Thursday, August 31, 2006

كاهش وزن در هتل پرستاره اوين


كاهش وزن در هتل پرستاره اوين
و نكاتي در ارتباط با ازادي جهانبگلو
سعيد سلطانپور
ssultanpour@yahoo.com
خوشبختانه اقاي جهانبگلو هم ازاد شد. يعد از آزدي از زندان وقبل از ديدن خانواد ه به ايسنارفت
وي در انجا سخناني گفته كه بريده هايئ ازآن را مرور مي كنيم.

“رفتم ايسنا كه كه كار خبرنگاران را راحت كرده باشم..
در يك ماه اول ملافات نداشتم .بعدا ز3 ماه رفتم انفرادي با تلويزيون و روزنامه . برا ي همه چيز پزشك در انجا بود. تحت هيچ فشارروحي و رواني نبودم. رفتار دستگير كننده ها خشن نبود. باز جوها بسيار مودب بودند . من تصميم گرفتم خودم كار م را در زندان دنبال كنم لذا وكيل نگرفتم . وضع غذا خوب بوده و كاهش وزن هم طبيعي است. زندانيان ديگر هم دوش و هم توالت داشتند .من “ قرباني “ هستم . من خودم تصميم گرفتم اين حرفها را بزنم انها اعتراف نگرفتند. “


قبل از هرچيز بايد اضافه كنم كه من قصد ندارم كه اين سخنان را دليل ضعف ايشان بدانم. آنان كه مقاومت كردند جاي تحسين دارندو انان كه نتوانستند نبايد به هيچ .جه سرزنش كرد زيرا هر انساني در قبال فشارهاي وارده ظرفيتي دارد. مگر اينكه كسي ادعاي رهبري داشته باشد كه بالطبع بايد از اين امتحان سهمگين “پيچ توبه “ سربلند بيرون بيايد .
تمام اين مطالبي كه جهانبگلو به ايسنا گفته است ، اتفاقا نقض حقوق يك شهروندو يك انسان است كه پايمال شده است. حق داشتن و دسترسي به وكيل ،‌ملاقا ت با خانواده ،‌تفيهم اتهام در مدت 24 ساعت و نگهداري در سلول انفرادي كه براي درهم شكستن زنداني كه به عنوان شكنجه سفيد معروف است ،‌حقي است كه حتي در قوانين نوشته شده ولي عمل كرده نشده جمهور ي اسلامي هم در ان تاكيد شده است. رفتن به ايسنا هم به عنوان معتبرترين سايت خبري دانشجوئي در داخل كشور هم با نظر وزارت اطلاعات بوده است زيرا مصاخبه با كيهان مانند ابراهيم نبوي كه چندي بعد از آزادي با كيهان مصاحبه كرد ، با توجه به انزواي كيهان اعتبار ي نداشت .

تقارن آزادي

آزادي جهانبگلو نشان از ضعف جناح امنيتي دارد كه قصد داشت در استانه پاسخ هسته اي با پخش اعترافات جهانبگلو ، اتحاديه اروپا را بر عليه جمهوري اسلامي وادارد.
. آزادي جهانبگلو چراغي است به اتحاديه اروپا كه جمهور ي اسلاميحقوق بشر را رعايت ميكند. ازادي جهانبگلو و سخنان وي مبني بر پذيرش اتهام عليه منافع ملي بهترين هديه به اتحاديه اروپاست كه جديدا در مورد نقض حقوق بشر نق مي زند. آزادي جهانبگلو و تاكيد احمدي نژاد بر عدم تهديد اسرائيل ، حضور خاتمي در واشنگتن و مذاكره با كارت همه باعث سخت تر شدن كار نو محافظه كاران آمريكا در اتخاذ تحريم . اجماع جهاني عليه ايران خواهد بود.
سخنان رفسنجاني در مجلس خبرگان در مورد امكان استفاده از جريان رجوي توسط آمريكا حرف تاره اي است كه با شكست سياسي اسرائيل در لبنان مطرح شده است. اصرا ر اين جريان بر ماندن در عراق عليرغم خلع سلاح شدن و نيز تبديل نام پادگان اشرف به شهر اشرف كه باعث سر خوردگي نيروهاي سازمان شده است ، اين تئوري را تقويت ميكند.


جهانبگلو و شريعتي

باز هم با آرزوي اينكه هر چه سريعتر بتوانيد به هند برا ي ادامه تحقيق برويد و در سرزمين امن تري سكني بگزيند كه كرامت انساني يك سنت جاري شده باشد . در انجا مسلما مصاحبه جهانبگلو متفاوت خواهد بود مايلم اين نكته را بياد دكتر جهانبگلو بياورم كه انزمان كه در تابستان 2004 در جلسه اي در دانشگاه تورنتو در در رد تفكر دكتر علي شريعتي با طعنه به پائين بودن نمره تزش در دانشگاه سوربن پاريس نتيجه گرفتيد كه نظرات وي ارزش علمي بالائي ندارد . مسلما بر نظرات دكتر شريعتي ايراداتي وارد است و قابل نقد است كمااينكه نقدهاي اصولي هم علاوه بر ضديت هاي بي شمار بر نظرات وي نوشته شده است . شريعتي هم انسان بود و اشتباه داشت ولي به آنچه كه مي گفت باور داشت وي به خدا و مردم و مبارزه بر عليه ديكتاتوري باور داشت و به همين دليل هم حسرت شنيدن يك آخ را بر دل شكنجه گران ساواك گذاشت در دوراني كه شاه ديكتاتور محبوب غر ب بود . اتحاديه اروپا و كاخ سفيد و وزير امورخارجه كانادا براي دستگير شدن شريعتي هيچ اعتراضي نمي كردند. و اصلا در ان دوران اختناق شديد كسي از مردم جرئت حمايت از وي را نداشت.

وي تنهابه خدا توكل مي كرد و بر مردم تكيه مي كرد . هيچگاه با سياستمداران استعماري نشست و بر خواست نكرد و از حمايت هيچ جناحي از حاكميت هم بر خوردار نبود. بيشتر از 40 سال عمرش را در زندان گذراند و هر بار بر ايمانش به خدا و مردم افزوده شد .وي تلاش كرد دين را زميني كند و بهمين دليل شريعتي معلم انقلاب شد و هنوز هم كتابهايش جز پرفروش ترين كتابها در ايران د رنزد جوانان است .

فلسفه اي كه برابر ي وآزادي و عرفان را تبين ميكند و بدرد زندگي روزمره مردم جهان مي خورد مسلما با فلسفه اي كه د ر خلا ي مردم و يا در كنار سياست بازان جهاني كه در خدمت سرمايه دار ي جهاني هستند ، تفاوت جدي دارد .

مقاومت د رزندان
زندان ، زندان است حتي اگر اجازه خروج از كشوري را به شما ندهند شما زنداني هستيد . اگر شما را به اتهام بيان افكارتان دستگير كرده اند يعني صدها دگر انديش را مجبور به خود سانسوري كرده اند.

اويني كه من ميشناسم اويني است كه هنوز سالها بعد از آزادي با شنيدن نام ان در سرزمين آزاد بدون اختيار خاطرات وحشتناك شكنجه ها و فريادها ي نو جواناني كه از زندگي چيزي نديده بودند و نشكفته پرپر شدند . و صدها تير خلاص هاي شبانه در تپه هاي اوين را برا ي من زنده ميكند . .
اينكه بر اثر سركوب شديد مخالفان و دگر انديشان و مهاجرت ميليوني انان ،‌ ايران آرامش گورستان را پيدا كرده است كه هيچ كسي جرئت ندارد از استبداد انتقاد كند ،‌دليل بر دمكرات بودن يك سيستم نيست. از مرحوم مهندس بازگان ياد بگيريم كه گفته بود اين حرفهاي من در بيرون ازز ندان ملاك است نه آنچه كه ممكن است بعدا در زندان بگويم .
آن انديشه اي را كه انسان درآزادي كسب ميكند به هيچ وجه نمي توان در اسارت بازپس گرفت. ممكن است كه انسان سكوت كند ولي امكان ندارد كه از ان عقايد دست بر دارد. آيا گاليله ازادعاي گرد بودن زمين دست بر داشت. ؟
خدايا آنچه را كه بيش از توان ماست بر ما تحميل نكن - قرآن

ان جريانات سياسي كه از حق مشروع جهانبگلو به عنوان يك انسان به بهانه اينكه وي در خط آمريكاست دفاع نكردند ،‌نشان مي دهد كه انان هنوز از تاريخ انقلاب عليرغم پرداخت بهاي سنگين ، درس نگرفته ا ست. والبته فكر نمي كنم انها استعداد ياد گرفتن را داشته باشند .
براي رسيدن به كرامت انساني در كشورمان ايران نياز به فداكار ي و صبر و برنامه ريزي است. دفاع و تلاش براي نهادينه كردن حقوق انسانها و شهروندي شرط لازم بر اي رسيدن به اين كرامت انساني است.
با ارزوي آزادي تمامي زندانيان سياسي و دگرانديش
30 اوت 2006 برابر 11 شهريور 2006
www.kanoun-e-bayan.blogspot.com


Thursday, August 24, 2006

مصاحبه با دكتر فيروزه بني صدر در كنفرانس ايدز 2006 تورنتو

مصاحبه با دكتر فيروزه بني صدر در كنفرانس ايدز 2006 تورنتو

ssultanpour@yahoo.com

دكتر فيروزه بني صدر متخصص بیماریهای عفوني در بيمارستان تونون و محقق در دانشگاه پزشکی سنت انتوان پاريس در كنفرانس 2006 ايدز در تورنتو شركت كرده بودند كه در اين رابطه با ايشان گفت و گوئئ انجام داديم .
خانم دکتر فیروزه بنی صدرفرزند بزرگ دکتر ابوالحسن بنی صدراولین رئیس جمهور بعد از انقلاب هست که در فرانسه متولد و بزرگ شده است وی به ادبیات وفرهنگ و تاریخ و مسائل سیاسی ایران علاقه خاصی دارد و به همین دلیل به زبان فارسی تسلط کامل دارد . کتاب " نامه ها " که حاوی نامه های خمینی به بنی صدر و نامه های بنی صدر به خمینی و دیکران توسط ایشان جمع آوری و چاپ شده است. ایشان مقالات تحقیقی در مورد زنان انجام داده است. وی با آقای پروفسور مهران مصطفوی که سرپرست دانشکده (فیزیک شیمی) پاریس می باشد ازدواج کرده اندکه حاصل ان یک دختر5/2 ساله بنام ایران می باشد.

س.س : با سلام و تشكر از وقتتان لطفا بفرمايئد به نمايندگي از چه نهادي در اين كنفرانس شركت داشتيد ؟

دكتر ف. بني صدر :‌ من از طرف دانشگاه سنت انتوان در اين كنفرانس شركت داشتم و تحقیقی در باره بیمارانی که هم به ایدز و هم به هپاتیت C مبتلا هستند ارائه دادم.

س.س: برداشت خودتان را از كنفرانس بيان كنيد

دكتر ف. بني صدر : این كنفرانس نسبت به کنفرانس های دیگر بيشتر جنبه های سياسي و اجتماعي بیماری ایدز را در نظر دارد تا جنبه های تخصصي و علمي. هدف این است که از این طریق با آگاه ساختن افکار عمومی دنیا و فشار بر حکومتها د رامر مبارزه با بيماري مهلك ايدز پیش ببرد.


س.س :آیا اين تئوري كه آمريكا اين ويروس را ساخته علمي است؟
دكتر ف. بني صدر :‌ الان كامل مشخص شده است كه ويروس اين بيمار ي در ميمونهای افريقا وجود دارد ولي باعث مرگ انان نمي شود . احتمالا بدليل انتقال خون اين ميمونها به انسا نها از طريق شكار، این ویروس به انسان انتقال پیدا کرده است.

س.س: برنارد لويئس نماينده سازمان ملل در امر مبارزه با ايدز از برخي كشورها بويژه آفريقاي جنوبي بشدت انتقاد كرد كه اين بيمار ي را جدي نگرفته است و آنرا با تجويز ليمو براي بيماران مي خواهد مبازه كند كه بي اساس است . به نظر شما نقش دولتها چيست ؟

دكتر ف. بني صدر :‌ دولتها نقش مهمي براي پيشگيري و نيز غليه بر اين بيماري مرگبار كه جان هزاران نفر را در روز بخصوص در كشورهاي آفريقائي مي گيرد دارند. مثلا اروپای غربی بر خورد درستي در زمينه اعتياد داشته است و زمينه استفاده از سرنگ براي تزريق را حتي در زندانها در اختيار قرار داد ه است بدین ترتیب در حالی که در سالهای 80 ، 40 %‌ بیماران را معتادین تشکیل میدادند اینک تنها بیمارن جدید ایدز کمتر از 5 %‌ شان از معتادین هستند.
از سوي ديگر دولتهائي مانند بوش از انجا كه به معتادین از دید مجرم مینگرند سرنگ در اختیار آنان قرار نمیدهند و معتادین هنوز بخش مهمی از بیماران جدید را تشکیل میدهند. همین دید را رژیم ایران نسبت به معتادین داشته و همین باعث شد که معتادان عامل اصلی شیوع بیماری ایدز شوند. بر اساس يك تحقيق د رمحله شوش تهران، زندانی شدن معتادان باعث شده است میزان شیوع این بیماری سه برابرشود زیرا در زندانها از سرنگهاي آلوده استفاده مي كنند. د رحال حاضر در ايران حدود بیست درصد معتادان مبتلا به ايدز شناسائي شده اند. البته اخیرا اجازه استفاده از سرنگها در زندان داده شده است. این امر متاسفانه بیست سال بعد از اروپا صورت گرفته شده است که باعث شده که ایدز یک بیماری شایع شود و از نظر انسانی هزینه بسیار بالایی پرداخت شود. وقتی میزان ایدز در بین معتادان تا این اندازه بالاست، شیوع ایدز سریعا در بین زنان و فرزندان گسترش پیدا میکند و به معضل مهم جامعه تبدیل میگردد.
بطور خلاصه مبارزه با ایدز عوامل سیاسی اجتماعی دارد و موفقیت این مبارزه نیاز به رعایت حقوق انسان خصوصا حقوق زنان، عدم هر نوع تبعیض، مبارزه با فقر، و بالا بردن سطح اطلاعات و آگاهی عموم دارد. بعنوان نمونه اکنون در افریقا زنان فقیر و بدون پشتوانه و بیسواد بیشترین بیماران ایدز را تشکیل میدهند.

س.س. : آفريقاي جنوبي كه اتفاقا ثروتمندترين و پيشرفته كشور آفريقاست در مقايسه با اوگانداي فقير كه توانسته از رشد اين بيماري خوددار ي كند . نشان از اراده دولت در بر خورد اصولي با اين مقوله است

دكتر ف. بني صدر :‌ بله . كشورهائي كه بيمار ایدزی را نه به عنوان مجرم بلكه به عنوان يك انسان بيمار مي شناسند در مقابله با اين بيمار ي بسيار موفق تر بوده اند . از فرانسه و كانادا و اروپا كه بگذريم. درهمين آفريقا كه شما گفتيد كشور سنگال كه اتفاقا مسلمان هم هست توانسته با هماهنگي دولت و روحانيون كه استفاده از کاپوت در روابط جنسي را د رمدار س و مساجد توصیه میکنند، ‌به نتايج مثبتي دست بيايد. د رهر حال جنگ، فقر ، وضعيت اقتصادي ، ميزان شناخته شدن حقوق زن همه به موفقيت مبارزه با اين بيماري بستگي دارد كه همه عمدتا از كارهاي دولتها مي باشد.
برخی از حکومتها مانند حکومت بوش با مسئله ایدز برخورد ایدئولوژیک میکنند. بعنوان نمونه معتقدند اگر رابطه جنسي بيرون از ازدواج صورت نگيرد كسي مبتلا به اين بيماري نخواهد شد. اما شاهدیم که که این دیدگاه شکست خورده است. باید امکانات پیشگیری از این بیماری را بیشتر کرد. متاسفانه تا کنون واکسن این بیماری درست نشده است. برای زنان مهم است که مستقلا از مردان بتوانند از این بیماری پیشیگری کنند. اکنون محققان بدنبال تهیه مایعی هستند که به زنان اجازه میدهد جلوی انتقال ویروس به آنها گرفته شود و این پیشرفت مهمی خواهد بود. لازم است اضافه كنم که تحقیقی در آفریقای جنوبی نشان داه است که ختنه در حدود 60% از خطر ابتلای مردان را کم میکند. ان. آي . آچ آمريكا د راوگاندا و كنيا دو تحقيق در همین مورد انجام میدهد اگر نتیجه آن مثبت باشد ختنه مردان يكي دیگر از راه هاي کم کردن شیوع ایدز شناخته خواهد شد.

س.س:از ايران شركت كننده اي وجود داشت ؟‌از طرف دولت با نهادهاي غير دولت

دكتر ف. بني صدر :‌ شخصی از نهادهاي غير دولتي حضور داشت كه متاسفانه زمان سخنراني ايشان همزمان با سخنراني من بود كه نتوانستم نظراتشان را بشنوم.

س.س : بسيار كساني “ با نام‌“ مانند كلينتون ،‌بيل گيت و استفان لوئيس (کانادا) و بسباركسان “ گمنام “ د راين راه فعاليت كرده اند و د رآكاهي سازي شركت داشته اند وظيفه نيروهاي متعهد چيست ؟

دكتر ف. بني صدر :‌ تبعيض عامل اصلي گسترش اين بيماري است و. نقش انسانها ي متعهد د رآكاهي رساني به جامعه مخصوصا در جوامعي مانند ايران كه سكس تابو است. در هر جامعه ای که بیماران ایدز قربانی تبعیض هستند، آن جامعه قربانی شیوع ایدز است زیرا از ترس طرد شدن و یا نگاه سخت جامعه، افراد یا اصلا در پی این نیستند که بدانند بیمارند یا نه، و یا اینکه اگر بدانند آنرا مخفی میکنند.

س.س. بدون همكار همه مردم نمي شود با اين پديده مبارزه كرد .من هنوز نيديده ام كه نيروهاي سياسي ايراني در اين مورد موضعي بگيرند. نظر شما جيست ؟


دكتر ف. بني صدر :‌ اگر با اين معضل بر خورد همه جانبه نشود ما در خطر گسترش آن هستيم كه هم نسلهاي ما را تهديد ميكند وهم هزينه هاي انساني دارد و هم هزينه هاي مالي.

س.س.: كشورهاي ثروتمند مي توانند داروهاي اصلي را تهيه كنند ولي كشورهاي فقير مشكل جدي دارند ؟ به عنوان مثال قيمت اين داروها در فرانسه چقدر است ؟

دكتر ف. بني صدر :‌ البته هند و برزيل داروهاي ژنريك توليد مي كنند. در برزيل اين داروها مجاني در اختيار بيماران قرا داده ميشود. قيمت داروها كه شامل 3 دارو هست ماهانه بالغ بر 1000 يورو معادل 1500 دلار كانادائي ميباشد كه چون براي مدت طولاني نياز هست، تهيه ان بدون حمايت مالي دولتها امكان پذير نيست.

س.س: تورنتو و كانادا را از نظر سياسي و فرهنگي چكونه ديديد؟‌


دكتر ف. بني صدر :‌ راستش در مدت 5 روز كه بيشتر انرا در كنفرانس بودن نمي توانم در مورد كانادا نظر بدهم ولي حضور مليتها ي مختلف در كنفرانس نشان ار چند مليتي بودن این کشور داشت . مشاهده زنان حجاب دار در مناصب دولتي براي من كه در فرانسه حضور اين زنان در ادارات غير قانوني است نظرم را جلب كرد.
د رموضع سياسي تمامي شركت كنند گان د ركنفرانس از هارپر نخست وزير بدليل عدم شركت و حمايت انتقاد كردند.

س.س.: مي دانيد كه هارپر در موضع دست راستي هاي مسيحي ماند جورج بوش است. مثلا رئيس جمهور ليبريا عليرغم حضور در كنفرانن بدليل اينكه از نظر ديپلماتيك در هم سطح وي سخنران نبود از سخنراني خودداري كرد. به عنوان آخرين سوال چه پيامي براي خوانند گان ما داريد ؟


دكتر ف. بني صدر :‌ هيچ تبعيضی د رمورد انسانها روا نداریم. ايدزي ها را به عنوان بيمار نگاه كنيم نه مجرم. ايدز را بدون نگاه به اينكه چرا ميتلا شده است بايد نگاه كرد تا ا زمنزوي شدن بيماران جلوگیری شود. انان كه بيمار ي دارند خودشان را معرفي كنند تا كنترل بهتري بر روي بيماري باشد. جامعه نبايد انان را طرد كند. بايد به همه آموزش هاي لازم را داد. براي بهبود وضعيت حقوقي زنان كه يكي از اصلي ترين راههاي بر خورد ريشه اي با بيماري ايدز است بايد كوشيد.

س.س. :‌با تشكر مجدد از شما و وقتي كه به ما داديد و اميد به موفقيتهاي بيشتر در عرصه پزشكي . اميدواريم در آنيده نزديم شما را براي سخنراني در تورنتو داشته باشيم .


Wednesday, August 23, 2006


فرید مرجایی
واكاوی مجدد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
كودتای نظامی ، كودتای مخملی و «موج سوم»
۱
در مورد ایران، جنبش های دموكراتیكی كه میراث شان به دوران نهضت ملی دكتر مصدق برمی گردد، همچون
جبهه ملی، جنبش مسلمانان مبارز، جاما و نهضت آزادی در این حركت «موج سوم» قرار می گیرند، زیرا این سازمان های اصیل حامی مردم سالاری بومی، و در عین حال مقاومت علیه تبلیغات آمریكا هستند. ۲ دموكراسی یك چارچوب كلی است كه بدنه هرم جامعه را نیز شامل می شود. قطعا فقط نوك هرم جامعه پاسخگو نیست، بلكه بدنه جامعه نیز به صورتی پاسخگو بوده و مسئولیت پذیر است. وقتی دید شهروند همیشه به نوك هرم قدرت خیره شده است، ولی نگاهش به بدنه جامعه نیست فرصت آن را نمی یابدكه خود را ارزیابی كند.بی گمان نهضت ملی به رهبری دكتر محمد مصدق در تاریخ معاصر ایران یكی از برجسته ترین مظاهر جنبش های مردمی برای مبارزه با سلطه استعمار و استقرار مردم سالاری و تقویت جامعه مدنی شناخته شده است. تاریخدان، فخرالدین عظیمی می نویسد: «شاید با اطمینان بتوان گفت مصدق از هر نخست وزیر دیگری در تاریخ مشروطیت ایران اقتدار و چه بسا قدرت بیشتری داشت. بی گمان اقتدار اخلاقی او از هر نخست وزیر دیگری بیشتر بود.» داستان سرنگونی دموكراسی برای ایرانیان از اهمیت خاصی برخوردار است، سرگذشت نافرجام آن مایه تاسف و تحقق آن آرزوی هر فرد ایرانی است. از این جهت تحقیقات بعضی متفكرین متعهد، چیزی بیش از صرفا بازسازی و روایت یك كودتا در نیم قرن پیش است. دكتر انورخامه ای، دكتر رضا رئیس طوسی و دكتر یرواند آبراهامیان از جمله محققینی بوده اند كه برای تحلیل عمیق از اتفاقات كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به بررسی مدارك و اسناد دست اول در آرشیوهای تاریخی انگلستان پرداخته اند. مجله «چشم انداز ایران» با یكایك این افراد مصاحبه هایی در این باره منتشر ساخته است. روایت تاریخ كودتا از نقل دونالد ویلبر و مارك گازیوروسكی از زاویه تاریخ نگاری آمریكا صورت گرفته است. چرا كه مقدار زیادی از تحقیقات گازیوروسكی براساس مصاحبه با هفت مامور اطلاعاتی سازمان سیا بوده است. بنا به گفتمان مكتب «فرااستعمار»۱، تاریخ نگاری در خلٲ صورت نگرفته، بلكه سلطه روایت خود را از تحولات تاریخی ارائه می دهد. پدیده انقلاب طبیعتا در لحظه اول خواست های رهایی بخش را در ابعاد بسیاری به ناچار آزاد می سازد. ولی باز به طور طبیعی یك «قدرت مركزی» برای ثبات جامعه و استقرار و استحكام خویش، بسیاری از انرژی های رهاشده ترمز زده و تلاش بر مهار آنها دارد. «قدرت» جدید آرمان را گزینشی تعریف و تعیین می كند. در سیر این تحولات، روایت های تاریخی كودتا در كلیت فرهنگ اقتدارستیز مطرح می شود. پس یكی از اهداف جنبش مدنی در جامعه آن است كه تاریخ نگاری دموكراسی و سرنگونی دموكراسی را از انحصار «قدرت» خارج سازد. در دهه های ۱۹۵۰ ، ۱۹۶۰و ۱۹۷۰ آرمان های دموكراسی خواهی جامعه مدنی در كشورهایی چون ایران، گواتمالا، اندونزی، برزیل، كنگو، یونان و شیلی با اهداف سلطه گری و منافع آمریكا مغایرت داشت. با متوسل شدن به كودتاهای نظامی، آمریكا ناچارا به متلاشی و عقیم كردن جامعه مدنی در این كشورها می پرداخت. در مرحله كنونی و بعد از جنگ سرد، و مطرح شدن اهمیت نقش عرصه عمومی و نهادهای جامعه مدنی در كشورها، سیاستمداران نومحافظه كار آمریكا شعار «دموكراسی خواهی» را علم كرده و خود را بانی آن معرفی می كنند. یرواند آبراهامیان در مقاله ای نوشت، دقیقا همین نومحافظه كارانی كه امروز خود را حامیان دموكراسی در دنیا معرفی می كنند، بیست سال پیش به عنوان مقامات سیاسی در دولت رونالد ریگان، مشغول تارومار كردن دموكرات ها در كشورهای جهان سوم و آمریكای لاتین بودند. همین عوامل نومحافظه كار بانی تشكیلاتی بودند كه آزادیخواهان، خبرنگاران، فعالین سندیكاهای كارگری و دانشجویی را با ترور و شكنجه از بین می بردند. تشكیلات جوخه های مرگ كه انسان ها را می ربودند در گواتمالا، السالوادور، كونترا، آرژانتین و شیلی با این مقامات امنیتی و نومحافظه كار آمریكا بی ارتباط نبودند. همین افراد امروز خود را مدافع دموكراسی معرفی می كنند. همان طور كه در بالا اشاره شد، در این مقطع تاریخی، استراتژیست های نومحافظه كار برآنند كه حركت های دموكراسی خواهی را در كشورهای مختلف مصادره كرده و آنها را در راستای منافع آمریكا شكل دهند. در دهه ۱۹۸۰ در دوران دولت ریگان سازمان های به اصطلاح غیرانتفاعی در آمریكا تشكیل شد كه این برنامه ها و پروژه ها را دنبال كنند. آقای ناصر زرافشان چند ماه پیش این نكته را بیان كرد كه یك عده فعالین ناشی این تبلیغات را درونی كرده اند كه آمریكا واقعا خواستار مردم سالاری در خاورمیانه است. در مقاله «دموكراسی امپریالیستی: نقد سخنان بوش پیرامون دموكراسی در خاورمیانه» در روزنامه شرق، من به جزئیات این مسئله پرداختم. این فرآیند در ادبیات سیاسی به كودتای مخملی یا انقلاب نارنجی شناخته شده است. در فضای سیاسی جوامع مختلف، نیروهای دموكراتیك اصیلی هستند كه دل به خارج ندوخته اند و درك صحیح از اهداف بلندمدت آمریكا در منطقه و روند امپریالیسم دارند. این قشر دموكرات ها را «موج سوم» می توانیم خطاب كنیم. این نیروهای متعهد به خاطر تجربیات و سوابق طولانی مبارزه و بافت بومی شان، شناخت دقیق تری از شرایط بین المللی و بومی به دست آورده اند. در مورد ایران، جنبش های دموكراتیكی كه میراث شان به دوران نهضت ملی دكتر مصدق برمی گردد، همچون جبهه ملی، جنبش مسلمانان مبارز، جاما و نهضت آزادی در این حركت «موج سوم» قرار می گیرند، زیرا این سازمان های اصیل حامی مردم سالاری بومی، و در عین حال مقاومت علیه تبلیغات آمریكا هستند. به خاطر شرایط خاص جامعه و منطقه، سازمان های تحقیقاتی سیاسی آمریكا موفق به مهار كردن و تصاحب موج حركت های دموكراتیك در كشور شوروی در زمان یلتسین و همچنین در چند كشور اروپای شرقی شدند. ولی در مورد خاورمیانه این امر صادق نیست. نیروهای مردمی «موج سوم» در انتخابات كاملا آزاد در فلسطین، لبنان و عراق اجازه صحنه سازی به استراتژیست های نومحافظه كار نداده اند. به عبارت دیگر، همین امروز در تمام كشورهای عربی و خاورمیانه اگر احزاب آزاد، مطبوعات آزاد و انتخابات آزاد صورت گیرد، كاملا به ضرر آمریكا بوده و هیچ پروژه مخملی موفق نخواهد شد. این معضلی است برای تیم بوش كه از طرفی شعار توخالی دموكراسی داده و در عین حال از نتایج جدی پروسه دموكراسی در منطقه در هراس است. قاعدتا از نظر ماهیت سیاسی و جامعه شناسی، یك جامعه بعد از تجربه انقلاب با شرایط جامعه قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. توطئه و حركت مخملی، یا به طور كل عوامل بیرونی برای جامعه ایران اكنون تهدید عمده ای به نظر نمی رسد، بلكه چالش های روبه رو بیشتر از نوع درونی درون جامعه هستند. به هرحال در جامعه ما مردم خواسته هایی دارند، یا از نوع دموكراتیك افزایش مشاركت مردم و یا از نوع اقتصادی و امرار معاش. اگر هم مشكلاتی موجود باشند، چه از نوع مدیریتی، و چه از نوع فرهنگی، نباید همه مشكلات جامعه را به خارج نسبت داد. از این رو، به صلاح دینامیسم و پویایی اجتماعی ما نیست كه در مورد خطر مقوله مخملی اغراق ورزیده و نقش آن را بزرگ تر از آنی كه هست جلوه دهیم. این طور نیست كه همه خواسته های عینی و ابژكتیو مردم و قشر سیاسی جامعه همه به كل همان هایی است كه آمریكا خواستارش است.اولین خواست نهضت ملی ایران در اواسط قرن گذشته، ایجاد عدالتخانه بود. یعنی ایجاد سازمان و قوه ای جدا و مستقل كه مرجع شكایت و دادخواهی مردم باشد. در زمان استبداد رضاشاه استقلال قضاوت از بین رفت و دادگستری دست نشانده حاكمیت استبداد شد. ولی در دولت مصدق، دادگستری و قضاوت استقلال واقعی خود را بازیافتند و دادگستری به خاطر اعتقاد شخص مصدق به استقلال مقام واقعی خود را كسب كرد. حكومت كشور از نظر سیاسی اجتماعی می تواند یك الگو و مدل باشد، ولی این به خودی خود كافی نیست. بلكه بدنه خود جامعه باید از نقطه نظر مدنی و «فرهنگ دموكراتیك» تقویت و پویا شود. با شهروندان غیردموكراتیك، جامعه مردم سالار صورت نمی گیرد.مردم سالاری و دموكراسی بیش از شمارش دقیق برگ رای در صندوق ها است. «فرهنگ دموكراسی» نیازمند تساهل و تسامح شهروندان، رعایت حق دیگری، رعایت نوبت دیگری در فضاهای عمومی و فضاهای شهری است. فرانسیس فوكویاما كه معروف به تئوری مضحك «پایان تاریخ» است، مقوله های دیگری هم در نوشته های خود تشریح كرده است. وی می نویسد كه یكی از خصوصیت های جامعه دموكراتیك، وجود «اعتماد اجتماعی» بین شهروندان است. به این مضمون كه شهروندان به یكدیگر و به سلامت نهادها و سیستم جامعه باور دارند. فرد نسبت به ابزار عمومی در شهر احساس تعلق می كند و نه خصومت.دموكراسی یك چارچوب كلی است كه بدنه هرم جامعه را نیز شامل می شود. قطعا فقط نوك هرم جامعه پاسخگو نیست، بلكه بدنه جامعه نیز به صورتی پاسخگو بوده و مسئولیت پذیر است. وقتی دید شهروند همیشه به نوك هرم قدرت خیره شده است، ولی نگاهش به بدنه جامعه نیست فرصت آن را نمی یابد كه خود را ارزیابی كند. تا وقتی كه «قدرت» به حد مناسبی پاسخگو به عموم نباشد، شهروند همه ناكامی های خود را به خارج از وجود خود معطوف كرده و انتقال می دهد. در این صورت نبود اخلاق دموكراتیك شهروندان توجه لازم را به خود جلب نمی كند، و شهروند از خصوصیت كمبود اخلاق دموكراتیك در خود غافل می ماند. رفتار دموكراتیك مثل هر اخلاق اجتماعی قابل تمرین و نیازمند مشق است كه قابل تحصیل است. در عین حال دگرگونی ذهنیت جامعه نیازمند سازوكارهای معینی است. پس سازمان های مستقل مدنی مانند سازمان دفاع از حقوق بشر شیرین عبادی باید مورد تشویق و حمایت قرار گیرند، زیرا انجمن های مدنی مایه پویایی و شادابی جامعه مدنی هستند.این اواخر ضمیر جامعه به این فرآیند آگاه شده و بعضی مطبوعات و نویسندگان به آن پرداخته اند. هدف نهضت ملی در زمان ملی شدن نفت، حاكمیت مردم بر سرنوشت خویش، تحقق جامعه مدنی و استقرار نظام مردمی به جای نظام دیكتاتوری استعماری بود و كودتای نظامی ۲۸ مرداد در نهایت آن را شكست نداد. دكتر مصدق علت اصلی ملی شدن نفت را به دست آوردن استقلال و آزادی كه هر دو تجلی حاكمیت ملت ایران است، می دانست. به گفته آقای محمد بسته نگار دكتر مصدق هیچ گاه به خاطر مصلحت و یا علل دیگر یكی از این ابعاد را فدای دیگری نمی كرد. او به خاطر آزادی، استقلال را فدا نمی كرد و به خاطر استقلال نیز آزادی های اساسی جامعه را از بین نمی برد. پی نوشت:۱-Post-colonial discourse

Thursday, August 17, 2006

روح و جان مشروطه، برابری انسان هاست، گفت و گوی ناصر رحيم‌خانی با حسن يوسفی اشکوری


پنجشنبه 26 مرداد 1385
روح و جان مشروطه، برابری انسان هاست، گفت و گوی ناصر رحيم‌خانی با حسن يوسفی اشکوری

تا زمانی که يک نو انديشی جدی و بنيادی ـ فراتر از نائينی ـ صورت نگيرد و اکثريت مردم مسلمان، يک تغيير و تحول بنيادی و اساسی و فکری را از سر نگذرانند نمی‌توان بين دين و دنيای مدرن آشتی برقرار کرد و تا اين آشتی برقرار نشود، بسياری از تحولات مثبت - آزادی، عدالت، دموکراسی، و حقوق بشر - هم در عمل پياده نخواهد شد

*اشکالات و ايرادات اساسی شيخ، به اين معنا وارد است که اگر مجموعه تفکر اسلامی، شيعی، فقهی گذشته و مبانی کلامی تشيع در گذشته را بپذيريم، آن وقت ديگر پذيرفتن حکومت عرفی غير شرعی، ناميسر است و به نظر می‌رسد که شيخ فضل الله حق داشت آن انتقادات را مطرح بکند.
nasser_rahimkhani@hotmail.com
ناصر رحيم‌خانی: در آستانه‌ی صدسالگی مشروطيت ايران ايستاده‌ايم. پرسش نخست پيرامون «معنای» مشروطيت است نزد مشروطه‌خواهان و به‌ويژه نزد روحانيون پشتيبان مشروطه. گرچه بسيار مهم است که ريشه‌ی واژه‌ی «مشروطيت» و «مشروطه» را هم بشناسيم، اما پرسش به ريشه‌يابی واژه‌ی مشروطيت برنمی‌گردد. می‌دانيم درباره‌ی ريشه‌ی اين واژه و اين‌که چگونه و از کجاها به فرهنگ سياسی نوين ايران راه يافت، سيد حسن تقی‌زاده در «سه خطابه» و رضازاده شفق در «خاطرات مجلس» گفته‌اند و نوشته‌اند. فريدون آدميت، ادبيات انتقادی و سرچشمه‌های مفاهيم نوين سياسی طلوع مشروطه را بررسيده و زنده‌ياد دکتر عبدالهادی حائری استاد تاريخ نيز به گستردگی، ريشه‌ی واژه‌ی مشروطه را کاويده و پيوند «واژه» را با «معنايی» که مشروطه‌خواهان از واژه‌ی مشروطه در می‌يافتند، بيان کرده است. از اين‌رو پرسش در معنای مشروطه، پيش از آن که به واژه‌شناسی مشروطه برگردد، به درک و دريافت مشروطه‌خواهان و به‌ويژه به درک و دريافت روحانيون شيعه، توجه دارد. برخی از پژوهش‌گران تاريخ معاصر ايران، بر اين باورند که در ميان روحانيون، آقا سيد محمد طباطبايی، تنها مجتهد برجسته‌ی زمان خود بوده که با مفاهيم نوين «مليت»، «ملت» و «دولت» آشنا بوده و از همان زمان ورود به تهران در سال ۱۳۱۲ هجری قمری(۱۲۷۳ خورشيدی)، به گفته‌ی خودش «به خيال مشروطه نمودن ايران و تاسيس مجلس شورای ملی» بوده است. يعنی ميان «مشروطه» و «مجلس شورای ملی» پيوند می‌ديده و از اين رو می‌توان گفت که آقا سيدمحمد طباطبايی به خوبی می‌دانسته که معنای مشروطه چيست. با اين پيش‌زمينه، پرسش اين است که مشروطه‌خواهان و به‌ويژه روحانيون پشتيبان مشروطه، چه درک و دريافتی از مشروطيت و معنای مشروطيت داشته‌اند؟
حسن يوسفی اشکوری: در ارتباط با قسمت اول که يک بحث لغت‌شناسی است و همان‌طور که شما هم گفتيد تقی‌زاده و ديگران در اين‌باره بحث کرده‌اند. لذا زياد وارد آن نمی‌شوم و بيش‌تر به همين پرسش اصلی شما متمرکز می‌شوم. درباره‌ی واژه‌ی مشروطه گفته شده از «شارت» فرانسوی بوده و مرحوم مصطفی رحيمی هم در همين کتاب «قانون اساسی ايران» آورده که مشروطه از «شارت» فرانسوی بوده، ديگران هم گفته‌اند. البته واژه وقتی وارد ايران می‌شود چون «تای منقوط» را در آن زمان «تای مؤلف» می‌نوشته‌اند به صورت «مشروطه» در آمد. بنابراين اساساً مشروطه از همان «شارت» فرانسوی است، اما درباره‌ی «معنای» واقعی مشروطه و چگونگی انتقال به جهان اسلام، که در آن زمان مرکز آن استانبول بود، و همين‌طور انتقال آن به ايران و به‌ويژه به ذهن و زبان علمای مشروطه‌خواه، می‌توان بحث کرد و در اين‌باره که روحانيون از واژه مشروطه چه تلقی داشته اند يا چه فهمی از آن داشته‌اند می‌توان بين آن‌ها تفکيک قائل شد. ولی به هرحال آن چه که در دوران ماقبل مشروطه و مابعد مشروطه در ايران متداول بوده و تلقی‌ای که از مشروطه در اذهان بوده و در گفته‌ها و نوشته‌ها بر جای مانده اين است که مشروطه را به معنای مشروط کردن، مقيد کردن و محدود کردن قدرت سلطنت می‌دانستند. اين شايد کوتاه‌ترين تعبير و تفسيری است که از مشروطيت در آن زمان شده است به‌ويژه اگر کتاب مهم «تنبيه الامه و تنزيه المله» نائينی را مبنا قرار دهيم، می‌بينيم که ايشان سلطنت را تقسيم می‌کند به «مطلقه» و بعد «مقيده». يعنی سلطنت مطلقه را می‌خواهد قيد بزند و محدود کند، سلطنت مقيده در کتاب نائينی همان «سلطنت مشروطه» است. گذشته از آقای نائينی می‌توان به مرحوم آقا شيخ محمد اسماعيل محلاتی و کتاب او «اللئالی المربوطه فی وجوب المشروطه» و هم چنين مرحوم سيد عبدالحسين لاری و کتاب او به نام «قانون مشروطه مشروعه» اشاره کرد که در اين کتاب‌ها هم عموماً مشروطه را به همين معنای مقيده می‌گرفتند در برابر سلطنت مطلقه. اما اين که علما تا چه حدی با مبانی مشروطه و لوازم مشروطه آشنا بودند، داستان ديگری است و به نظر می‌رسد علمای مشروطه‌خواه در ايران آشنايی چندان دقيقی با سير تفکر آزادی‌خواهی و مشروطه‌خواهی، با نظام پارلمانی و تفکيک قوا- که در دنيای غرب بود و از آن‌جا به جهان اسلام و ايران وارد شده بود- نداشتند. همان‌گونه که مرحوم سيد محمد طباطبائی، که تازه بيش از همه با اين مفاهيم آشنا بود، بعد از توپ بستن مجلس- شکست مرحله اول مشروطه- در يکی از گفته‌هايش می‌گويد: «ما که مشروطه را نديده بوديم، گفتند مشروطه خوب است و در جاهای ديگر چنين شده و برای مردم و ملت مفيد است ما هم عمل کرديم و گفتيم برای ما هم همان‌گونه خواهد بود، ما خود نديده بوديم...» طبيعی هم هست که نديده باشند برای اين که سفری به اروپا و غرب نداشتند، آشنايی مستقيم با مشروطه نداشتند....
رحيم‌خانی: در اين‌جا اجازه بدهيد به نکته‌ای اشاره شود. به‌نظر می‌رسد که اين گفته‌ی طباطبايی يا نسبت داده شده به طباطبايی، بيش‌تر گونه‌ای فروتنی، يا آميزه‌ای از فروتنی و فاصله‌گيری مصلحتی و سياسی باشد، يعنی شايد با توجه به رويدادهای سياسی بعدی، به توپ بستن مجلس و سرخوردگی اوليه از مشروطه و مجلس، طباطبايی چنين حرفی گفته باشد. طباطبايی، پيش از اين، هم در وعظ و بر سر منبر و هم در نامه‌هايش به عين‌الدوله‌ی صدراعظم و به مظفرالدين‌شاه، نشان می‌دهد که با مفاهيم انديشه‌ی سياسی نوين، با مفاهيم «ملت»، «دولت» و «مجلس نمايندگان» آشنايی دارد. سر منبر می‌گويد: «وقتی حرفی می‌زنيم و اعتراضی می‌کنيم به ما می‌گويند مشروطه‌طلب و يا جمهوری طلب ... اگر مجلسی باشد هم برای دولت خوب است و هم برای ملت.» در نامه به عين الدوله از «تاسيس مجلس و اتحاد دولت و ملت» می‌نويسد و در نامه به مظفرالدين شاه از «مجلس عدالت» و «انجمن مرکب از تمام اصناف مردم» و از «فوايد اين مجلس» سخن می‌گويد و اين که «تاسيس مجلس منافی سلطنت نيست، سلطنت صحيح بی‌زوال با بودن مجلس است، بی مجلس سلطنت بی معنی است...»هم‌چنين شما اگر دقت بفرماييد به نامه‌ای که ناصرالملک- يا به خواست خود يا به اشاره عين الدوله- برای آقای طباطبائی می‌نويسد، می‌بينيد که در آن نامه نکات مهمی مطرح شده است. شما بهتر می‌دانيد که ناصرالملک، تحصيلکرده آکسفورد بود و با مفاهيم نوين ليبرال دمکراسی غرب کاملاً آشنا بود و در نامه‌ی خود به طباطبايی می‌کوشد با اشاره به نبود زمينه‌های اقتصادی، سياسی و فرهنگی دموکراسی در ايران و نبود نهادهای مدنی و فرهنگی نوين، طباطبايی را از درخواست «مجلس مبعوثان» منصرف کند. ناصرالملک در آن نامه گفته بود: «امروز تقاضای ”مجلس مبعوثان” و اصرار در ايجاد ”قانون مساوات” و دم زدن از ”حريت و عدالت کامله” (آن‌طوری که در تمام ملل متمدنه سعادتمند وجود دارد) در ايران مانند ران شتر چپاندن در حلق مريضی ( ايران) است که قادر به حرکت نيست و مدت‌ها غذايی به معده‌اش نرسيده...» بدين‌ترتيب اين‌گونه به نظر می‌رسد- و شايد اشتباه می‌کنم- که گفته‌های بعدی طباطبايی بيش‌تر گونه‌ای مصلحت‌نگری بعدی، گونه‌ای فاصله‌گيری مصلحتی و سياسی باشد از آن‌چه پيش از آن درباره‌ی مشروطه و مجلس در انديشه داشته و بيان کرده و در راه آن کوشيده است.
اشکوری: بنده هم در ارتباط با مرحوم طباطبايی همين را می‌خواستم بگويم حالا که شما اين نکته را گفتيد بنده با تاکيد بيش‌تری می‌گويم که در ميان علمای مشروطه‌خواه- حتی اگر نائينی و طباطبايی را با هم مقايسه کنيم- انصافاً آقا سيد محمد طباطبايی آگاه‌ترين و آشنا‌ترين روحانی بود نسبت به همين مفاهيم جديد از جمله مشروطه، هم مبانی مشروطه و هم لوازم مشروطه. زندگی‌نامه مرحوم طباطبايی و هم‌چنين خاطراتش نشان می‌دهد طباطبايی ضمن اين که روحانی است و در حوزه‌ی نجف و سامرا بوده و شاگرد آقای ميرزای شيرازی و بعد هم آمده تهران و در اين‌جا هم به عنوان يک روحانی و مثل همه‌ی روحانيون کارهای معمول روحانيون را انجام می‌داده، اما به دليل هوشمندی، يک مقدار آشنايی با زبان فرانسه (حالا شايد هم زياد نبوده) و سفر به عثمانی، با روزنامه‌ها و مطبوعات و انديشه‌های جديد آشنا بود. آثار و نوشته‌های تبليغی و تحليلی پيش از مشروطه را خوانده بود و به ديگران توصيه می‌کرد بخوانند و بعد ايشان در ايجاد انجمن‌های مخفی نقش موثر داشتند، انجمن‌های مخفی که در دوره‌ی مشروطه از سازمان‌دهندگان فعاليت‌ها و در واقع جريان فکری اثرگذار پشت صحنه بودند. اين‌ها نشان می‌دهد که طباطبايی نمی‌توانسته نسبت به مبانی و لوازم مشروطه چندان بی‌اطلاع باشد. بله اين را بنده هم قبول می‌کنم که آن جمله‌ای که گفته به احتمال خيلی زياد- اگر نگوييم صد در صد- از سر تواضع و فروتنی بوده، اما در عين حال اين را هم نمی‌شود ناديده گرفت که طباطبايی نمی‌توانسته فرض کنيم در حد ناصرالملک و يا ملکم‌خان يا تحصيل‌کردگان غرب، با مفاهيم جديد آشنا باشد، اما به‌هرحال همان‌طور که می‌دانيم و در خاطرات طباطبايی هم آمده، می‌گويد از ۱۳۱۲ قمری به فکر مشروطه بوده است. نکته‌ی ديگری که می‌شود اشاره کرد اين است که معمولاً از دو منظر گفته می‌شود علما و روحانيون از مشروطه هيچ اطلاعی نداشتند. از يک طرف بخصوص اين شريعتمداران ما که با مشروطه مخالفند می‌گويند مشروطه بعد از بست‌نشينی عبدالعظيم و يا مهاجرت به قم مطرح شد و آن را هم ديگران توی دهن علما انداخته‌اند در حالی که علما اصلاً اين چيزها سرشان نمی‌شده و متوجه نمی‌شدند. اين حرف به اصطلاح از منظر دفاع از اسلام است. نظر ديگر از منظر رد اسلام و علماست.يعنی در واقع از دو منظر متضاد هر دو يک مطلب را می‌گويند که به نظر می‌رسد اين حرفی که دو طيف متضاد مطرح می‌کنند، واقعيت ندارد.تاريخ و مصلحت سياسی
رحيم‌خانی: اين که در گفت و گو و به ويژه در پرسش از ديدگاه‌های طباطبايی، توضيح بيش‌تری خواسته شد بيش‌تر از اين رو هست- و خود شما بهتر می‌دانيد- که تاريخ‌نگاری يا نگاه به تاريخ بيش‌تر امری سياسی است. يعنی نگاه به تاريخ- نگاه همه‌ی ما- آگاه يا ناآگاه زير تاثير انديشه‌ها و ديدگاه‌های سياسی است و بسيار پيش می‌آيد که بر پايه «مصلحت سياسی روز» تاريخ بازخوانی و باز‌نويسی می‌شود. گذشته‌ی تاريخی، قبايی می‌شود بر تن مصلحت سياسی روز. بنابراين وقتی شماری از مخالفان يا منتقدين جنبش مشروطه‌خواهی- خواه به گفته‌ی شما شريعت‌مداران مخالف مشروطه و يا شماری از نيروهای غير مذهبی و لائيک مخالف روحانيون- به تاريخ مشروطه نگاه می‌کنند، در بازخوانی و بازنويسی خود، پيشينه‌ی جنبش مشروطه‌خواهی را به گونه‌ای بازپردازی می‌کنند که گويی برهوت انديشه بوده است، گويی در ذهن و زبان ايرانيان از «مشروطه» و «مجلس شورا» و «ملت» و «حاکميت ملی» اثری نبوده است، و نيز پيش می‌آيد که از نقد تند و تيز ديدگاه‌های روشنفکران طلوع مشروطيت و تقليل‌گرايی آنان در مفاهيم دموکراسی و لائيسيته، مدارای آنان با سنت و روحانيون و از نقد روحانيت آغاز می‌کنند، اما به گونه‌ای تناقض‌آلود به تائيد ديکتاتوری عرفی می‌رسند که اساس مشروطيت و قانون اساسی مشروطيت را پايمال کرد. بنابراين پرسش بر اين پايه بود که نگاه واقع‌بينانه‌تر و متعادل‌تر از پيشينه‌ی مشروطه‌خواهی و درک و دريافت مشروطه‌خواهان داشته باشيم.
اشکوری: دست کم از اواسط سلطنت ناصرالدين شاه، مفاهيم جديد و مفاهيم مربوط به مشروطه مطرح می‌شود و به طور خاص بعد از مرگ ناصرالدين شاه که فضای سياسی نيمه‌بازی در ايران به وجود می‌آيد و در دوران مظفرالدين شاه (از ۱۳۱۳ تا ۱۳۲۴ هجری قمری) که دوران تاسيس مشروطه است، در اين ده دوازده سال افکار و مفاهيم مشروطه‌خواهی رايج بوده. حالا فرض را بر اين بگذاريم که اصلاً کلمه‌ی «مشروطه» نبوده باشد مبانی و لوازم و آن ارکان مشروطه مطرح بوده. فرض بفرماييد يکی همين مفهوم «ملت» و «مليت» که شما به کار برديد. تا آن‌جا که من الان به ياد دارم برای اولين بار واژه‌ی «ملت» در جريان تحريم تنباکو پيش آمد...
رحيم‌خانی: به معنای نوين ملت؟
اشکوری: بله، به معنای جديد ملت. واژه‌ی ملت که در فرهنگ اسلامی يک معنای کاملاً متفاوت دارد؛ مثلاً فرض بفرماييد ملل و نحل که می‌گوييم، «ملت» در اين‌جا به معنی مذهب است، به معنی دين است، در فرهنگ اسلامی در گذشته اين‌گونه بوده است. مفهوم فرنگی و مفهوم جديد ملت در عصر قاجار و زمان سلطنت ناصرالدين شاه وارد جامعه ما می‌شود و اولين بار مفهوم جديد «ملت» در جريان تحريم تنباکو در سال ۱۳۰۹ هجری قمری (۱۲۷۰ خورشيدی، ۱۸۹۰ ميلادی)به کار رفته. حالا پی جويی بکنيم شايد جلوتر هم به کار رفته باشد. بعدها در سخنان طباطبايی و در خاطرات او واژه‌ی ملت به مفهوم مذهب و دين به کار نمی‌رود بلکه طباطبايی « ملت» را به همين مفهوم جديد به کار می‌گيرد. و بعدها علمای نجف يعنی آخوند خراسانی و شيخ عبدالله مازندرانی و شيخ محمد حسين تهرانی معروف به علمای ثلاثه‌ی نجف در يکی از بيانيه های خود که در کتاب «تاريخ بيداری ايرانيان» آمده، جمله‌ای دارند که عين جمله را خدمت شما می‌گويم: می‌گويند «به اجماع مسلمين در عصر غيبت حکومت از آن جمهور مسلمين است». البته کلمه‌ی «جمهور» به معنای جمهوری يا نظام جمهوری نيست بلکه «جمهور» و «جماهير» به معنای عامه‌ی مردم است. اين اولين بار است که در فرهنگ ايرانی- اسلامی- شيعی ما چنين حرفی گفته می‌شود. تا آن موقع حکومت از آن خدا و رسول و پيغمبر و امام معصوم و حداکثر فقها بود- حالا به يک جنبه از ولايت فقيه به يک شکلی اعتقاد داشتند- حالا همين علما اين بحث را مطرح می‌کنند که «به اجماع مسلمين در عصر غيبت حکومت از آن جمهور مسلمين است». جمهور مسلمين يعنی عامه‌ی مردم و جالب اين است که ادعای «اجماع» هم می‌کنند ولی واقعيتش اين است که در عالم واقع چنين «اجماعی» وجود نداشت. البته در همين مفاهيم هم ابهام وجود داشت و به همين دليل به خصوص بعد از پيروزی مشروطيت و نوشتن متمم قانون اساسی اختلاف پيش آمد. يعنی اين کلمات هم که گفتيم خيلی دقيق و منقح به کار برده نمی‌شد. اما در نهايت بنده هم با شما موافق هستم که اين مفاهيم يک روزه خلق نشده و پيشينه‌ای دارند. اين که گفته شد فقط در جريان بست حضرت عبدالعظيم و يا هجرت به قم و يا در بست سفارت انگليس کسانی کلمه‌ی «مشروطه» را در دهن علما و مردم انداختند، اصلاً چنين چيزی نيست. يعنی کسانی که چنين حرف‌هايی می‌زنند يا تاريخ نخوانده‌اند و يا اين که به تعبير شما بر اساس اغراض سياسی و جناحی و سياه و سفيد کردن مسايل اين حرف‌ها را مطرح می‌کنند.
رحيم‌خانی: پيدايش هر ايده، محصول يک فرآيند است. مقدمتاً می‌بايست در جامعه تحولاتی بشود و تا آن تحولات به عنوان شرط، وجود نداشته باشند، اصلاً پرسشی به وجود نمی‌آيد حالا چه بحث مشروطه باشد چه بحث ديگری، گمان برده می‌شود و در برخی از منابع هم گفته می‌شود که گويا اين ضعف شرقی‌ها و ايرانيان بوده که آن‌ها را به اين مآل‌انديشی انداخته که ببينند چرا ضعيف شده‌اند، چرا در جنگ‌های ايران و روس آن شکست‌ها و آن مسائل پيش آمد و آن‌جا سرآغاز اين کاوش بوده که ببينيم چه شد که «آنها» جلو افتادند و چه شد که «ما» عقب مانديم و بعد اين سلسله پرسش‌ها به داستان مشروطه انجاميد. صرف نظر از قال و مقالی که در اين داستان هست، به نظر شما زمينه‌های عينی پيدايش انديشه‌ی مشروطه چه بوده است؛ لااقل در نزد روحانيت؟
اشکوری: شما بهتر می‌دانيد که به يک عامل نمی‌توان تکيه کرد و قطعاً عوامل مختلفی در اين کار دخالت داشتند. يکی مسئله‌ی داخلی بود که شايد ماجرا برگردد به شکست ايرانيان در دو جنگ با روس‌ها که اين شکست‌ها و ناکامی‌ها سبب شده بود که ايرانی‌ها- هم با هويت ايرانی و هم با هويت اسلامی که در آن زمان البته هويت اسلامی غليظ‌تر بود- در فکر احيای خودشان و مقاومت در برابر سلطه‌ی خارجی بيفتند. احساس ضعف و شکست سياسی و بخصوص شکست نظامی هميشه يک ملتی را به تجديد نظر، به احيای خود و جبران گذشته وا می‌دارد. بنابر اين جنگ‌های ايران و روس يکی از عوامل خيلی مهم است که منجر می‌شود به فکر اصلاحات، حداقل اصلاحات نظامی. بعدها مسئله‌ی تحريم تنباکو پيش می‌آيد و بعدها می‌رسيم به دوران مشروطه. در آغاز دوره قاجاريه مسئله‌ی آشنايی ايرانيان با غرب و ضرورت رفرم لااقل نظامی به وسيله‌ی عباس ميرزا و بعد قائم مقام‌ها، پيش می‌آيد. يعنی در پی جنگ‌های ايران و روس که بار سنگين جنگ مستقيماً بر دوش شاهزاده عباس ميرزا بود، ضرورت اصلاحات در نظام احساس می‌شود و او هم رفرم را در آن‌جا شروع می‌کند، اما کم‌کم بعدها کشيده می‌شود به مسايل اقتصادی و سياسی و فرهنگی و حتی بهداشتی. اصلاحاتی که دوران عباس ميرزا شروع شد بعدها می‌رسد به دوران اميرکبير، به دوران ميرزا حسين‌خان سپهسالار و بعد به ميرزا علی خان امين الدوله در زمان مظفرالدين شاه، زمينه‌ی آن نوع اصلاح‌طلبی‌ها راه مشروطه را هموارتر می‌کند. البته به اين نکته‌ی تاسف‌آور بايد اشاره کرد که بعد از دوره‌ی عباس ميرزا، آن سه چهار وزير و صدر اعظم اصلاح‌طلب، همه ناکام شدند و کل دوره‌ی زمامداری اين‌ها در مجموع بيش‌تر از هفت هشت سال هم نبود. قائم‌مقام پس از يک سال با توطئه‌ی سفارت‌های خارجی و هم‌دستی عوامل داخلی از جمله امام جمعه‌ی تهران، در باغ نگارستان کشته می‌شود. سرنوشت ميرزاتقی‌خان را هم که می‌دانيم، ميرزا حسين‌خان سپهسالار هم زير فشار روحانی بزرگ تهران حاج ملا علی کنی، از کار برکنار می‌شود، از اين‌ها می‌خواستم اين را بگويم که عامل دوم، استمرار اين اصلاحات ناتمام است از عصر عباس ميرزا تا دوران مشروطيت. جامعه‌ی ايران تشنه‌ی تغيير و آماده‌ی تغيير و تحول بود اما نظام پوسيده‌ی قاجار نمی‌توانست به اين نياز پاسخ دهد، هر اصلاح‌طلب خيرخواه و نيک‌انديش هم که می‌خواست در ساختار قدرت و از بالا اصلاحاتی بکند شکست می‌خورد. بنابراين مشروطه به نظر من هم پاسخی به آن اصلاحات ناتمامی بود که از دوره‌ی عباس ميرزا شروع شده بود و هم پاسخی به شکست‌ها و تحقيرهای ايرانيان که جنبه‌ی ضد استعماری را هم تقويت کرد. عامل خارجی هم دخالت داشت که از آغاز دوره‌ی قاجار رابطه‌ی ايران با دنيای خارج آغاز شد و گسترش يافت از جمله رابطه با روسيه، عثمانی و کشورهای عربی که از گذشته هم روابطی وجود داشت اما در اين دوره رابطه با غرب جدی‌تر می‌شود ، از عصر عباس‌ميرزا اولين دانشجويان ايرانی برای تحصيل به فرنگ فرستاده می‌شوند، بعد چاپ‌خانه وارد ايران می‌شود، افکار و انديشه‌های نويی وارد حوزه‌ی فکری و ذهنی جامعه‌ی ايران می‌شود که کم و بيش راه را برای اصلاح‌طلبی عصر مشروطه هموار می‌کند، و مشروطه يک ضرورت تاريخی جوشيده از نياز داخلی ملت ايران بود. اين تاکيد من و پاسخ من به کسانی هست- چه مسلمان‌های ضد مشروطه و چه روشنفکرهای ضد آن گروه- که همه چيز را می‌خواهند به خارج نسبت دهند. درست است که افکار و ايده‌ها و انديشه‌های مشروطه‌خواهی مثل آزادی، پارلمان، احزاب، تفکيک قوا، مطبوعات و ... در تاريخ ما و در اسلام و در شيعه به اين صورت مدرنش نبود و به تدريج از فرنگ و از غرب وارد ايران يا ديگر کشورهای اسلامی و يا کشورهای غير اروپايی شده، برای اين که فرهنگ مسلط بوده، اما اين که بگوييم اين تحميل شده به ملت ايران، از داخل نجوشيده و مردم اين را نخواسته‌اند يا چند تا روشنفکر اين را به علما حقنه کردند يا به ملت تلقين کردند، چنين چيزی اساساً واقعيت خارجی ندارد. عطش تغيير و اصلاحات و نياز به تغييرات ساختاری اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی برای جامعه‌ی ايران از ديرباز وجود داشت و در دوره‌ی قاجار با گسترش ارتباط و آشنايی با جهان، اين نياز به تغيير و اصلاحات قوی‌تر و جدی‌تر شد و چون هيچ‌کدام از اين‌ها پاسخ درخوری نيافتند و اين جامعه‌ی عطشناک سيراب نشد، در نتيجه رسيد به يک مقطع مهمی به‌نام مشروطه. پس مشروطه از نظر آبشخورهای فکری با دنيای غرب ارتباط دارد، اما در داخل مملکت هم با مسايل اسلامی پيوند خورد، هم با مسايل ملی پيوند خورد و برآمده از ذهن و خواست و نياز جامعه‌ی ايران بود. هر چند وقتی از جامعه‌ی ايران سخن می‌گوييم بيشتر طبقات شهری مورد نظر است، نمی‌خواهيم بگوييم همه‌ی روستائيان اين را درک می‌کردند يا عامه‌ی مردم اين را می فهميدند ولی به هر حال خواست ملت ايران بود؛ يعنی خواست تغيير.
قاجاريه و اصلاح‌گری از بالا
رحيم‌خانی: جناب اشکوری، ناسازگاری ميان انتظارات و واقعيات يا انتظارات و تجربيات، هميشه به طرح سئوال می‌انجامد، اين پديده‌ی تجربه شده‌ای است اما چطور است که آن تجربيات ايرانيان می‌انجامد به اصلاح و آن هم اصلاحات در ساختار قدرت. در واقع متفکران و فعالان مشروطه، چگونه بين اين دو (يعنی تجربه و اصلاح در ساختار قدرت) ارتباط می‌بينند و تمرکز خود را بر اصلاح قدرت و به‌طور مشخص بر کنترل قدرت مطلقه می‌گذارند؟ چه رابطه‌ای می‌ديدند بين کنترل قدرت مطلقه و قدرتمند شدن در برابر سلطه‌ی بيگانگان مثلاً. يا کنترل قدرت و توسعه‌ی امور، اين ارتباط را مشروطه‌خواهان چگونه درک می‌کردند ؟
اشکوری: اگر امروز با رويکرد انتقادی به آن حوادث و تحولات نگاه کنيم، می‌توان اين نقد را بر آن پيشگامان تغيير در ايران وارد کرد که تغيير در جامعه ( آزادی، عدالت، پيشرفت و...) در بالا، يا ممکن نيست يا حداقل هميشه ممکن نيست. بايد زمينه‌های تغييرات در عمق جامعه وجود داشته باشد و مجموعه‌ی تغييرات و تحولات از پايين به تغيير ساختار برسد يعنی اگر دموکراسی می‌خواهيم، بايد زمينه‌های دموکراسی و ابزارهايش آماده باشند تا به مشروطه برسيم. شايد ما بتوانيم اين انتقاد را به گذشتگان بکنيم که شما هميشه به راس قدرت چسبيده‌ايد ولی به زمينه‌ها و عوامل تغيير توجه نکرديد. چون واقعيت اين است که زمينه‌ها و عوامل برای تغيير در ايران به لحاظ فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و نيز نهادها و ابزارهای لازم فراهم نبود. تصور من اين است که از زمان عباس‌ميرزا تا مشروطه و تا همين امروز، دو عامل سبب شده است که پيشگامان اصلاح طلبی عموماً به تغيير ساختار قدرت فکر کنند و بخواهند اصلاحات را از بالا بياورند پايين و به جامعه سرايت بدهند. يکی اين‌که مسئله‌ی حفظ استقلال از نظر ملی، حفظ اسلام يا به تعبير خود علمای عصر مشروطه، حفظ بيضه‌ی اسلام و مبارزه با استعمار و اجانب، مسئله‌ی عمده بود. البته «اجانب» و «استعمار» مترادف و يکی نيست اما علمای ما حداقل تا دوره‌ی مشروطه مفهوم استعمار را دقيقاً درک نمی‌کردند بيش‌تر «اجنبی» می‌فهميدند، به هرحال بيگانه، سلطه‌ی بيگانه. در قرآن آيه‌ای هست که می‌گويد: «ولن يجعل الله للکافرين علی المومنين سبيلا» که بر اين مبنا در فقه قاعده‌ی «نفی سبيل» را داريم يعنی در هيچ حالی، در هيج شرايطی، کفار نبايد بر مسلمانان مسلط باشند. به اين ترتيب، از پيش از مشروطه تا بعد از آن، مسئله‌ی نفی سلطه کفار و حفظ استقلال و منافع مسلمانان خيلی مهم بود. در برابر دست اندازی‌های روسيه، انگليس و حتی عثمانی (عثمانی‌ها ضمن اين که مسلمان بوده‌اند باز به اندازه‌ی ديگران آن‌ها هم به ايران دست‌اندازی می‌کردند)، مسئله‌ی رهبری و قدرت و توانايی، بسيار مهم بود. به‌ويژه پس از جنگ‌های ايران و روس و احساس ضغف و شکست. وقتی به اشعار قائم مقام يا ديگر شاعران ما نگاه کنيد پر است از اقتدارگرايی و قدرت‌طلبی. قدرت، قدرت نظامی، سياسی، اقتصادی، همه چيز در دست دولت است. بنابر اين همه‌ی نگاه ها معطوف به تغيير قدرت می‌شود.شعر معروف قائم مقام پس از جنگ های ايران و روس همين احساس شکست و تلخکامی ايرانيان را نشان می‌دهد:
روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازيگر از اين بازيچه‌ها بسيار دارديا شعر ديگری هست از يک بانوی ايرانی- ناشناخته- شعر زيبايی است ولی هيچ بوی زنانگی نمی‌دهد. بوی يک فرمانده‌ی نظامی را می‌دهد:آزاديت به قبضه شمشير بسته استمردان هميشه تکيه خود را بدو کنند نوح دگر ببايد و طوفان ديگری تا لکه های ننگ شما شستشو کنندشما در اين دوره می‌بينيد که شعرها، ادبيات، ضرب المثل‌ها و لطيفه‌ها همه از يک سو ناشی از شکست و تلخکامی جامعه‌ی ايران است و از سوی ديگر ناسزا گفتن به ظالمان، به بيگانگان و اجنبی‌پرستان و نهايت اين‌ها، اين می‌شود که می‌خواهيم قدرتی پيدا کنيم که در برابر سلطه‌ی بيگانگان بايستيم و خوب همه‌ی نيروی نظامی و سياسی و مالی در دست دولت است. پس تمام شکست‌ها و بدبختی‌ها به دولت و حکومت برمی‌گردد. عامل ديگر که باز سبب شده است که اصلاح گران به حکومت و قدرت بپردازند اين است که فکر کردند با توجه به همه‌ی آن امکاناتی که دولت‌ها دارند، اگر راس هرم قدرت تغيير کند يا مثلاً شاه عوض شود يا سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه تبديل شود، اگر اصلاحات در ساختار و قدرت شود، اصلاحات از بالا می‌تواند به پايين بيايد. اصلاح‌گران- حرف‌های حتی سپهسالار را نگاه کنيد- اميدی به اصلاحات از پايين نداشتند. شما نگاه می‌کنيد می‌بينيد که چه قائم مقام، چه اميرکبير و چه بعدها سپهسالار و بعد ميرزاعلی خان امين الدوله، اساساً به نظر می‌رسد که خارج از ساختار حکومت و سلطنت راهی برای اصلاحات نمی‌بينند، اصلاح‌گران سعی می‌کنند شاه را قانع کنند و يک کاری انجام بدهند وقتی هم مغضوب شاه واقع می‌شوند می‌روند در خانه‌شان می‌نشينند و ديگر هيچ کاری نمی‌کنند. بنابراين من فکر می‌کنم که اين دو عامل سبب شده بود که اصلاح‌گران، اصلاحات‌شان را از بالا به پايين طراحی بکنند نه از پايين به بالا که البته حالا ما اگر بخواهيم به گذشته برگرديم به نظر می‌رسد که اين راه جواب نداده و الان هم جواب نمی‌دهد. بعد از مشروطه هم باز متاسفانه بسياری از روشنفکران ما، اصلاح‌طلبان ما، آن‌ها که دنبال تغيير و اصلاحات بودند، باز همواره بر سر قدرت با هم دعوا کردند، منظورم اين نيست که همه قدرت‌طلب بودند، ولی فکر می‌کردند «مستبدين» بروند، «دموکرات‌ها» بيايند. اين گروه برود، آن گروه بيايد، مسائل حل می‌شود. گروه‌ها و احزاب را که در آن بالا می‌بينيم، کسی در فکر تغيير در جامعه نيست. تغيير ذهنی يا اجتماعی و يا در فکر نهاد سازی. پاسدار دموکراسی، نهادهای اجتماعی‌اند. کسی در فکر اين چيزها نيست. هر وقت فرصتی پيش آمده دعوای احزاب بوده، که پشت به مردم می‌کنند و رو به قدرت. و بعد هم وقتی از آن بالا سرکوب می‌شوند دوباره يا دورانی سکوت می‌کنند يا مانند خيابانی و ميرزا کوچک خان و پسيان و چريک‌ها در دهه‌ی چهل و پنجاه اسلحه می‌گيرند و با رژيم می‌جنگند.مشروطه‌خواهی: روشنفکران و روحانيون
رحيم‌خانی: برگرديم به بحث شما درباره‌ی مشروطيت. جناب اشکوری، به تعبير فريدون آدميت «روح اعتراض» در جنبش مشروطه خواهی، از دو منبع نيروی انگيزش می‌گرفت. منبع روشنفکری و ترقی‌خواهی و منبع روحانی. پرسش من اين است که نسبت و رابطه‌ی روشنفکران اصلاح‌گر و روحانيون شيعه چگونه بود؟ به نظر می‌رسد دست کم در دوره‌های آغازين جنبش مشروطه‌خواهی و در برابر چيره‌گی دستگاه خودکامه، روشنفکران اصلاح‌گر ابتکار طرح و پيشبرد انديشه‌های سياسی نوين را در دست داشتند و روحانيون را به هم‌سويی و هم‌گرايی می‌کشانده‌اند. چرا و در چه زمينه‌هايی هم‌سويی‌های اوليه به ناسارگاری و کشمکش‌های بعدی انجاميد؟
اشکوری: بله، اگر واقع‌بينانه نگاه کنيم به نظر می‌آيد که مطلبی که شما فرموديد درست و واقع‌بينانه باشد. افکار و انديشه‌های جديد، آبشخور غربی و اروپايی داشتند و روشن است که حلقه‌ی اتصال اين پديده‌ی تازه‌ی غربی با جامعه‌ی اسلامی يا ايرانی و با علما، روشنفکران يا نوگرايان غير روحانی باشند، حالا نگوييم غير دينی، نوگرايان غير روحانی. روحانيون چه در ايران، چه در عثمانی و چه در جاهای ديگر به‌دليل نوع و حوزه‌ی فعاليتشان، زبان اروپايی نمی‌دانستند و با غرب هم رفت و آمد نداشتند. کسانی که به اروپا رفت و آمد داشتند، يا سفرا و ايلچی‌ها و ماموران دولتی بودند يا بازرگانان که البته بيش‌تر به روسيه و عثمانی و مصر سفر می‌کردند و بعدها هم دانش‌آموزان و دانشجويانی که دولت می‌فرستاد به غرب. اين‌ها بودند که افکار جديد را وارد ايران می‌کردند. افکار جديد هم‌چنين از طريق روزنامه‌ها، مجلات و کتاب‌ها وارد می‌شد که به زبان‌های فرانسوی يا انگليسی بود و علما هم که زبان خارجی نمی‌دانستند. در زندگی‌نامه‌ی طباطبائی خواندم که کمی زبان فرانسه می‌دانسته است و به‌ياد ندارم که علمای شيعه چه در ايران و چه در عراق زبان فرنگی بلد بوده باشند. اتفاقاً خود طباطبايی ازاين بابت گله می‌کند وبه علما توصيه می‌نمايد که زبان خارجی بياموزند. يکی ديگر از راه‌های انتقال انديشه- در همه‌ی مراحل تاريخی و در رابطه با انتقال تمدن و فرهنگ- نهضت ترجمه است و در دوران جديد و در ارتباط با انتقال افکار و انديشه‌های جديد غربی و اروپايی خب علمای شيعه زبان نمی‌دانستند تا بتوانند به ترجمه، حداقل کمک کنند. نتيجه‌گيری که می‌خواهم بکنم اين است که در اين دويست ساله، اين فرهنگ جديد که وارد حوزه فکر و ذهن ايرانی شده و در ادامه‌اش به مشروطه رسيده و تحولات بعدی، اين روند به‌طور کلی و اساسی از ناحيه‌ی غير روحانيون بوده. اين غير روحانيون که نامش را می‌گذاريم نوگرايان يا به نوعی اصلاح‌طلبان، يک بخشی مذهبی بودند ولی روحانی نبودند. يک بخشی هم مذهبی نبودند و شايد هم اصلاً ضد مذهب بودند. مثل ميرزا فتحعلی آخوندزاده که البته اول مذهبی بود و حتی صحبت از پروتستانتيسم اسلامی می‌کرد ولی سرانجام اصلاً آن را هم گذاشت کنار يا مثل ملکم خان يا افراد ديگر. شايد در اين ميان روحانی که بشود استثناء دانست، سيد جمال الدين اسدآبادی بود که او هم روحانی- به معنای متعارف، مثلاً مرجع تقليد، روحانی حوزوی اهل درس و بحث حوزوی- نبود. اروپا را ديده بود، تا حدودی فرانسه و انگليسی می‌دانست. عربی که البته می‌دانست. در پاريس «عروة الوثقی» را منتشر کرد، در لندن «ضياء الخافقين» (روشنايی شرق و غرب) را منتشر می‌کند. به هر حال در سلسله‌ی علما قرار نمی‌گيرد. جمع‌بندی که می‌خواهم بکنم اين است که بله اين حرف درست است که افکار جديد از طريق حوزه‌ی غير روحانی و نوگرايان غير روحانی اعم از مذهبی و غير مذهبی آمد و بعد به‌تدريج روحانيت و کسانی چون سيد محمد طباطبائی، سيد عبدالله بهبهانی و يا شيخ هادی نجم آبادی را تحت تاثير قرار داد. کسانی چون ميرزاآقاخان کرمانی، طالبوف تبريزی، زين‌العابدين مراغه‌ای و حتی بعضی از شاهزادگان قاجار، اين‌ها که عموماً مذهبی بودند اما روحانی نبودند، افکار را گسترش دادند. روحانيون تحت تاثير قرار گرفتند و به حرکت پيوستند و همکاری و سازگاری اين دو نيرو سبب گسترش مشروطه شد. منتهی در حوزه‌ی فکر و انديشه بيش‌تر نوگرايان غير حوزوی نقش داشتند- و هميشه پيشتاز حرکت‌ها، انديشه است- اما در مرحله‌ی بسيج مردم برای مشروطه‌خواهی، روحانيون نقش فائقه ايفا می‌کنند چون روشنفکر چه مذهبی و چه غير مذهبی رابطه‌اش با مردم قطع است و نمی‌توانسته که حرکت اجتماعی بيافريند. در مشروطيت، وقتی که علمای نجف در فتوای خود می‌گويند واجب است دفاع از مشروطيت، دفاع از مشروطه دفاع از امام زمان است. خب مردم می‌آيند. يا وقتی ميرزا حسن رشديه، مدرسه جديد می‌سازد، تکفير می‌شود و مدرسه‌اش خراب می‌شود...
رحيم‌خانی: به دستور علما و به دست طلبه‌ها خراب می‌شود.
اشکوری: بله به‌وسيله‌ی طلبه‌ها خراب می‌شود، سرانجام طباطبايی پا به ميدان می‌گذارد، مدرسه‌ی اسلامی می‌سازد. پسر خودش را هم مدير مدرسه می‌کند تا نشان دهد مدرسه‌ی جديد و آموزش مسائل جديد کفر نيست. بالاخره با فتوای علماست که مشروطه پيروز می‌شود. تا دوران مشروطه بين اصلاح‌گران و روحانيون، سازگاری و همراهی و تفاهم وجود دارد ولی بعد از مشروطه به‌دليل اختلافاتی که پيش می‌آيد- از جمله اختلاف بين خود روحانيون- تفاهم سست شده و راه همکاری تا حدود زيادی بسته شد. بخصوص اعدام شيخ فضل‌الله و بعدها ترور سيدعبدالله بهبهانی روابط را تيره کرد و کار به جايی رسيد که علمای نجف، تقی‌زاده را تکفير کردند. علما، تقی‌زاده را که در آن زمان روحانی بود و نيروی راديکال تلقی می‌شد، مسئول ترور بهبهانی می‌دانستند. از سوی ديگر کشمکش بين «اجتماعيون عاميون» و «اجتماعيون اعتداليون» بود. «اجتماعيون عاميون» ترکيبی بود از دموکرات‌ها که عموماً روشنفکران غير مذهبی بودند- هر چند روحانيونی مثل شيخ ابراهيم زنجانی و شيخ محمد خيابانی هم با دموکرات های مجلس اول و دوم بودند- اين جريان در مجموع يک جريان سوسيال‌دموکراسی غير مذهبی بود که دعوا و درگيری داشتند با «اجتماعيون اعتداليون» که بيش‌تر نيروهای سنتی و محافظه کار در آن بودند؛ کسانی مثل بهبهانی و ستارخان و باقرخان هم همراه «اجتماعيون اعتداليون» بودند. به هرحال دعوای سياسی و فکری و ايدئولوژيک بين شيخ فضل‌الله و ديگران در داخل علمای شيعه و از سوی ديگر بين نيروهای اعتدالی و تندرو، راديکال و محافظه‌کار به قول امروزی‌ها، همه‌ی اين‌ها سبب شد که راه همکاری ها تا حدود زيادی بسته شود.
[
ادامه مصاحبه را از اينجا دنبال کنيد]
Published from gooya news {http://news.gooya.com} Copyright © 2003 news.gooya.com All rights reserved for the original source

Friday, August 04, 2006

آقاي هارپر شما نماينده ”كاناداي پاسدار صلح " ما نيستيد استعفا بدهيد

س-سلطانپور
ssultanpour@yahoo.com

سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي دل زتنهائي به درد آمد خدا را همدمي
در طريق عشقبازي امن و آسايش بلاست ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست رهروي بايد جهان سوزي نه جاي بي غمي
آدمي در عالم خاكي نمي آيد بدست عالمي ديگر ببايد ساخت وز نو آدمي


بر خورد با اهل قلم و خبر يك شاخص دقيق در مورد دموكرات بودن رهبران كشور هاست. حكايت استفن هارپر رهبر حزب دست راستي محافظه كار نمونه از تفكر ديكتاتورمابانه از نوع دست راستي كانادائي ان است . وي كه با جماعت خبر نگار ميانه خوشي ندارد، سعي مي كند خبرنگاران حرف گوش كن را در مصاحبه هاي خبري خود داشته باشد.مسولان رسانه ها در پارلمان در اعترا ض به عدم پاسخگوئي وي به سوال خبر نگارا ن كنفراسن خبر ي وي را تحريم كردند.
كساني كه طرحهاي پنهاني دارند از مواجهه با خبر نگاران واهمه دارند . چون ميدانند كه خبرنگاران با مسوليت اجازه نخواهند داد كه حق مردم در مورد عدم اطلاع رساني ضايع شود.

ملاقات هارپر با رسانه ها ي قومي

اهل رسانه هاي قومي در انتاريو براي ديداري در روز 12 ماه مه 2006 بعد از كنفرانس خبري هار پر در مي سي ساگا دعوت شده بودند . هارپربه دليل تلاش براي بدست آوردن كرسي پارلماني در انتاريو هست كه انقدر نسبت به اهل قلم محبت ميكرد. در محل كنفرانس خبري ، طرفداران محافظه كاران شامل اقيلتهاي كه هندو ها و چيني هاي ان شاخص بودند از ساعتها قبل در سالن نشسته بودندد رحاليكه به سينه همه كارت شناسائي بود. دقايقي قبل از وروهارپر اين كارتها را بدليل نمايشي بودن صحنه د رجلوي دوربين هاجمع كردند. به انها گفتند كه چگونه بايد عمل كنند. يك دختر بچه بسيار شيرين كه از چين به فرزند خواندگي يكي از هواداران محافظه كاران پديرفته شده بود براي شروع كار انتخاب شده بود. درميان سخنراني هر جا كه تشويق لازم بود يك نفر مانند “ ممد بوقي “بلند ميشد و بقيه هم به دنبال وي بلند ميشدند و براي هارپر ابراز احساسات مي كردند. در موقع نوشتن نام براي سوال كردن ا زهارپر ،‌مسول مطبوعاتي نخست وزير تنها نام 6 نفر را نوشت كه سوالاتشان از قبل مشخص بود و تكراري بود. جوابها را هم هارپر هنوز سوال تمام نشده بود،‌مي داد. قبل از شروع كنفراس ميكروفن شماره 2 كه را من و چند خبرنگاراقليت در برابر ان نوبت گرفته بوديم را برداشتند . در جواب ما گفتند موقعي كه بطور خصوصي با نخست وزير هستيد سوالات خودتان را مطر ح كنيد. بالبته گفته شد بدون اجازه هم عكس نگيريد. ياد كنفرانس ها ي مطبوعاتي محمد رضا شاه افتادم . مقايسه كردم هارپر را با پل مارتين كه با حوصله تمام به سوالات تمامي خبرنگاران در تورنتو در ژانويه 2005 يدون هيچ سانسور و محدوديتي جواب داد.


آيا هارپر نماينده همه مردم كاناداست ؟‌

هارپر كه در خلا قدرت در رهبري ليبرال ها و مسائل مالي توانسته بود به قدرت به عننوان دولت اقلبت برسد قرار بود كه نماينده همه كانادا باشد ولي به مجرد به قدرت رسيدن ابتدا وزير امينت خود را “ استاك دي ول“‌ انتخاب كرد كه طرفدار ي آشكار وي از اسرائيل و ضديت با مهاجرين بويژه مسلمانان و اعراب بر كسي پوشيده نبود
وزير دفاع دلال كمپاني هاي اسلحه سازي و نظامي در وزات دفاع بوده است . كسي كه طرفدار دخالت مستقيم كانادا در اشغال عراق توسط آمريكا بود.
تبديل ماموريت پاسدار صلح ارتش كانادا در افغانستان به ايجاد صلح بدو ن بحث در پارلمان که تا كنون به كشته شدن 18 نظامي كانادا منتهي شده است.
آخرين حركت غير اخلاقي وي حمايت 100 درصدي از حملات اسرائيل به خاك لبنان بود كه انرا يك حركت
حسا ب شده در دفاع از خود“ خواند. وي تنها نماينده غربي بود كه آشكارا از اسرائيل حمايت كرد. چراغ سبز هارپر به اسرائيل تا كنون باعث آوارگي 800 هزار لبناني عمدتا مسلمان شيعه وكشته شدن 500 لبناني و 51 اسرائيلي شده است.
با توجه به نقش متبت كانادا د رپاسداري از صلح و با توجه به اين واقعيت كه خاورميانه راه حل نظامي ندارد و نيز حضور و حساسيت هزاران مسلمان د ركانادا،‌ موضع گيري اشتباه هارپر جامعه كانادا را به دوقطبي تبديل كرده است. هارپر بر خلاف سنت نخست وزيران ديگر بطور يكطرفه طرف اسرائيل را گرفت كه اين حركت به مفهوم ادامه خشونت بود كه جان عده بيگناه بيشتري را از دو طرف خواهد گرفت.

صلح پايدار در تضاد با اهداف اسرائيل

. اسرائيل در طول مدت تاسيسش هميشه د رگير جنگ بوده است و ذاتا با صلح مخالف است زيرا
1. صلح پايدار براي بسياري از يهوديان انگيزه اي برا ي اقامت در اسرائيل را نخواهد داشت.
2. اهميت استراتژيك اين كشور براي آمريكا در ايجاد بحران در منطقه كاسته خواهد شد
.3. اسرائيل در يك دمكومراسي واقعي بدليل اقليت بودن يهوديان ، عملا دولت ديني مفهموم نخواهد داشت
4. حل شدن يهوديان در نژادهاي ديگر بخصوص ارعراب در صورت صلح دائم با توجه به امتزاج نژادها و فرهنگها .
اسرائيل در اين راستا عملا هيچ مرزجغرفيائي را براي ترور مخالفان و يا رسيدن به اهداف خود را محترم نشمارده است از كشتن مخالفان" عضو سارمان آزاديبخش فلسطين " در تونس و اردن و فلسطين و فرانسه تا كشتار غير نظاميان در “ قانا “ با ادعاي اينكه حزب الله از ان محل برا ي پرتاب موشك استفاده مي كرده است با توجه به اينكه در سال 1996 اسرائيل در همين شهر،‌ پست سازمان ملل را بمباران كرد كه 121 زن و كودك و مسن كشته شدند . و يا كشتن 4 پاسدار صلح در مرزد رهمين ماه .
اسرائيل حتي از كشورهاي دوست هم جاسوسي مي كنند. نمونه ان دزيدن اطلاعات مربوط بههواپيماهاي “ ميراژ“ فرانسه در دهه 70 هست. در حال حاضرحداقل يك جاسوس اسرائيلي ( جاناتان پولارد ) به دليل دزديدن اطلاعات محرمانه نظامي آمريكا و فروش آن اسرائيل به زندان بلند مدت در آمريكا محكوم شده است( سال 1985). در سال 1989 جورج تنتت رئيس وقت سازمان سيا نسبت به دسترسي عوامل اسرائيل به اطلاعات محرمانه هشدار داده بود. نمونه اخير ان هم لاري فرانكلين از رده هاي وزارت دفاع آمريكا كه اطلاعات مربوط به جمهوري اسلامي را به“ آيپك “بزرگترين سازمان يهودي آمريكائي طرفدار اسرائيل با قدرت فوق العاد ه در كنگره آمريكا مي باشد آگوست 2004 . اسرائيل حتي از پاسپورت كشورهاي مورد اعتماد مردم جهان سوم مانند كانادا و نيوزيلاندبراي اهداف ترور خود استفاده ميكند. . انها در ترور نافرجام سو قصد به جان خالد مشعل رهبر سياسي حماس د راردن در1997 از پاسپورتهاي كانادائي استفاده كردند. نمونه ديگران جاسوس اسرائيل بنام زو وبليام باركن در آگوست 2004 در آسيا از پاسپورت كانادائي استفاده ميكرده است. در موردديگر جاسوسي
د رنيوزيلند در جولاي سال 2004 بود كه منجر به زنداني شدن 2 مامور سازمان موسادو تحريم اسرائيل شد. .



اعمال سانسور وترويج خودسانسوري توسط طرفداران اسرائيل در كانادا

در مارس 2004 مطلبي روزنامه ليبرال ريچموند هيل در مورد بازديد چند خانواده يهودي از بلندي هاي جولان ( سرزمينهاي اشغالي سوريه )‌ گزارشي منتشر كرده بود و از از اسرائيل تعريف كرده بود . اتفاقا عيد نوروز بود و روزنامه هيچ خبري از عيد نداده بود . يك هفته ديگر منتظر شدم خبر ي نشد يك نامه اعتراضي به روزنامه نوشتم به اين مضمون كه چگونه شما كوچكترين خبر هاي يك رژيم نژاد پرست د رمنطقه خاورميانه را منتشر مي كنيد ولي از نوروز كه بسياري از مليتهاي مختلف بويژ ه ايرانيان كه درريچموند هيل حضور گسترده اي دارند بي اعتنا مي گذريد. از انجا كه شما مي گويئد روزنامه مليتهاي مختلف شهر هستيد پس بايد در مورد همه مليتها خبر رساني كنيد. البته من از اسرائيل نام نبردم زيرا هدف اصلي من مطرح كردن عيد نوروز بود. 2روز بعد اي ميلي امد كه د رمورد مشخصات من اطمينان حاصل كنند. . بعدآ سردبيرروزنامه تلفن كرد گفت شما مطمئن هستيد كه ميخواهداين نامه چاپ بشود ؟‌ گفتم حتما . چند روز بعد مدير روزنامه تلفن كرد و گفت د رمورد نوروز ما اطلاع نداشتيم گفتم حالا كه داريد بعد گفت پس نامه را چاپ كنيم ؟ گفتنم بله من مشكلي ندارم. البته اينروزها خبر بيشتر ي از جامعه ايراني منتشر ميكند.

روز 5 شنبه نامه چا پ شد. شنبه ظهر بود تلفن را بر داشتم ديدم يك نفر با عصباينت ميگه فكر كردي كجائي ؟ گفتم توي خونه توي كاناد ا . گفت تو فكر مي كني اينجا ايران هست ؟‌ چه جرئتي به اسراويل انقتاد داردي ؟ در مارس 2004 مطلبي رد روزنامه ليبرال ريچموند هيل در مورد بازديد چند خانواده يهودي از بلندي هاي جولان ( سرزمينهاي اشغالي از سوريه )‌ گزارشي منتشر كرده بود و از از اسرائيل تعريف شده بود . اتفاقا عيد نوروز بود و روزنامه هيچ خبري از عيد نزده بود. يك هفته ديگر منتظر شدم خبر ينشد يك نامه اعتراضي به روزنامه نوشتم به اين مضمون كه چكونه شما كوچكترين خبر هاي يك رژيم نژاد پرست د رمنطقه خاورميانه را منتشر مي كنيد ولي از نوروز كه بسياري از مليتهاي مختلف بويژ ه ايرانيان كه درريچموند هيل حضور گسترده اي دارند بي اعتنا مي گذريد. از انجا كه شما مي گويئد روزنامه مليتهاي مختلف شهر هستيد پس بايد در مورد همه مليتها خبر رساني كنيد. البته من از اسرائيل نام نبردم زيرا هدف اصلي من مطرح كردن عيد نوروز بود 2روز بعد اي ميلي امد كه آيا من وجوددارم . بعد سردبيرروزنامه تلفن كرد گفت شما مطمئن هستيد كه ميخواهدياين نامه چاپ بشه ؟‌ گفتم حتما . چند روز بعد مدير روزنامه تلفن كرد و گفت د رمورد نوروز ما اطلاع نداشتيم گفتم حالا كه داريد ؟‌و البته الن با جامعه ايراني بيشرت بر خورد مي كنند . و بعد گفت پس نامه را چاپ كنيم ؟ گفتنم بله من مشكلي ندارم.

روز 5 شنبه نامه چا پ شد. شنبه ظهر بود تلفن را بر داشتم ديدم يك نفر با عصباينت ميگه فكر كردي كجائي. گفت تو فكر مي كني اينجا ايران هست ؟‌ گفت به چه جرئتي از اسرائيل انتقاد كردي ؟ گفتم اتفاقا آخوندهاي (‌رباهاي يهودي) شما مانند آخوندهاي ماهستند كه به مسائل خصوصي مردم هم دخالت ميكنند و بنام خدا غليه مردم حكم ميدهند. . دوما دراسرائيل ، يهوديان سياه پوست اشكنازي كه از حبشه به انجا آمده اند درجه دوم هستند چه برسد به اعراب مسلمان و مسيحي. طرف مجبور شد كوتاه بيايد .
نكته مهم اين بود كه طرف د ردفتر تلفن شهري گشته بود تلفن من را پيدا كرده بود تا اعتراض كند. بالطبع بسياري از كسان بدليل تبليغات خط دار و فشار طرفداران اسرائيل در كانادا و يا آمريكا سعي ميكنند از ابراز نظر در مورد اسرائيل خوددار ي كنند .
د رحوادث 11 سپتامبر در نشستي كه سردبيران ر وزنامه هاي پرتيراژانتاريو مصا حبه شده بود مسو ل ا تورنتو استار گفت وقتي كه مطلبي عليه اسرائيل چاپ شود بلافاصله تلفنهاي اعتراضي شروع مي شود ولي وقتي از مسلمانان مطلبي نوشته شود كمتر كسي اعتراض مي كند بنابر اين نيازي به دوبار فكر كردن در مورد واكنش مسلمانان نيست
طرفداران اسرائيل كه از نفوذ مالي و سياسي بر خوردار هستند از اعمال فشار براي ساكت كردن منتقدان اسرائيل خود كوتاهي نمي كنند اگر روزنامه اي و يا تلويزيون جرئت انتشار اين مطالب را داشته باشند . زيرا با تهديد قطع آگهي در روزنامه هاي بزرگ فشار زيادي براي اعمال سانسور اخبار خاورميانه و سياست تبعيض نژادانه اسرائيل بطور سيستماتيك اجرا ميشود. زيرا اسرائيل را نمی توان از نظر نظامي نابود كرد ولي با پيشبرد خط صلح مي توان انها را افشا كرد.

سكوت نمايندگان مجلس كانادا

دوشنبه به دفتر جك ليتون تلفن كردم و نظر وي را در مورد جنگ و آتش بس ميخواستم بدانم كه من را به سايت ان. دي .پي حواله دادند. با نماينده مجلس ريچموند هيل برايان يلفرد تماس گرفتم قرار شده كه مسول مطبوعاتيش خبر بدهد. آنها جرئت موضع گير ي ندارند شهامت كساني مانند اسنود رابينسون نماينده قبلي از بريتيش كلمبيا و“ سيد رايان “ رهبر اتحاديه كارمندان انتاریو ستودني است. زيراهر انتقادي عليه اسرائيل ميتواند تبعات سياسي داشته باشد . زيرا مخالفان اسرائيل كه در اكثريت هستند بدليل ضعف مالي و عدم سازماندهي مرعوب اين خط زر و تزوير شده اند و خود سانسوري دست مي زنند و از اين نمايندگان كمتر آشكارا حمايت ميكنند.

بسيار ي از نماينديندگان مجلس عليرغم باورشان نمي توانند از اسرائيل انتقاد كنند و ميبينيم كه زير فشار مجبورند كه حرفشان را پس بگيرند.
اگر مسلمانان كه از نظر تعداد راي از طرفداران اسرائيل بيشتر هستند در انتخابات استاني و فدرال به كساني راي بدهند كه خواهان صلح پايدار در منطقه و ايجاد دو كشور مستقل (بر اساس همزيستي مسالمت آميز بر اساس تعاريف بين المللي نه تعاريف يكطرفه آمريكا و اسرائيل) بسياري از اين نمايندگان نمي توانند اين راي ها را ناديده بگيرند . انها بخوبي مي دانند بدون حل مسالمت آميز و كفتگو ي مستقيم بدو ن پيش شرط امكان صلح پايدار وجود ندارد و تمام دنيا دستخوش تحولات خاورميانه هست و خواهد بود. راه حل هم ساده است ابتدا عقب نشيني نيروهاي اسرائيل به مرزهاي 1967 و اجراي قطعنامه 242 و بالطبع بعد از اجراي 242 قطعنامه 1595 در مورد خلع سلاح حزب الله بايد انجام بگيرد .
خوشبختانه اعتراضات و تظاهرات هاي مردمي كم كم اين جريانات را وارد صحنه سياسي كانادا كرده است .در صورت ادامه سكوت نمايندگان شايد تسكيل يك حزب مهاجران يك راه حل جايگزين براي زير فشار قرار دادن احزاب براي رعايت حقوق دو طرف راهكاري كارساز باشد.


جنگ لبنان واسرائيل شفاف كننده مرز بندي جريانات و شخصيتها

ميزان استقلال جريانات و شخصيتهاي سياسي با موضع گير ي و سكوت اين جريانات شاخص بسيار ر وشني است.به عنوان نمونه حزب كمونيست كارگري -حكمتيستها در تظاهرات برا ي توقف بمباران اسرائيل در روز شنبه 22 جولاي كه 10 هزار نفر مردم تورنتو در ان شركت داشتند از آوردن پلاكارد سازماني خوددار ي كرده بودند د رحاليكه در مراسم ضد اشغال آمريكاو پامراسم ضد اسلامي پلاكارد اين گروه از همه بزرگتر است .

نمونه ديگر جريان رجوي است كه تمامي تبليغات كاخ سفيد و روزنامه هاي وابسته را د رسايتهاي خود مطرح ميكند. اين جريان وابسته قتل عام قانا را هم كار جمهوري اسلامي ميداند نه اسرائيل و از ضديت با استبداد ولايت فقيه به دامن تقويت كنندگان اين استبداد درغلطيده است .

از سوي ديگر آقا ي پرويز صياد با سر هم بندي و مقايسه اي بي محتوا بين آيت الله سيستاني و علي خامنه اي و تفاوت مرجعيت در آخر نتيجه گير ي ميكند كه حزب الله و حماس فاقد مشروعيت هستند.( شهروند شماره 1084- ا زهردري سخني.) در حالي كه هر دو اين جريانات پايگاه مردمي دارند واتفاقا خشونت اسرائيل ونااميدي مردم باعث محبوبت اين جريانات شده است.خشونت ا سرائيل و منزوي كردن عرفات حماس را به قدرت رسانيد.

آقاي نور ي زاده هم د رراديوفردا در مصاحبه با مريم احمدي زيركانه ازقتل عام قانا توسط اسرايئل دفاع ميكند وقتي كه عنوان مي كند حزب الله يك سازمان چريكي د ربين مردم است و سازمانهاي بين المللي بايد حزب الله را موظف به رعايت از استفاده از اماكن عمومي براي حفظ جان انسانها بكند . یعنی اسرائیل حق دارد با هواپیماهای ف -16 و بمب ها ی هوشمند علیه چریکهای حزب الله که به قیمت جان بیگناهان تمام میشود اقدام کند.
در حالیکه وجود اسرائیل یعنی جنگ . زیرا اسرائیل مانند ولایت فقیه و نو محافظه کاران در بحران زندگی می کنند .

اين جاست كه مشخص ميشود اين جريانات يا وابسته به اسرائيل هستند ويا از ضديت با جمهور ي اسلامي حق را مي پوشانند و يا از نظر سياسي فرصت طلب هستند زيرا بخوبي مي دانند كه موضع گير ي عليه اسرائيل برا ي انان هزينه دارد . زيرااين جريانات مي دانند آمريكا در بر خورد با مخالفان خود بسيار دموكرات تر از اسرائيلي ها هستند. و هيچ هزينه اي از مخالفت با آمریكا نبايد بپردازند ولي اسرائيل هيچ مخالفتي را بدون پاسخ نمي گذارد.

اگر محور را بر اساس انسانيت و كرامت انساني قرار بدهيم مسلما صف انسان دوستان و صلح جویان با صف جنگ طلبان و مستبدان كا ملا تفكيك خواهد شد.

جنگ غير اخلاقي است و هيچ مشروعيت ندارد

مردم در هيچ كجاي دنيا خواهان جنگ نيستند زيرا انان نياز به امنيت ،‌ آزادي و كار براي زندگي دارند . تنها
د رصلح عادلانه است كه افراطيون منزوي ميشوند. نقض مستمرحقوق بشر توسط اسرائيل مانند كشتار قاناو كشتن 4 سرباز سازمان ملل و آسيب رساندن به تاسيسات زيربنائي بر خلاف كنوانسيون ژنو است و عاملان آن بايد در دادگاه محاكمه شوند . افسانه شكست ناپذيري ارتش اسرائيل د رنزد مردم اسرائيل شكسته شد. دولت اسرائيل براي بازگشت اين تصور تهاجمات عليه بشريت را گسترش خواهد داد. بايد انان را متفوق كرد.

بايد باصداي رسا ادامه جنگ را محكوم كرد. حق زيستن براي دو طرف بايد باشد. . تجربه لبنان . عراق و افغانستان نشان از افول دوران استعمار انگليس و امپرياليسم آمريكا دارد . آنها نمي توانند سلطه خود رابه آساني به مردم تحميل كنند.
به عنوان كانادائي كه طرفدار نفش سنتي كانادا در صلح جهاني است بايد از نمايندگان خود بخواهيم كه دولت هارپر را بركنار كنند. راي عدم اعتماد بهترين راه براي شكست ديكتاتورهاي د ردموكراسي است. نسبت به اينده فرزندان و جهان بي تفاوت نباشيم.