرد .

مواظب باشید که بلند پرواز ی نکنید . جامعه ایرانی ظرفیت شکستی دیگر ر ا ندارند.

.

ا
1. official report of Debates at Queens park-Wed. 19 Oct. ,05 =P.14
M….. “I am currently a board member of the Bam Disaster children relief committee-that’s in my resume………….”.

2. بعد از اعلام کنگره که به صورت علنی نبود فرد مذکور شرکت نکرد و از وی تلفنی خواستم که نظرات خودش رابرای کمک به شناخت بیشتر گروه بدهد . متاسفانه وی پاسخی نداد ولی گزارشات رسیده حکایت از نارضایتی وی دارد.
3.شماره 1049 شهروند – نشست ایرانیان با کاندیداهای احزاب فدرال کانادا- 23 دی 1384
4.
ما و انتخابات / پرسش هايي كه در نشست كانديداهاي انتخابات با ايرانيان امكان طرح و پاسخگوئي نيافت

5. همان مطلب –شماره 1040 شهروند
6. http://kanoun-e-bayan.blogspot.com/2007_04_01_archive.html

7. من تلفنی با مسول برنامه های صیاد در لس انجلس تماس گرفتم و این خانم به من این موضوع را گفتند .

8. شهروند-1122- 19 آوریل 2007 و شهروند 1124-1123
8. http://kanoun-e-bayan.blogspot.com/2007_05_01_archive.html

Sunday, July 08, 2007

اختلاف بین شیخ و شاه در چیست؟

آیا با کودتای رضا خان به کمک انگلیس و سرنگونی سلطنت استبدادی قاجار، ما به مشروطه و حاکمیت قانون رسیدیم؟
آیا با برداشتن رضا شاه و تبعید او به وسیله انگلیس وبعد جایگزین کردن پسرش محمد رضا ،به مردمسالاری و دمکراسی رسیدیم؟
آیا در انقلاب 1357 و تغییررژیم از نظام پادشاهی اسلامی به نظام فقاهتی جمهوری اسلامی ، ما به حاکمیت جمهور،دمو،یا مردم رسیدیم؟
آیا ممکن است با سرنگونی استبداد دینی (که به حق، به قول آیتالله نائینی و شریعتی که نظام دینی، بدترین نوع دیکتاتوریست) دوباره به استبداد و دیکتاتوری پاد شاهی برگردیم که دست نشانده و سرسپرده غرب بود؟!

به نظر آقای داریوش همایون در سخنرانیش(جایگزین واقعی جمهوری اسلامی) در روز شنبه30 ژوئن2007 درکتابخانه نورث یورک تورنتو کانادا اعلام کردند که:
مردم بعد از انقلاب رویکردی دوباره به نظام پادشاهی دارند!
صحبتهای قشر طرفدار خاندان پهلوی و خود رضا پهلوی که بعد از 11 سپتامبر2001 خیلی فعال شده اند، چه پیامی را میرساند؟

مردم ایران بیش از 100 سال است برای استقلال، آزادی و حاکمیت ملی (مردمسالاری)مبارزه میکنند، نه از سلطنت مشروطه قاجار ونه از مشروطه دست نشاندگان انگلیس و آمریکا( خاندان پهلوی) پیروی از قانون و مشروطه دیدند و نه از جمهوری اسلامی ولایت فقیه.

حال این سوال مطرح است که خاندان مستبد و دیکتاتورپهلوی( که ما را در گذشته از دموکراسی و مشروطه محروم کرد و حکومت ملی و سربلند کننده ایران و ایرانی و کوتاه کننده دست استعمار پیر انگلیس ) دولت ملی دکتر مصدق را سرنگون کرد ، باورکردنیست شاه مملکتی بخاطر قدرت مطلقه علیه دولت خود و دولت منتخب مردم ، آنهم به کمک آمریکاو انگلیس مردم خود را از دموکراسی و حاکمیت ملی محروم کند؟!
اکنون رضا پهلوی دوم،که خود را صاحب تاج و تخت و میراثخوار آنها میداند، میتواند دموکرات باشد؟
رضا پهلوی میگوید ، مردم هرچه بگویند و تصمیم بگیرند من تسلیم خواسته های مردم هستم و من یک شهروندی یبیش نیستم! ولی بعد از مرگ پدرش تاجگزاری کرد و خود را شاه ایران معرفی نمود! با وصف این تناقضات، آیا قول شاه طلبان، همان قول آقای خمینی در پاریس قبل از به حکومت رسیدن نیست؟
آقای رضا پهلوی درجواب سوال دانشجویان دانشگاه تورنتو،در مورد کودتای 28 مرداد 1332 میگوید: امروز فقط اتحاد، آقای داریوش همایون هم در جواب سوال من در این جلسه گفتند، تا زمانی که از این حرفها میزنید موی سرتان از این سفیدی که هست سفیدتر میشود!

این نوع حرفهای غیر شفاف، این پیام را نمیرساند که این قشریون عقب گرا، پشت شعار دموکراسی مخفی شده اند؟
این تناقضات نشان دهنده برگشت استبداد سلطنتی نیست؟
نباید شک کرد که محکوم نکردن مستبدین و دیکتاتوران گذشته یعنی بر گشت دوباره شاهی بقول آقای همایون، رویکرد( مردم) به نظام پادشاهی؟!
ازآقای همایون وعلی میر فطرس گرفته تا فیلسوفان نظام پادشاهی که سعی در مخدوش کردن تاریخ ایران را دارند و میخواهند بخاطر حاکمیت ضد ایرانی و انسانی رزیم ولایت فقیه، نظام پادشاهی را مشروعیت ببخشند و از این موقعیت بلازده کشور حقیقت را بپوشانند.بخود آیند و بدانند که مردم ایران فرقی بین استبداد سلطنتی و روحانی نمیبیند، شاه و شیخ در تاریخ ایران همیشه با هم علیه مردم بودند.
تعجب در آن است که یادشان رفته مردم چطور در سال 57 به کارنامه درخشان خدمتشان به اجنبی خاتمه داده اند؟
آنهای که در این صد سال مبارزه مردم برای آزادی و استقلال، ضد حاکمیت مردم بودند راهی ندارند جز اینکه خود را از وابستگان به اجنبی جدا کنند و ناف خود را با مستبدین و قدرت طلبان گذشته و حال ببرند و همراه مردم شوند. آنوقت است میشود باورکرد که سر بلندی ایران و ایرانی را میخواهید نه رسیدن به قدرت و سر سپردگی اجنبی را.
راه مستبدین و سر سپردگان به اجنبی، با راه آزادیخواهان کاملا جداست و مستبدین محکومند، باید مستبدین را هر جا که بودند و هستند و خواهند بود، محکوم کرد و حتی اگر موی سر ما سفیدترکه هیچ بلکه تا مرگ هم باید برای آزادی و استقلال وعدالت اجتماعی و سربلندی ایران مبارزه کرد.
حسن گلسفیدی july,04,2007
Golsafidi@hotmail.com

Saturday, July 07, 2007

گفتار سید عزالدین حسینی
پرسش
آقای بنی صدر این بخشی از گفتار سید عزالدین حسینی از کردستان است نظر اورا بخوانید ودر بیان حقایق نظر مبسوط به فرمایید زیرا او هم قابل اعتماد نیست واما برعکس دوستانی که خودرا فریب میدهند بحث کردستان برای ملت وکشور کرد وزبان کردی بجای زبان ملی وکشور ایران وملت ایران رک گفته شده است ودر گاها عده ای در ﺁذربایجان وپان آذزی هم چنین نظر دارند بحث تاریخی واینکه کی وکجا است بماند ولی عده ای فکر میکنند این ادعا واقعیت ندارد دارد ولی چرا خود فریب هستند نمیدانم بني صدر به شما چه مي گفت ؟من بابني صدرهيچوقت گفتگوي دو نفري نداشتم . نه به صورت خصوصي ونه درجلسه جمعي . بني صدرهميشه برعليه کردهاصحبت مي‌کرد . به همين خاطربودکه درسنندج خيلي به اوحمله کردند . دربهار ١٣۵۹ همين بني صدربودکه در مقام فرماندهي کل قوابه نيروهاي نظامي فرمان داد که بندپوتينهايشان رابازنکنند تا حرکت وغائله کردستان تمام مي شود ، بدون اينکه از اوضاع وشرايط منطقه و روحيه دروني ومعنوي مناطق کردستان آشنايي داشته باشد وبراي ترکمن صحراهم همينطورگفت . درسال ١٣۶١ هم هنگاميکه به فرانسه رفتم وازمن سئوال کردند که آيا عضو شوراي ملي مقاومت خواهيدشد ؟ گفتم نخير . گفتند چرا ؟ گفتم چون بني‌صدرآنجااست ونسبت به ملت کرد خيلي مغرض بوده وخرابکاري کرده است . آنموقع هم که شايعه کردند به کردستان مي آيد ازمن پرسيدند که نظرت چيست ؟ گفتم : نمي گذارم که بندپوتين هايش رابازکند .

پاسخ

با سلام

سطر به سطر این نوشته دروغ است :
1 – گوینده این سخن بنی صدر را دیده است . وقتی هیأت صلح به سنندج رفت و در مدرسه ای استقرار جست، شخصیتهای سنندج که نزد هیأت ﺁمده بودند، گروههای مسلح، از جمله کومله را به هیأت معرفی کردند . عزالدین حسینی را روحانی مهاباد که از ساواک حقوق می گرفت و اینک ﺁلت فعل کومله شده است، معرفی کردند . پرونده قطور حقوق بگیری عزالدین حسینی از ساواک، نزد هیأت بود . مشغول مطالعه ﺁن بودیم که سر و صدا شد . پرسیدیم چه خبر؟ گفتند تفنکچی های کومله محل را محاصره کرده اند . و این شخص وارد شد و نزد هیأت ﺁمد . مرحوم طالقانی با همه شکیبائی ، از کوره بدر رفت و سخت به او پرخاش کرد : ﺁ شیخ تا انقلاب مزدور ساواک بودی حالا مزدور تفنکچی ها شده ای ؟ ما را با تفنکچی محاصره می کنی ؟ و... و او پوزش می خواست ...

2 - در جلسه ای با نمایندگان حزب دموکرات و کومله و مرحوم مفتی زاده ، توافقی به امضاء رسید که بنا بر ﺁن ، نخست در سنندج انتخابات انجام بگیرد و هیأت منتخب شهر را اداره کند و بعد این تجربه در شهرهای دیگر انجام پذیرد . پس از امضای توافق، بنی صدر به ستاد لشگر کردستان رفت و زندانیان کرد را – که بمناسبت هجوم مسلحانه به ژاندارمری و ستاد لشگر دستگیر شده بودند - ﺁزاد کرد . از کودتای خرداد 60 بدین سو، مبارزه با تروریسم رژیم ملاتاریا ( فاش کردن قتل قاسملو و فاضل رسول و قادری و کشتار در میکونوس ) و پرده برداشتن از حمله شیمیائی به حلبچه و کمک مستمر به پناهندگان کرد، از جمله فعالیتهای مستمر او است .

3 – بنی صدر در تمام عمر کلمه ای بر ضد کرد نگفته است : مقرری قطع شده کردهای عراق را او برقرار کرده است . نقشه حل مسئله کرد توسط کشتار ( که یک محقق عراقی تبار در مجله مغرب مشرق فاش کرد ) را بنی صدر نقش برﺁب کرد . کردستان را از چنگ زورپرستان مسلحی که از رژیم صدام پول و اسلحه می گرفتند، بنی صدر ﺁزاد کرد .

4 – در سنندج نه تنها بر ضد بنی صدر تظاهراتی نشد بلکه مردم سنندج او را بالای دست به مسجد بردند تا برایشان سخنرانی کند . توضیح این که روز پیش از ﺁن، در اجتماعی که طالقانی و بنی صدر و بهشتی صحبت کردند ، افراد کومله ، نزدیک به ایوان محل ایستادن و سخنرانی کردن سخنرانان، موضع گرفته بودند و شعار می دادند . بنی صدر از جمعیت خواست سکوت کنند تا معلوم شود این گروه یک اقلیت کوچک بیش نیستند و چنین شد و معلوم شد که یک اقلیت ناچیز، به زور می خواهد مردم کرد را تحت سلطه خویش ﺁورد . بنی صدر از مردم خواست همان روش مردم ایران در انقلاب را بکار برند یعنی همه به صحنه بیایند و بگویند چه می خواهند . این شد که شهر به جنبش ﺁمد و در اجتماع بزرگ مردم در جنبش بود که بنی صدر برای ﺁنها سخن گفت . نخستین انتخابات بعد از انقلاب در سنندج انجام شد . در این انتخابات کومله شکست خورد و یکبار دیگر ثابت شد اقلیت ناچیزی بیش نیست .

5 – این « روحانی » ﺁیا نمی داند وقتی قول بنی صدر را نیمه – که نصف حقیقت بزرگ ترین دروغ است - می ﺁورد، اعتراف می کند که گروهی جنگ را به راه انداخته بوده اند ؟ این « روحانی » بکدام مجوز شرعی ، مفتی کومله شده و جنگ را واجب کرده بود ؟ باری، چون رژیم صدام تدارک حمله به ایران را می دید، کومله مأمور جنگ افروزی در کردستان شد . حزب دموکرات کردستان نوشت : در سنندج، جنگ افروزی را کومله کرد . هدف این بود که با مشغول کردن قوای ایران در کردستان و ﺁذربائیجان غربی، ارتش عراق در همان روزهای اول نیمه غربی ایران را تصرف کند . صدام به عرفات گفته بود : ظرف 4 روز و گرنه یک هفته ، کار ایران تمام است . او 1000 خبرنگار به بغداد دعوت کرده بود تا در چهارمین روز، پیروزی برق ﺁسای خود را جشن بگیرد . مدعیان خودمختاری ، به خانه های منتخبان مردم سنندج نارنجک انداختند و ﺁنها را مجبور به استعفاء کردند . و درست در روزهائی که هیأت نمایندگی حزب دموکرات برای گفتگو نزد بنی صدر رفته و طرح خودمختاری را بنی صدر برای تصویب شورای انقلاب ﺁماده می کرد، افراد کومله – که این « روحانی » در خدمتشان بود – به ستون نظامی و ستاد لشگر کردستان حمله مسلحانه کردند . هم منتخبان مردم سنندج و هم شخصیتهای کرد به تهران ﺁمدند که چرا دولت مردم کردستان را بی دفاع گذاشته است . بنی صدر به ﺁنها گفت : مردم کردستان باید با همان روشی که در انقلاب بکار بردند، شر این گروه را دفع کنند . و چون با پرتاب نارنجک به خانه و تهدید های گوناگون شورای شهر را از میان بردند و خطر حمله عراق جدی شد، بنی صدر همان سخن را گفت که امیر کبیر به قوای مأمور خراسان برای دفع شر ﺁصف الدوله گفت : تا دفع شر این گروه مسلح را نکرده اید و مردم کردستان را نیاسوده اید، پوتین های خود را از پا در نیاورید . بعدها، در کومله انشعاب شد و یکی از دو شعبه، وابستگی به صدام و پول و اسلحه گرفتن از صدام را لو داد . افرادی از فدائیان خلق نیز ، ترورها و عملیات مسلحانه ای را لو دادند که رژیم صدام در ازای دادن پول و اسلحه از گروههائی می خواست که مسلح می کرد . می توان تصور کرد چه بر سر مردم کرد می ﺁمد هرگاه قوای صدام پیروزی برق ﺁسا می جست و نقشه حل مسئله کرد از راه کشتار به اجرا در می ﺁمد .

6 – در مورد ترکمن صحرا دروغ شاخدارتر است . چون زد و خورد بدون اطلاع مرکز، ﺁغاز و پایان یافته بود . بنی صدر ، بعد از وقوع ، از ﺁن ﺁگاه شد : به مقر سپاه پاسداران حمله مسلحانه شد . سپاه از واحدهای ارتش استمداد کرده و زد و خورد با شکست مهاجمان مسلح به پایان رسیده بود . پس از اطلاع، رئیس جمهوری نخستین و تا این زمان تنها مقام مسئول در جهان بود که با گروهی که اقدام به عمل مسلحانه کرده بودند، بمدن 5 ساعت ، بحث ﺁزاد کرد . پس از ﺁن نیز به گنبد رفت و مورد استقبال وسیع ترکمن ها قرار گرفت.

7 – عضویت این شخص در شورای ملی مقاومت نیز دروغ است : پس از کودتای خرداد 60، مرحوم قاسملو از بنی صدر دعوت کرد به کردستان نزد حزب دموکرات برود . بنی صدر نپذیرفت . زیرا تجربه مردم سالاری و خود را ، از جمله، قربانی عملیات مسلح زمینه ساز حمله عراق و این حمله می دانست . پس گفت : اول باید معلوم شود چرا در بحبوحه گفتگو برای حل مسئله کردستان ، جنگ براه انداختید . او پاسخ داد : در سنندج ، جنگ را کومله به راه انداخت و حزب ما عمل کومله را محکوم کرد . در فرانسه، بنی صدر با عضویت حزب دموکرات در شورای ملی مقاومت موافقت کرد . اما عضویت کسی چون عزالدین حسینی حتی نمی توانست به او پیشنهاد شود . سابقه او و لاحقه او چون روز روشن بود و روشن است .