Tuesday, November 28, 2006

عدالت خواهی یا انتقام جوئی

عدالت خواهي يا انتقام جوئي ، د ركجاي اين معادله ايستاده ايم


سعيد سلطانپور

تا كنون چنين بوده است كه سياستمداران و احزاب ما براي همه مسائل جهاني نسخه اي در جيب داشته اند ولي كمتر به حل عملي و واقعي مسا ئلي كه ما به عنوان يك ملت كه د رحوزه حغرافيائي بنام ايران زندگي مي كنيم و بخشي ا زما به مهاجرت (‌خواسته ويا ناخواسته )‌تن داده ايم و ‌با ان روبرو بوده ايم ، پرداخته اند .


نمي دانم شما هم مانند من فكر ميكرديد‌؟‌زماني كه دانش اموز بودم و تاريخ ايران را مي خواند م و داستان ناعدالتي ها و ستم هاي دوران قاجار را و قصه مشروطيت را مي خواندم ، با خود ميگفتم اگر ما در ان زمان بوديم نمي گذ اشتيم چنين شود .

متاسفانه بدتر ازا ن چه كه در دوران قاجار ، بر سرمان ‌آمد و اتفاقا خودمان هم به نوعي سهمي در شكل گيري اين داستان داشتيم . اشكال د رچيست ؟ ما كه شروع كننده خوبي هستيم پس چرا نمي توانيم انرا به سرانجام برسانيم . ؟

مشكل كجاست ، استبداد ؟ ‌ ديكتاتور ؟ ، آمريكا و انگليس ؟‌‌ملت ؟ يا خودمان به عنوان يك فرد ؟
قصدم من ا زنوشتن اين مطلب ،‌ كمك به مسيري است كه بهتربتواند به جنبش دمكراسي خواهي مردم ايران و نهادينه شدن حقوق بشر در ايران كمك كند و انتقادبه شخص و يا حزب بخصوصي نيست.



آيا از تجارب تاريخي و فردي درس مي گيريم ؟

به موازات تضعيف شدن تشكيلات رجو ي و بي اعتبار شدن ان در صحنه سيا ست و وخيم شدن اوضاع عراق و حكم اعدام صدام مهمترين پشتيبان مالي و نظامي سازمان ‌ بنظر مي آيد كه بخشي از جدا شدگان كه مورد آزار و بي مهري دستگاه رجوي قرار گفته بودند ،‌شميشر را از رو به قصد انتقام جوئي( كه البته حق مشروع و طبيعي انان هست) ،‌بسته و كمر به نابودي تشكيلات بسته اند .
از سوي ديگر برخي از همر رزمان سابق اين جريان به همراه رجويستها معتقدند كه اينها عوامل جمهوري اسلامي هستند.
د ركنار اين دو بخش ، بايد از جريان اعظم سكوت كنندگان نام برد كه خود بر دو نوعند
1. ان دسته كه در رده هاي بالاتر بوده اند و به رجوي انتقاد داردند ولي خود در عمل در استبداد نوع رجوي هستند.

2. دسته ديگر اين جريان ،‌اكثريتي هستند كه بشدت سر خوده شده و به زندگي عادي خود پرداخته اند(‌كه اين هم حق طبيعي هر انسان ازادو مخير است ) . انها بشدت با رجوي مخالف هستند و لي ترجيح ميدهند با سكوت خود ،‌خاطرات تلخ گذشته را به فراموشي بسپارند.

تنها با اطلاعات موجود مي توانيم نزديكي و دروي جرياني رابا ديگر دولتها و جريانات حدس بزنيم .
حرف را با حق بسنجم نه با اينكه چه كسي انرا ميگويد و ا زانچا كه نمي خاوهيم تشكيل حزب سياسي بدهيم بنابر اين بايتسي تحمل بيشتر ي در شنيد ن حرفهاي ديگران داشته باشيم.

در حركت سياسي ، عمل فرد را با حرفش بسنجيم . اگر يكي نبود با وي همراهي نكنيم




الف : د رحوزه سياست و قدرت

چه پيروز بشويم و چه شكست بخوريم ،‌چنانچه بخواهيم از ديد نظامي به مطلب نگاه كنيم ‌به محض اينكه سياست كسب قدرت به هنوان هدف اصلي انتخاب شود ،‌شكست قطعي است ؟ از لجظه اي كه در ميدان چنين بازي قدرتي قرا رگيريم ،‌هموار ه بازنده ايم
( ميشل بن سايق ،‌ چريك سايق و پزشك كودكان - آرژانتين فرانسوي الاصل )

منطق و عقل سليم حكم مي كند كه انسان از اشتباهات خود و ديگران درس گرفته و از تكرار ان جلوگير ي كند.
در انقلاب ايران سال 57 ما اشتباهات بزرگي را مرتكب شديم كه سعي مي كنم به انها بپردازم

1. بعلت عدم تجربه ،‌ و عدم تمرين دمكراسي ،‌فكر مي كرديم تنها با رفتن شاه ،‌همه مشكلات سياسي مردم ايران حل خواهد شد و آزادي و دمكراسي و عدالت اجتماعي برقرار خواهد شد .

در اين راستا كسي ا زخميني د رفرانسه نپرسيد كه منظورش از آزادي ،‌استقلال و جمهوري اسلامي چيست ؟ و در تهران هم ديگر دير شده بود و وي حاضر نبود به سوالي پاسخ بگويد.
با شروع جنگ هم اين سوال ؤ مصادف با “ مهدور الدم شدن “‌ و حلال شدن خون سوال كننده .

در اين راستا بود فكر كرديم بارفتن ديكتاتور ، ديكتاتوري هم از بين خواهد رفت . زيرا ما همه چيز را سياه و سفيد مي ديديم .و هنوز هم كم و بيش ميبينيم .
و به همين دليل بود كه خميني را مي خواستيم كه در ” ماه ” ببينيم . هر چند سالهاي بعد روشنفكر ا ن ونويسندگان بسياري مدعي شدند كه انها ا زاول ميدانستند كه حكومت روحانيت ،به استبداد خواهد انجاميد .‌ د رصورتيكه در اثبات اين مدعا هيچ نوشته ا ي مستند را ا زآن دوران نمي توان يافت .

علت هم واضح بود ،‌زيرا با شاه ضديت داشتيم . انسان وقتي با پديده اي ضد باشد همه چيز ان را بطور مطلق بد خواهد ديد وپديده مقابل ان را بطور مطلق عالي و‌مثبت خواهدبود.

شكي ندارم كه خود ما و ملت ايران د رمستبد كردن خميني نقش داشتيم . يعني به عنوان كاتاليزوري قوي در برقراري استبداد ديني ‌كمك كرديم چه به عنوان فردو چه به عنوان جريان سياسي و اين شامل تقريبا تمامي جريانات سياسي مي شود.

خميني در چاهي را برد اشت كه ملتي در ان د را ختناق بسر ميبردند . ممكن نيست كه ملتي به چنين سرعت دچار انحطاط اخلاقي شوند مگر اينكه زمينه هاي انرا داشته باشند . فاشيسم در آلمان ريشه داشت كه هيتلر به قدرت رسيد . اتهام دزديدن رهبري از ان ادعاهاست كه ضعف خودمان را براي عدم ديدن واقعيت مطرح كرده و بر ان پافشاي ميكنيم. مشكل جدي در اين بود كه همه جريانات سياسي خود را تنها نماينده مردم ايران معرفي مي كردند و به اين باور هم رسيده بودند . و د رعين حال رهبري خميني را كه بخش عمده اي از نيروهاي سنتي و اقشار متو.سط جامعه را رهبر ي مي كرد ناديده مي گرفتند .

رهبر اني مانند رجوي همه قدرت را مي خواست شعار هيچ چيز يا همه چيز كه البته در پايان به وي هيچ چيز رسيد.
و به همين دليل بود كه مي خواستيم مسعود را دوست داشته باشيم زيرا خميني را بطور مطلق بد مي دانستيم.
مسعود اگر ديكتاتور شد همه ما د ران نقش داشتيم يعني اين تنها حاكميت و رقيب قدرت نبود كه با خشونت بيرحمانه ،‌ اين تغيير را ب تسريع كرد.

چه كسي درنشست ها تا دقايقي طولاني برروي صندلي ها به تشويق مسعود مي پرداخت. مسلما از كرات ديگر نيامده بودند. زيرا ما نياز به قهرماني داشتيم كه بايستي با بدي مي جنگيد. بسيار كسان ديگري هم اگر جا ي خميني و رجوي بود ند مستبد شدنش قريب به يقين بود.
بسياري تا اخر ماندند زيرامي خواستند انتقام بگيرند كه ميتواند حق باشد و مشروعيت هم داشته باشد.

اولين درسي كه بايد گرفته باشيم ، .
استقلال فكري و تلاش براي دوري از افراط گري و ضديت مطلق است ، چرا كه ما و مردم ايران قربانيان بلافصل ان هستيم.

ضديت مطلق با مجاهدين و ماركسيستها از سوي جريان “ لاجوردي ، بهشتي و رفسنجاني ”‌ منجر به قتل عام د گر انديشان در سال 60 شد و ضديت مطلق با خميني باعث نابود شدن سازمان ها و جرخش به راست و سرنگوني رژيم بهر قيمت شد.

كما اينكه ضديت مطلق با امريكا ، ماركسيتها و چپ هاي دنيا را در كنار جمهوري اسلامي قرار مي دهد و تمامي مشكلات دنيا را از ترافيك تا دعوا ها ي خياباني و روستائي را تقصير امپرياليزم امريكا مي داند . يعني عليرغم تمامي شعارهاي حول محور مردم ، عملا نقش مردم را كم رنگ و شايد نديده ميگيرد.


2. در معادلات سياسي جهان و تكامل ما هيج هستيم

بنظر مي ايد بعضي از دو ستان چنان خودشان را جدي گرفته اند كه بر خودشان هم اين امر مشتبه شده كه در معادلات جها ني و در خلقت به حساب مي ا ئيم .

بنظر من ،‌تجارب عيني انقلاب ،‌مبارزه مسلحانه و نيز زندگي تبعيد در كشورهاي سرمايه داري اين حقيقت را براي بسيار ي از ما روشن كرده باشد كه به عنوان يك فرد ما نقشي در معادلات سياسي كشور و جهان نداريم .
.
جريانات سياسي و حتي دولت جمهور ي اسلامي هم در معادلا ت سياسي نقش بسيار ناچيز تعيين كننده اي دارند.
اگراين مقوله را بپذيريم فكر ميكنم كليد حل بسيار ي از مشكلات و دعواهاي قلمي و مخالفت ها و عد م همكاري ها بين افراد و احزاب را به دنبال خواهد داشت .

در سياست جهاني ،‌سرمايه هاي بزرگ چندمليتي ،‌تصميمات كلي راميگيرند . بنابر گزارش ها تا چند سال ديگرتمامي مردم دنيا براي 300 خانواده ثروتمند دنيا كار ميكنند. زيرا انها كنترل شركتهاي بزرگ دنيا را اين گروه كه از مليت هاي مختلف نشكيل شده اند ،‌ در دست خواهندداشت.

شركت جنرال الكتريك آمريكا كه ثروتمندترين شركت دنيا هست و مدير عامل ان سالانه 100 ميليون دلار آمريكا حقوق مي گيرد ، درامد سالانه اش بادرامدنفتي ايران تقريبا برابري ميكند.
سود سه شركت نفتي امريكا در سال 2005 100 معادل ميليارد دلار بود كه تقريبا مالياتي هم به ان تعلق نميگرفت زيرا قرا است انان د رجند سال اينده باري كاهش آلودگي هوا د ر پاليشگاهها فيلتر بگذارند . اين سود برابر كل درامد ايران ، عربستان و كويت و نزوئلا مي باشد . ‌

كمپاني زنجير ه ا ي آمريكائي خانواده ”‌وال مارت ”‌ با ثروتي برابر 54 ميليارد دلار شركتي است كه جديدا به بازار چين هم راه يافته است . اين كمپاني به هيچ وجه اجازه تشكيل اتحاديه كارگري را به كاركنان خود نمي دهد . انها در بهار سال 2006 يك فروشگاه خود را د راستان كبك د ركانادا تنها بدلي لاينكه انها موفق به ايجاد اتحاديه كارگري شدند را با 3 ماه اخطار بطور كامل تعطيل كردند . “ وال مارت “‌ هم چنين از معامله با شركتهائي كه حقوق كودكان را ناديده مي گيرند ابائي ندارد .
و همه اينها باعث ميشود كه تقريبا ارزان ترين فروشگاه در كانادا باشد . بيشتر مشتريان ان اقشار كم درامد و متوسط كانا دا هستند. در حاليكه اين فروشگاه نتوانست د رالمان كه بنيادهاي اجتماعي و رفاهي د ران قوي تر و با سابقه تر است ادامه پيدا كند . د رالمان ،‌آنها مجبور شدند د رماه گذشته فروشگاههاي خود را به يك كمپاني آلماني واگذار كنند .

در عرصه بازار ازاد ، تقريبا هيچ كشوري از هجوم سرمايه در امان نيست . امريكا سالهاست كه نيروي سرمايه خود را بجاي سربازان وارد جنگ كرده است.

تجربه فروپاشي شورروي كه با هزينه كردن ميلياردها دلار توسط آمريكا و بلوك غرب انجام شد نشان از مصمم بودن و خطرناك بودن حريفي دارد كه به انسانها به عنوان نيروي توليد نگاه ميكند و تنها سود را هدف خود مي داند.

چگونه ميشود بدون اعتنا به واقعيت قدرت و نفوذ سرمايه در امر اداره دولت و تصميم گير يها ،‌ به مردم وعده اي غير واقعي داد . مگر اينكه بخواهيم كشورمان مانند كوبا اداره شود كه مردم انچنان فقير باشند كه صنعت توريسم تنها ممر درامد ان كشور باشد و بدليل سكس ارزان ، بهشت توريستهاي خوش گذران كانادائي شود.
مردم از ترس نيروهاي امنيتي حق نداشته باشند با توريستها رابطه عادي داشته باشند.


رهبري بدون مردم،‌ رهبر‌ ‌بدون قدرت

خميني تا سال 57 و سيستاني تا سال 2003 تقريبا تنها با يك كتاب رساله كه انهم ممنوع بود با هوارادان خود درارتباط بودند. انها هيج تاثيري جدي درمناسبات عليه ديكتاتوري غالب نداشتند. ازاد شدن نيروي مردم بود كه به انها و ديگر رهبران قدرت داد كه بتوانند در سياست جهاني بنوعي تاثير گذار باشند. در ايران اين نيرو توسط انقلاب ود رعراق توسط اشغال امريكا ازاد شد .
به عبارت ديگر رابطه مستقيم وجود دارد بين هزينه اي كه مردم حاضر به پرداخت هستند و آن چيزي كه آرزو مي كنند مانند بدست آوردن آزادي پرداخت كنند. تا قبل از سقوط صدام و شاه تقريبا تمامي هوادران سيستاني و ‌خميني بدليل سركوب شديد ،‌سكوت اختيار كرده بودند .
يعني
” مردم بخشي از نظام ها هستند ، به ويژه وقتي كه از چيزي رنچ مي برند. فرد مظلوم جداي از نظام و هم چنين ادمهاي قابل ترحم بي اراده اي كه از ستم كشيدن د رعذاب باشند و ديگران بايد انها را آزاد كنند وجود ندارد ” “‌ميشل بن سايق ”‌

يعني رابطه تنگاتگ با فرهنگ سازي و تغيير مي باشد. بدون اين دو عنصر ،‌كار ناتمام خواهد بود. انقلاب مشروطيت وانقلاب 57 ، تجاربي تاريخي و عيني هستند كه دومي را با پوست و خونمان لمس كرده ايم.
اگررهبري كار امد و آگاه و فداكار با تود ه هاي مردم آگاه پيوند نخورده باشد حتي اگر فرد بهترين ئتوريسن و ،‌بهترين انقلابي دنيا و بهترين چريك دنيا مانند چه گوارا هم باشد كار ي ريشه اي از پيش نخواهد برد .

تصور كنيد همين تجربه را و آگاهي را اگر هر كدام از ما در سال 57 داشتيم آيا به تنهائي مي توانستيم جلوي تحقق انقلاب را بگيريم و يا انرا از انحراف مصون بداريم ؟‌ پاسخ “ نه“‌است زيرا يك فرد بوديم .


بحث هاي روشنفكري

تمامي اين بحث ها ونامه نگاري ها ارزش خاص خود را داردو لازم هم هست ولي نبايد فراموش كنيم كه اين بحث هاي روشنفكر ي است زيرا مسئله مردم ايران نيست .( حداقل در حال حاضر نيست ) . چند نفر از مردم معمولي نوشته ها و بحث هاي ما را دنبال ميكنند. حتي چندنفر از فعالين داخل كشورو سياسيون خارج كشوري اين مطالب را دنبال ميكنند . وقتي در نظر بگيريم كه سرعت كم اينترنت ،‌محدود بدون دسترسي به سايتهاي مختلف ، امكان دستيابي به اين مطالب را در ايران به خوانند گان نمي دهد..

نقش فرد در جهان

اول: به عنوان فرد وجود ماو يا نبود ما تاثيري در در سياست جهاني و يا خلقت نخواهد داشت .

يعني بايد بپذيريم كه ما نمي توانيم سيستم را به تنهائي تغيير بدهيم و لي مي توانيم به اندازه ناچيزو د ر حد توانمان در سيستم و بهبود ان تاثير گذار باشيم.

اگرما بپذيريم كه نمي توانيم تعييري حاصل كنيم بنابر اين سعي ميكنيم به راهكارهاي دست بزينم كه مطمئن تر و د ر زمان طولا ني تري ،‌ بازده كيفي داشته باشد. زيرا بدون فرهنگ سازي و اگاهي دادن نمي توان توقع نتايج بهتري را داشت

دوم: بسياري از مهاجران ،‌عليرغم تمايلات قلبي و مبارزه براي بهتر شدن وضع مردم در ايران ،‌به ايرا ن به صورت دائمي بر نخواهند گشت. بدليل وابستگي ها ي خانوادگي د رمحل مهاجرت ،‌تغيير بافت جامعه ،‌عادت كردن به زندگي د ركشورهاي منظم غربي ،‌ حل شدن در سيستم ، عدم رشوه خواري مشهود و تملق در غرب ،‌ وحود هواي تميز و ترافيك نسبت به ايران ةمه موانعي هستند كه امكان برگشتن ما را با دشواري هاي جدي روبرو مي كند.
چند نفر از ما انقدر توانائي مالي دارد كه بتواند د رتهران براي خود يك خانه تهيه كندو بالطبع شغلي كه بتواند ا زان روزگاررا بگذارند. بالا رفتن سن ها را هم د رنظر داشته باشيد كه د رادارات دولتي محدوديت سني وجود دارد ، بخش خصوصي هم نياز به تخصص بالا دارد ، كا ر آزاد هم كه سرمايه لازم دارد.
شايد نگاهي به عدم بازگشت كردهاي عراقي به كشورشان و نيز افغانها به افغانستان مثالهائي باشند كه ما را به فكر وادارد كه چرا انهابر نمي گردند ؟
ايا انها اندازه ما وطنشان را دوست ندارند؟‌ مسلما اينطور نيست.

د ريك حكومت ملي شايد به عنوان توريست چند ماهي را در ايران بسر ببريم و يا در دوران بازنشستگي به انجا رفته و ماندگار شويم .

بعضي از ما در حدود 20 سال است كه از ايران دور هستيم حتي زبان گفتگوي ما با نسل جديد هم متفاوت است .
ايا ما نسل جوان خو د را درغرب درك مي كنيم ؟ ايا با فرزندان خود حرفي براي گفتن داريم ؟‌‌ايا آنها به حرفهاي ما گوش ميدهند ؟ اگرنه چرا بايد جوانان د اخل كشور به ما گوش بدهند ؟

اگر بپذيريم كه اين يك واقعيت تلخ است مانند بالا رفتن سن كه موقع دويدن با به نفس نفس زدن ،‌ متوجه بالا رفتن سن ميشويم و ميپذيريم كه دوران چيدن ساعت فوتبال بازي كردن در كوچه ها در چله تابستان گذشته است ونبايد به قلب فشار اورد.

در اين صورت ما به نقش واقعي خودمان يعني رساند ن صداي ازادي خواهي و دمكراسي و حقوق بشر مردم ايران در خارج از كشوربجاي نقش غير واقعي رهائي بخشي مردم وآزادي دادن به انان خواهيم پرداخت. .

در زمان شاه فعالان دانشجوئي هيچ گاه د رمحل زندگي خود در كشورهاي غربي درگير نشده بودند و بطور جدي كار نكرده بودند تا ماهيت سرمايه داري را لمس كنند .انها در كتابها چيزي خوانده بودند و بعضا هم در ساعات فراقت در رستوران كاركرده بودندكه زندگي را بگذرانند.

چند نفر از ما د رسيتسم هاي سياسي محلهاي اقامت خود بطور جدي درگير شده ايم تا بتوانيم تجارب دموكراسي مانند انتخابات شهردار يها . مدرسه ، پارلمان و اتحاديه هاي كارگري و كارمندي را به كشور خودمان منتقل كنيم.

بدون شركت فعالانه د رجامعه اي كه دران زندگي ميكينم چگونه مي توانيم د ربازسازي ايران فردا شركت كنيم.
چند نفر ا زما سعي كرده ايم كه به زنان بومي كشور ي كه در ان زندگي مي كينم ،‌ بنويسيم .
د رحا لي كه بيشترين عمر خود را و يا بهترين سالهاي عمر خود را در ان سرزمين بسر مي بريم ولي هنوز نتوا نسته ايم با مردم بومي تماس جدي برقرار كنيم.


اداي دين ما به آيندگان

راه ما راه طولاني است . رنسانس در اروپا 300 سال به درازا كشيد و البته بر عكس ايران،‌ قدرتهاي خارجي چندان د ران نقشي نداشتند. يك شبه چيزي بدست نخواهدامد .

دانش ما از دانش بسياري از جامعه شناسان بزرگ دنيا ،‌با ارزش تر هست زيرا ما تجربه انقلاب بزرگي را داشتيم . هر چند بنظر ميرسد كه سربازان پياده نظامي بيش نبوديم . اين تجارب را بايد به نسل جوان تر مان منتقل كنيم .

بايد همه كساني كه در مبارزه در زمان شاه و خميني شركت داششند اين خاطرات را به رشته تحرير دراورند. اين شايد بهترين راهي باشد كه سهم خود مان را در بازسازي تاريخي كشورمان ادا كرده باشيم. و تجربه خودمان را در اختيار آيندگان قرا رداه باشيم.

جريان رفسنجاني سعي داشته است كه حافظه جوانان را از تاريخ سالهاي 57 تا 67 پاكسازي كند و نقش گروه هاي سياسي در انقلاب و روندپيروزي را انحصار ا در اختيار روحانيت قرار بدهد . بسيار ي از جوانان ان دوره هيج حافظه اي ازآن دوره ندارند . هر كس ميتواند با نوشتن گوشه اي از زند گي خود وديده ها به بازسازي اين دوران كمك كند. هيچ ضرورتي ندارد كه قضاوت كنيم ديده ها و شنيده ها كافي است . مردم وتاريخ قضاوت خواهد كرد . ما تنها به بازسازي واقعي ان كمك خواهيم كرد .

تصور كنيد محمد رضا شاه زنده بود. شهيد ‌بيژن جزني و شهيد موسي خياباني ،‌ احمد خميني ولاجوردي زنده بودند . هر چند در جوامع استبداد زده اين يك فرض محال است زيرا تنها در يك دموكراسي است كه همه اين اضدا د مي توانند زندگي و عمر طبيعي خود را د ركنار هم داشته باشند .
مي شد وقايع تاريخي اخير را باز سازي كرد كه به نسل اينده ما كمك كند دچار لغزشات و اشتباهات گذشته كه بهاي سنگين براي ان پرداخته شده و متاسفانه دوباره تكرار مي شود ،‌نشويم.

كتابهائي از اسدالله علم و هوشنگ نهاوندي منتشر شده است كه مصالبي د رمورد شاه د ران نوشته شده است ،‌شاه زنده نيست كه به ان پاسخ بگويد و روايت خود را از حوادث بازگو كند. لاجوردي ترور شده است وي تنها كسي بود كه درمورد سازمان هاي سياسي ايران اطلاعات داشت . بطور نمونه ،‌وي از معدود كساني است كه محل دفن موسي خياباني را مي دانست .


پذيرش نتايج ليبرال دمكراسي .

در دموكراسي ليبرال د رهيج كس را نبايد حذف كرد در يك حكومت آزاد ، حتي طرفداران مسلمان سنتي (‌حزب الله )‌كه بنظر ميرسد با بررسي ا مارهاي انتخاباتي اخير ،‌ در حدود 10 %‌ راي دارند .
اتفاقا د رجامعه مانند ايران به دليل فقدان كار جمعي و عدم اشتراك عملي در تشكيل يك جبهه حو ل منافع مشترك مان ،‌تشكيل ‌يك دولت اكثريت امكان پذير نخواهد بود. د رتركيه حزب اسلامگراي رچب اردوغان . تنها 21% آرا را بدست اورده است و دولت را در دست گرفته است. د رامريكا جورج بوش د ردور دوم با 51%‌آرا به قدرت رسيد. د ركانادا حزب دست راستي محافظه كار با 31% آرا دولت را در دست گرفت. د رسوئد ، احزاب دست راستي با 41% به قدرت رسيدند و د رنيكاراگوئه ،‌اورتگا با 32% ارا به قدرت رسيد. د رمكزيك رقيب دست راستي با 49درص و خورده اي به پيروزي رسيد ولي رقيب دست چپي هنوز بعداز چند ماه عليرغم راي ديوان عالي كشور ، اقتصاد مكزيك را با تظاهرات خياباني به ركود مي كشاند . د ركشوري كه فساد مالي و اداري و پليس كم ا زجمهوري اسلامي نيست. در همسايگي ابرقدرتي مانند امريكا بودن و نپذيرفتن سيستم قضائي كشور مكزيك ، قبل ا زهر چيز به ضرر هواداران اين حزب خواهد بود زيرا كم درامد ها و دگرانديشان در يك حكومت خشونت گرا . بدون نظم ، آسيب جدي خواهند ديد.

در حوزه دموكراسي ،‌گاها راي اكثريت ، مي تواند خوشايند نباشد . ميتوان اين راي را نپذيرفت ولي بايد به ان احترام گذاشت زيرا اين قاعده يك دموكراسي است كه ما ،‌مردم ما و كشور ما باان بيگانه بود ه ايم.
يك دمكراسي واقعي ،‌مردم آگاهانه بدون تاثير گذاري سرمايه مي توانند هر راي در اداره كشور يك راي واقعي باشد ولي تجربه گذشته نشان داده كه همين ليبرال دمكراسي با همه انتقادات ما ا زموضع چپ به ان ،براي جوامع تحت ستمي مانند ايران ،‌ در حال حاضر نه تنها مطلوب كه يك آرزو ست . زيرا دمكراسي واقعي كه درتئوري از ان صحبت ميشود ، در هيچ جاي دنيا پياده نشده و امكان گذار به ان دمكراسي از يك جامعه استبداد زده ممكن نيست .

“انتقام گرفتن آرزوي كساني است كه قيام نكرده اند ،‌ د رحالي كه استقرار عدالت به معناي انتقام جوئي نيست وقتي قيم ميكنيم در مسير آزادي خود جركت ميكنيم و د رنتيجه به ديگري احساس تنفر نخواهيم كرد. “

من فكر ميكنم يكي از دلائل شكست ما عليرغم اغاز هاي خوب در جنبش دموكراسي خواهي چه مشروطيت و چه 57 ،‌اين است كه ما به چند صدائي باور نداريم.
زندگي در دموكراسي به ما اين اموزش را داه است كه چند صدائي عامل مهمي در نها دينه شدن دمكراسي است .
.

نبايد با حرفهاي كسي موافق بود و حتي احترام گذاشت مهم اين است كه براي قانع كردن ديگران و يا پيشبرد عقايد و افكار مان ،‌به زور متوسل نشويم و از خشونت دور ي كنيم كاري كه بوش ، احمدي نژاد ، هارپر به ان معتقد نيستند و باتوسل به شيو ه ها ي قهر اميز سخنان خود را پيش ميبرند. البته د ردموكراسي غربي . بوش و هارپر از خشونت در خارج از مرزها موافق هستند ..
احترام به عقايد ديگران يعني نقد انان به شيوه هاي مسالمت آميز و صلح جويانه .

.
ايران متعلق به همه ايراني ها ست . بايد به انا ن كمك كرد تا روي پاي خود بياستند.
د ردمكراسي هيچ ملتي تنها يك صدا ندارد. يك صدائي د رهرجرياني شبه اي از ديكتاتوري است

پايان سخن

انها كه فكر ميكنند راه درست در اصرار بر درخواست محاكمه رجوي است .
انان كه فكر مي كنند ضد خشونت هستند ،‌
انا ن كه فكر ميكنند تنها راه رستگار ي مردم ايران در حمايت ا زرجوي است ،‌
انان كه فكر ميكنند انقلاب كارگري تنها را ه نجات است
انان كه فكر ميكنند تنها راه رهائي نابودي جمهوري اسلامي است
اين باور تان را با جديت دنبال كنيد ولي
هيچ قرار نيست كه به عقايد همديگر هم احترام بگذاريم
بلكه خود را تنها نمانيده مردم ايران نخوانيد بلكه خود را نماينده بخشي از مردم ايران كه در يك انتخابات ازاد ردصا حمايت مردم روشن خواهد شد و اگر به برتري و درستي عقيده خودم معتقد هستم براي قبولاندن درستي تفكرمان متوسل به زور و خشونت نشو يد. واز فتوي دادن و حكم صادر كردن خودداري كنيد. بجاي ديگران تصمصيم نگيريم كار ي كه جمهورس اسلامي ميكرد و مي خواست مردم را بزور به بهشت ببرند .
اگر خودمان را عقل كل ندانيم مشكلات بسياري حل خواهد شد.
هيچ فكر كرده ايد ، اگر ما د رآمريكا واروپا قدرت داشتيم و اين تفكري را كه بزور مي خواهيم براي مردم سعادت و دموكراسي و آزادي را به ارمغان بياوريم ، را داشتيم جه بلائي بر سر اين گروه ”‌اميش “‌ها كه همچنان از وسايل ابتدائي بدون برق زندگ يميكننند و از درشگه واسب براي تردد استقاده ميكنند ، مي اورديم.
ما وظيفه داريم به مردم راه درست را نشان بدهيم وظيفه ما نيست كه انانرا به اين راه ببريم. مشكل جدي سياسي در ايران اين معضل بوده است.
مستقل باشيم و سياه لشگر هيچ نيروئي شويم . تا انجا كه در توان داريم د ر ترويج باور هايمان تلاش كنيم و لي تلاش نكينم كه به هرقيمت به اين باورها برسيم كه در اين صورت اينده روشن تري برا يخودمان و كشورمان خواهيم داشت.
و انها كه دلشان براي تغيير مثبت جهاني مي تپدو به فكر قدرت نيستند به جنبش صلح جهاني و عليه نظم نوين جهاني بپيوندند . زيرا
در جنبش صلح همراه ديگر ” من ”ها به جرياني تبديل شويم كه د رادامه راه نمي تواند جنبش خشونت طلب صدايش را نشنيده بگيرند.





www.kanonun-e-bayan.blogspopt.com

ssultanpour@yahoo.com



Monday, November 20, 2006

نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين خلق -بخش هشتم


نقض پيوسته حقوق بشر در سازمان موسوم به مجاهدين خلق -بخش هشتم

10 نو امبر ‏2006‏-

نمونه ديگر از هرز بردن انرژي ها

خبر ي از ارگان شورا

“همزمان با برپائي متينگ عظيم ايرانيان در دورتموند و پخش سخنراني رئيس جمهور مريم رجوي دراين مراسم ، هزاران رزمنده ارتش آزادي بخش تا پاسي ار نيمه شب اين پيروزي را جشن گرفتند “. ( ايران زمين15 تير 1374 )
من هرچه مي انديشدم كه چگونه پخش سخنراني مريم رجوي مي تواند چنين شادي را در پي داشته باشد ‌چيزي نيافتم . اكنون 11كه سال ا زان زمان مي گذرد و در فيلمهاي تبليغاتي بعد از سخنان مريم رجوي . شعار “اشرف بيداره منتظر ديداره “ را سر مي دهند،‌نمونه ديگري از تخدير اعضا هست.
يك بار به شمس الله س كه از انگلستان به عراق امده بود و د رجشن ها تنبك مي زد گفتم باميد خدا امسال عيد در ايران مي بينمت . وي گفت 7 سال است كه همين حرف را مي زنيم .!!!

نمونه ها ي اخير ملاقات مريم رجوي با چند نماينده پارلمان بلژيك و نروژ هست كه در دنياي سياست يك امر عادي است و بر اساس سردي و گرمي روابط با كشورها ، نزديكي و دوري با اپوزيسيون شد ت و ضعف پيدا مي كند. جنجالي را كه سايتهاي خبري سازمان و بزرگنمائي در اين مورد كرده اند نشان از مصرف داخلي اين امر دارد كه به توهمات هواداران و اعضا دامن مي زند. البته اميدوار بودن بسيار مثبت است ولي پوشاندن حقيقت و بزرگنمائي يك امر غير انساني و غير دموكراتيك است كه البته دود ان به چشم هوادران و اعضا ي باقي مانده خواهد رفت.


تجربه عراق و حضور ارتش آمريكا د رعراق ،‌هزينه 400 ميليا رد دلاري لشگر گشي و هزينه 150ميليون دلاري دادگاه صدام براي آمريكا و اعلام خبر اعدام صدام در شب انتخابات آمريكا براي كمك به محبوبيت جمهوري خواهان آمريكا ،‌ همه حكايت از شكست نو محافظه كاران آمريكا دارد .



پركردن برنامه روزانه براي گرفتن انرژي افراد


بعد از عمليات فروف تا اسليم بدون قيد وشرط و خلع سلاح توسط آمريكائي ها در سال 2003، اكثر وقت نيروها صرف باز و بسته شدن و تميز كردن اسلحه ها ميشد.
سخنراني موسي خياياني چندين بار تكرار ميشد . فرماندهان د رمقابل اعتراض اعضا درمورد اينكه ما اين سخنراني را تا بحال چندين بار گوش داده ايم و چيز جديد ي ندارد. به انان د رجواب گفته ميشد هر دفعه چيز تاره اي از سخنان موسي در مي ايد .

در سال 68- بعدا زچندي خط راه پيمائي در زمين مانور امد. انهم اسلحه بدون فشنگ در منطقه كفري كه منطقه غصب شده از كردها توسط صدام حسين بود . بالطبع امكان درگيري بويژه د رشب بود. فقط چند تا از فرماندهان و معاونين گلاشينگف هايشان ، فشنگ داشت. اين راه پيمائي خنده دار بود زيرا 24 كيلومتر رفت و بر گشت بود د رحاليكه سازمان ا علام كرده بود كه ارتش مكانيز ه شده و ارتش مكانيز ه هم كه 24 كيلومتر راه نمي رود. در راه يكي از اسرا ايستاد تا بند كفشش را ببندد . عماد (‌فرمانده گردان ) به معاونش اشاره اي كرد كه مواظب باش . بعدا فهيمدم كه تعدادي از اسرا به اين دليل به سازمان پيوسته اند كه بتوانند از عراق فرار كنند ومنتظر فرصت مناسب بودند.
انا ن چندين سال است كه وقتشان را ا با تميز كردن اسلحه هايئ كه هيچگاه بكار نيامد تلف كردند .در حال حاضر نيز به شستن تانك ها ي خراب و شستن زمين و جارو كردن و سبزي كاري وقتشان را پر كرده اند و اينكه انرژي از انا ن ماند كه بتوانند سوال كنند. ا زكتاب خواندن تنها به اين نمونه اشاره كنم كه فرماندهان مي گفتند “ در كتابها چيزي پيدا نمي شود ،‌ به مسعود بچسبيد “ !!!!!


انتخابات در سازمان

در سازمان انتخابات به مفهو م واقعي وچود ندارد. در اوايل انقلاب ، شورا ي مركزيت سازمان ،‌مسولت اصلي را بر عهده داشت . بعدا با بحثي كه در سازمان انجام شد با توجه به فرهنگ مردم ايران ، كه تنها هر جرياني را به فرد ميشناخت سازمان تصميم گرفت مسعود رجوي را به عنوان جلودار سازمانم معرفي كند زيرا به اين ترتيب گسترش سازمان بيشتر امكان داشت. سازمان با توجه به سابقه تاريخي ديكتاتوري فردي اين موضوع را مد نظر قرار داده بود ولي مسعود به ترتيب به عنوان نماد سازمان مجاهدين جا افتاد. شكي نيست كه همه جا مسعود رجوي را در ان دوران با نام مجاهد و يا منافق نميشناختند. گسترش سازمان حل شد ولي مسئله ديكتاتوري و نفوذ فردي به مرور و با امنيتي شدن شرايط كم كم بر تمامي سازمان جا مي افتاد.

اساس سانتراليزم دموكراتيك بعد از خروج رجوي از ايران در سال 60 و كشته شدن كادرهاي اصلي مانند موسي خيابا ني و محمد ضابطي در سال 61 ( مسول بخش اجتماعي سازمان كه مهمترين بازوي سازمان بود )‌مسعود يكه تاز شد .

د ران دروان مسولان بر اساس فعاليت و صداقت و فداكاري به مسوليت مي رسيدند .
بعد از شهادت موسي خياباني در تهران ، مسعود رجوي مرحوم علي زركش را بجا ي وي انتصاب كرد كم كم اين انتصب ها و نفوذ در انتصاب افراد توسط رجوي اعمال ميشد .

رجوي بعد از اينكه شوراي ملي مقاومت كه بدون وجود بني صدر امكان تحق و مشروعيت د ران زمان نداشت برا ي غربي ها جا افتاد بني صد ر را كه دران زمان قانونا رئيس جمهور بود را از سمت مسول شور ا خلع كرد و خودش رئيس شورا هم شد .

رجوي ديگر نيازي به ادامه ازدواج با فيروزه بني صد ر را نداشت زيرا وي به عنوان مسول سازمان مجاهدين و شورا رسميت يافته بود .
با وجود فيروزه بني صد ر در خانه ، امكان بحث آزاد در مورد مذاكره با عراق كه مورد مخالفت بني صدر و نيز سفر رجوي به عراق بود ،‌ امكان نداشت . رجوي به طلاق فيروزه بني صدر دست زد و سپس با مريم رجوي تحت عنوان “انقلاب ايدولوژيك“ ازدواج كرد. در اين راستا وي با هيچ كدام ازاعضاي مركزيت مشاوره نكرد. هر چند گفتاري از علي زركش در اين مورد توسط رجوي استناد ميشود ولي با توجه به اينكه رزكش بعد ا از سمت فرماندهي نيروهاي داخل ايارن خلع و زنداني شد ،‌ و نيز حضور وي در فرانسه ،‌ بنظز واقي نمي ايد . د رهر حال مسعود رجوي بعد از ازدواج كادر مركزي را منحل كرد و البته شوراي رهبري تشكيل شد كه البته فرمايشي بود .


سفر به عراق و دريافت كمك هاي مالي از عراق باعث شد كه نفوذ مسعود بيشتر شود. با سكوت اعضاي با سابقه و عملا بعد از زنداني كردن علي زركش ، تحكيم قدرت خود ،‌ مريم رجوي را به جانشيني خود و رهبري سازمان مجاهدين منصوب كرد . مثلا د رمورد اين انتصاب وي بعد از اعلام انتصاب مريم بعد از چند روز نشستي د رپائيز 68 بر گزار كرد تا نظر اعضا را دراين مورد بداند و بقول خودش راي اعتماد بگيرد. . رجوي نزديكيهاي صبح بعد از 8 ساعت جلسه يك طرفه خسته كننده كه اكثر وقت انرا مسعود سخنراني ميكرد .‌وي ازحاضران خواست كه با بلند كردن دست راي بدهند . وقتي مريم خواست توضيح بيشتري بدهد وي دست وي را كشيد و گفت “ ول كن كسي كه تا بحال نفهميده بعدش هم نمي فهمه “.

و د رحقيقت مريم كه خود منصوب شده بود راي اعتماد را گرفت . هيچ كسي در ان جو جرئت مخالفت با مسعود رجوي را نداشت .
مسعود رجوي در اطلاعيه انتصاب مريم رجوي نوشت
انتخاب مريم توان مضاعف براي سرنگوني رژيم خميني ايجاد ميكند.
براستي ميتوان نتيجه گرفت كه تمامي اين حرفها . براي پوشاندن واقعيت از ان اعضائي است كه هنوز به اين رهبري اعتماد دارند والا سپري شدن 17 سال و درنظر گرفتن توان مضاعف ، همه نشان از عدم صداقت و رياكاري رهبراين اين جريان در اگاهي سازي دارد.


در مهر 1380 مژگان پارسائي به عنوان مسو ل اول انتخاب شد. و بهشته شاد رو به عنوان فرمانده داخل كشور انتخاب شد.
مسعود مانند ‌ديكتاتور سرهنگ قذافي “كه تمامي محافظان خود را از زنان انتخاب كرده بود . زنان را د ر انتصابات فرمايشي به پستهاي فرماندهي البته از سوي مريم رجوي كه خود منصوب مسعود بود ،‌ منصوب كرد زيرا مي دانست كه زنان بر عكس مردان براي تعويض و يا جانشيني وي تلاش نخواهند كرد. انتخابات براي انتصاب مريم رجوي به عنوان رئيس جمهوري هم از همين شيوه بر خورداردبود. نكته مهم اين است كه اولا هيج مخالفي وجود ندارد. همانطور كه هيچ داوطلبي هم برا ي پست وجود ندارد .

در روابط و مناسبات داخلي هر كس كه به مريم و مسعود بيشتر زبانان تملق مي گفت رده هاي بالاتري را اشغال مي كرد.


راي گير ي ها همه علني با بلند كردن دست است كه شديدا غير دموكراتيك است . به هيچ وجه در سازما ن راي گير ي مخفي انجام نمي گيرد.

كساني كه از نزديك با روابط و مناسبات سازمان آشنا هستند و تعداد اكثريت جدا شده ها و منتقدين ،‌نشان از روند غيردموكراتيك در سازمان دارد. هر فرمانده اي كه بنوعي مورد محبوبيت در بين افراد گروه قرار ميگرفت ،‌ حتما عزل ميشد. هيج كسي نبايست نامش در جلوي رجوي مطرح شود حتي اگر ان فرد 100%‌وفادار به مسعود رجوي باشد. .

مسعود مسول بخش نظامي و مريم مسول بخش مالي و اطلاعاتي بود كه مهمترين ثسمت د رهر سازمان و يا دولتي هست هر كس اين دو بخش را كنترل كند د رجوامع استبدادي م يتواند كمترل خود را بر مردم و اعضا گستر ش بدهد. در
مريم رجوي ا قبل ا زاعزام به فرانسه قبل ا زاغاز اشغال عراق (2003) ، مسول حفاظت مسعود رجوي هم بود. توانستند مخالفان را خفه‌ .و زنان را فرمانده و مرددها را به نوعي خريدار ي كنند. زيرا يك شبه اكثر فرماندهان زن شدند و مردها خلع شدند.

درحاليكه روند رشد و تكامل و فرهنگ سازي يك جامعه با فتوا و دستور پيش نمي رود و نياز به زمان و كار مستمر و نهادينه شدن دارد.
وقتي كه افراد انتصابي شدند ديگر مسوليتي در قبال افراد زير دشت ندارند زيرا مشروعيت خود را از رهبر مي گيرند و خود را موظف به اجراي دستورات انان دانشته و پاسخگو به انان مي دانند.

سازمان هراز گاهي به يك شعار جديد مانند جبهه متحد د رابان 82 ( قبل ا زحمله عراق ) و يا راه سوم ،‌تغيير پرچم از ساده به شير وخورشيد ميرسد بدون اينكه هيچ ناظري د راين نشستها شركت داشته باشد و يا متن اين نشست ها براي اطلاع مردم بيرون داده شود. بعني همان كاري كه مجلس خبرگان رهبري ميكند. انها در قرن 21،‌ عصر اينتر نت و انتقال اطلاعات ، مردم را غريبه مي دانند.
در تمامي مصوبات شورا و سازمان بر اساس انتشارات سازمان راي مخالف وجود ندارد كه تداعي وحدت در سازمان و شورا را نشان بدهد. در حاليكه سلامت يك جريان و جامعه در چند صدائي و شنيده شدن ان صداها و محترم شمردن ان صداها هست . در غيراين صورت با توجه به استبداد در ايران ،‌عراق ؤ سوريه ؤ كره شمالي و اتحاد جماهير شوروي شكي در ناسالم بودن و استبدادي و غير دموكراتيك بودن ان جريان دارد.

عدم مسوليت در حفظ جان افراد و ترورهاي كور

خطي را سازمان در 60 به اعضا داد كه به موجب ان اعضا زير شكنجه بايستي زير دستان را و افراد معمولي را لو بدهند تا سيستم امنيتي رژيم را معطل كنند تا سازمان بتواند اعضاي اصلي را از زير ضرب بيرون بكشد. اين بر خلاف دستور العمل حنيف نژاد بود كه تاكيد داشت “ اعضا نمي توانند زير دستان و مردم معمولي و هوادار را لو بدهند زيرا به اعتماد توده ها خيانت نبابد بشود .انها مي توانند در زير شكنجه افراد بالا دست را لو بدهند “. استدلال حنيف اين بود كه يك فرد عضو اگاهانه اين مسوليت را پذيرفته و مسئله شهادت را هم حل كرده است. مدت مقاومت شكنجه گاه ساو اك حداكثر يك روز بود و در زمان لاجوردي اين زمان به 2 ساعت كاهش پيدا كرده بود. از انجا كه هواداران معمولي كه دستگير ميشدند و اگر زير شكنجه اسم انان لو رفته بود به محض دستگيري زير شكنجه شديد قرار مي گرفتند تا اطلاعات وي نسوزد (‌از بين نرود)‌
بالطبع يك فرد كه تنها هوادار ساده بودو اطلاعاتي هم نداشت گاها اعتراقف به ترور نكرده مي كرد. از اين موارد تعدادي كمي وجود ندارد. در زندان در سال 60 يك زنداني كه زي اعدام بود به من گفت زير شكنجه مجبور شده است كه بگويد كسي را ترور كرده است. سيستم امنيتي در اسلهاي 64 به بعد، و سركوب كامل جريانات مسلحانه به بازسازي اين اطلاعات و تشكيلات تمامي سازمانهاي سياسي پرداختند و بعدا متو جه شدند كه بسياري از ان ترورها اصلا وجود نداشته است. البته به روي خود هم نمي اورند كه انسانهاي بيگناهي را شكنجه و معلول و يا اعدام كرده اند و پاسخگو نيستند.


خط ترور سازمان در سالهاي 60
ترورهاي واكنشي واحدهاي عملياتي سازمان در سالهاي 60 ، بر اساس شكل و شمايل ظاهري افراد مانند ريش و شلوار آمريكائي بود كه كميته چي ها مي پوشيدند . اخيرا يكي از فرماندهان سابق نظامي سازمان د ر كانادا اين گفته را با ذكر مثال تائيد كرد. يعني مواردي از مردم معمولي با شكل خزب اللهي توسط اعضاي سازمان ترور شدند.

اين در حالي بود كه گروه ضربت دادستاني اوين كه در زندان قصر مواد مخدر(‌د رشرقي ) مستقر بود تمامي اعضايش ريش ها را سه تيغه يم كردند و مو ها را كرنلي ميكردند. آنها از آمبولانس براي شكنجه براي فعالان سياسي و مبارزين مسلح براي “نسوختن قرارها “ استفاده ميكردند.


عدم اطلاع جريانات سياسي ديگر از 30 خرداد و آغاز جنگ مسلحانه

# محمد هوشمند مي گويد مسول سازمان در شيراز بنام احمد كه رابط سازمان با چريكهاي فدائي درشيراز بود را يك هفته بعد از30 خرداد ديدم. بوي گفتم “چرا به ما هيچ اطلاعي ندادي تا خودمان را جمع و جو ر كنيم. زيرا يك هفته قبل از 30 خرداد با وي ملاقات داشتم . احمد گفته بود سازمان به ما دستور داده بود به هيچ وجه با هيچ كس در اين رابطه صحبت نكينم.
يعني با آعاز جنگ مسلحانه عملا تمامي نيروهاي سياسي به زير تيغ رفتند بدون اينكه در جريان قرار گرفته باشند و نيتجه انهم مشخص است . سركوب و قلع و قمع كامل نير وها ي سياسي توسط جريان لاجوردي -رفسنجاني و د رتاييديه ضمني حناح ديگر رژيم د ران دوران.


# شهيد مهد ي بخارائي از اعضاي زير مركزيت سازمان تا 60 بود . سازمان بزرگترين انبار اسلحه را در گاراژ پدر مهدي د رميدان شوش جا سازي كرد بود. اين انبار كه بر اثر اشتباه سازمان لو رفته بود. زيرا براي كند ن زمين از كارگر انبار كمك گرفته بودند. روز بعد كار گر مزبور مي بيند كه هيچ دريچه اي در مجل كنده شدن نيست . اين انبار در سال 59 لو رفت.
جنوب شهر تهران پايگاه مذهبيون سنتي بود كه مدافعين اصلي رژيم بودند و ميدان شوش هم اين قادعن مستثني نبود ولي اين داستان قابل ذكر است كه يكي از جاهلان محل بنام “مهدي پلنگ “ به مهدي بخارائي سمپاتي شديدي د اشت. سازمان در ان منطقه درمانگاهدندانپزشكي مجاني براي كم درامد هاداشت . بهمين دليل ان محله تا اخرين روزهاي خرداد 60 ، كميته محل از حمله به هواداران سازمان خودداري ميكرد.

مهدي در مورد 30 خرداد مسئله جدي داشت. بهمين دليل سازمان وي را معلق كرده بود و اسلحه سازماني وي را گرفته بودند. وي از امكانات خانه سازماني بر خوردارد نبود و بعد از شروع درگير ها متاسفانه به درخواست خواهرش كه اسير شده بود به محل قرار در يك شركت رفته بود كه درانجا زنده دستگير شد. مهدي زير شديدترين شكنجه ها قرار گرفت .وي در پائيز 60 اعدام شد.
يك جناح رژيم مانندمهدوي كني ، معتقد بودند كه وي از جناح مذهبي سازمان است نبايد وي رااعدام كرد مهدي برادر بخارائي از فدائيان اسلام بودكه علي منصور نخست وزير شاه را اعدام كرد ه بود. ولي جناج ديگر مانند لاجوردي كه معتقد به ريشه كردن سازمان بودند ، وي را اعدام كرد. مهدي گردن بچه هاي محل ما حق داشت زيرا هميشه تا كيد مي كرد اول سلامت فرد بعد اسلحه . اسلحه هميشه گير مي ايد ولي مبارز نه.

سازمان مجاهدين هيچگاه مهدي بخارائي را كه به مسعود رجوي در جريان 30 خرداد انتقاد داشت جز شهداي سازمان اعلام نكرد . د رحالي كه منيره رجوي را كه سياسي نبود و لاجوردي وي را كه خواهر مسعودبود و باتفاق همسرش كه از لولا فروشان تهران در خيابان سپه تهران بود را تنها بجرم داشتن شناسنامه مسعود رجوي و نسبت خويشاوندي با وي انها را اعدام كرد . مرحوم منيره رجوي د ر زندان مشهد به مرخصي فرستاده شده بود يعني اينكه وي توبه كرده بود ولي رجوي وي را به عنوان سمبل مقاومت زندانيان سياسي و روز كشته شدن وي را روز زندانيان سياسي نامگذاري كرد.


# اتهامات جدي در مورد اينكه سازمان كساني را كه مسئله داشتند در سال 60 به عمليات فرستاده بود كه با يك تير دو نشان زده باشد هم از شر مخالفين خلاص شده باشد هم به رژيم ضربه زده باشد و شهيد د اشته باشد. د راين مورد نياز به بررسي دقيق تر است زيرا امكان دسترسي به افرادي كه ازاين جريانات زنده مانده اند و د رايران زنده هستند ، خيلي كم است.

مسعود رجوي در نشست اوروسوراز طبق معمول گناه را به گردن نگرفت. وي تلفني را روي تخته كشيد ه بود و با چوب دستي اش به تلفن اشاره كرده بود و گفته بود “‌متهم تلفن است “!! ( نقل از سعيد شاهسوندي - مركزيت سابق مجاهدين ) .





يك نمونه شاهپور در سال64 در كمتر از يك ماه در اهواز كه نسبت به ازدواج مسعود و مريم مسئله داشت لو رفت . د راين زمان رجوي تعدادي از اعضا را برا ي عمليات به داخل كشور فرستاد كه نشان بدهد ازدواج وي با مريم باعث پتانسيل زيادي در داخل سازمان شده است . اين افراد از طريق تلفن با سازمان در فرانسه متصل مي شدند و خط ترور ها را مي گرفتند . رژيم د ر ان سال مجهزترين دستگاهها ي كنترل تلفن را خريدار ي كرده بود و تمامي اين افراد قبل ا زعمليات دستگير ، شكنجه و بسيار ي اعدام شدند .
خوشبختانه شاهپور كه هم اكنون د رايران زندگي مي كند و زنده است . يكي از دللا يل زنده ماندنش جواب “ نه“ اي بوده كه به مسو ل سازمان در فرانسه در پاي تلفن گفته بود.

انگار نه انگار كه دهها نفر از اعضا تنها بخاطر عروسي مريم و مسعود قرباني شده بودند.
و البته هنوز كسي اين مسوليت را به عهده نگرفته است و ا زخانواده هاي اين قربانيان معذرت خواهي نكرده است.



در مورد نويسنده گزارش

× سعيد سلطانپور در سال 57 همزمان با حضور در دانشگاه تهران به سازمان مجاهدين خلق مي پيوندد كه تا سال 1369 ادامه داشت . وي در 1990 رسما از سازمان به دليل انحراف در شيوه بنيانگذاران كه استقلال و آزادي ايران و نيز منافع مردم ايران بود ،‌ جدا مي شود .
وي منظور از انتشار اين گزارش را براي اينكه نسلهاي آينده ايران از تجربه شكستهاي جنبش درس گرفته وانرا تكرار نكنند،‌ مي داند .

البته اين نقض حقوق بشر در ديگر جريانات سياسي هم با توجه به ميزان گستردگي انان مي تواند وجود داشته باشد. كتابهاي “ خانه عمو يوسف “ نمونه اي از اين نقض حقوق بشر مي باشد.

وب لاك كانون انديشه ،‌گفتكگو و حقوق بشر
www.cdhriran.blogpsot.com

Thursday, November 09, 2006

دمکراسی چه زيباست


دمکراسی چه زيباست
سعيد سلطانپور
د موکراتها در انتخابات سنای آمريکا توانستد با 51 کرسی درقبال 49 کرسی برتری جمهوری خواهان راپايان دهند.جمهوری خواهان در ايالات ويرجينانا و مانتانا که پايگاه مستحکم انا ن بود شکست خوردند. دمکراتها توانستد برتری کنگره را هم از سال 1994 بدست بگيرند که همه نشان از رای مردم آمريکا برای ناراضی بودن از جمهوری خواهان بود.و اين قسمت از ليبرال دموکراسی زيباست که مردم خشم خود را درموقع رای دادن پای صندوقهای رای نشان ميدهند.
حضور آمريکائيان در اين دوره چشمگير بود. و اين با ر رای گيری به شيوه ماشينی صورت ميگرفت.
جورج بوش بسرعت اين پيام مردم را گرفت و رامسفيلد قربانی جنگ طلبی های خودش و باند نو محافظه کارشد. اهميت رامسفيلد در اين بود که وی جوانترین وزير امريکا بوده است و در 6 دوره به عنوان وزير خدمت کرده بود. وی در دولت بوش پدر و پسر خدمت کرده بود و بوش هوادار سرسخت وی بود.
اگر حادثه جديدی رخ ندهد جمهوريخواهان انتخابات 2008 را از دست خواهند داد.
روابط با مسلمانان و اسرائيلهر چند اولين مسلمان آمريکائی از حزب دموکرات وارد کنگره شد. ولی راه طولانی برای متعادل کردن سياست خارجی آمريکا عليرغم لابي با نفوذ اعراب در كنگره هست .هنوز علیرغم از دست دادن 2 تن از جمهوری خواهان که همیشه بطور علنی و افراطی از اسرائیل دفاع میکردند همچنان کنگره طرفدارا سرائیل باقی خواهد ماند کسانی مانند Santorum Rick
آمريکای لاتين
دانيل ارتگا عليرغم مخالفت رسمی آمريکا به رياست جمهوری نيکاراگونه رسيد. دانيل ارتگا رهبر سانديستها اولين رهبری بود که عليرغم اينکه توسط مبارزه مسلحانه ديکتاتوری ساموزا در سال 1979 را سرنگون کرد. ولی د رانتخابات زمانی که به رقيب مورد حمايت آشکار کاخ سفيد خانم چامورا باخت از قدرت کنار رفت.خانم چامورا بعدا بدليل فساد مالی مجبور به کناره گیری شد. ارتگابعد از 20 سال به رياست جمهوری رسيد . حال مقايسه کنيد مسعود رجوی که برای به قدرت رسيدن خودش را به اب و اتش زدو به صدام و آمريکا متصل کرد زيرا وی معتقدبه سياست يا هيچ چيز و يا همه چيز بود. که در سياست جهانی ديگر وجود ندارد .
صدام و تقاضاي بخششصدام که حکم اعدامش صادر شده است در جلسه امروز دادگاه یادش افتاده که سخن از وحدت کند و همه را به بخشش از یگدیگردعوت میکند و البته بخشش خودش. کسی نیست بگوید مردک دیکتاتور وقتی افراد بی گنا ه را اعدام میکردی چرا یاد بخشش نبودی.در هر حالباختن جمهوری خواهان و استعفای رامسفيلد و تايئد حکم اعدام صدام توسط آمريکا و انگليس و انتصاب ريئس قبلی سيا به جای رامسفيلد ودرخواست هيللاری کليتنو ن برای مذاکره با ايران و کره شمالی و سوريه قبل از انتخابات امروز و پيروزی وی که برای رياست جمهوری خيز برداشته است همه نشان از تغيير روش آمريکا در عراق دارد که اين به مفهوم باز هم وخيم تر شدن اوضاع بر عليه گروه رجوی و به نفع جمهوری اسلامی هست. يعنی حمله نظامی از دستور کار برداشته می شود.
ديروز يک مقام آمريکايئ در رورنامه هارتز اعلام کرد که اسرائيل نمی تواند به تنهائی به جمهوری اسلامی حمله کند. حسنی مبارک گفت قبل از هرگونه حمله به ج.ا. 100 بار فکر کنيد. تجربه حزب الله لبنان و حماس و اسير داشتن 3 سرباز اسرائيلی تنها باعث فشار بر دولت الموت اوهمر است . نظر سنجی در اسرائيل نشان داده است که اسرائيلی ها وی و وزير دفاع امير پرتز را فاسد ترين رهبران اسرائيل می دانند . بنابر اين اسرائيل در موقعيتی نيست که جنگ جديدی را شروع کند .
.
بازي با كارت
اتفاقا جمهوری اسلامی در حاليکه کمترين مشروعيت را در زمان حاضر دارد و از هميشه در متزلزل ترين شرايط داخلی و خارجی قرار دارد ولی با کارتهای خود بخوبی بازی ميکند. با درنظر گرفتن دستور كار تغيير رژيم نه از منظر يم دولت ملي و دموكرات.
جمهوری اسلامی بابازی کردن کارت زمان و استفاده از تضاد بين اروپا و آمریکا توانست حکومت خود را برای مدت بيشتری حفظ کند . جمهوری اسلامی در حال حاضر دست بالا را در منطقه دارد.
آمربکا برای پيروزی در عراق نياز به همکاری جمهوری اسلامی دارد و جمهوری اسلامی هم برای ثبات در عراق نياز مند حضور آمريکا ست. همانطور که خاتمی هم در انگليس هفته گذشته بيان کرد.
گروه رجوی بدرستی در مورد وقت کشی ج .ا. سخن می گفت ولي مهم اين است كه انها هرگز نتوانستند اتحاديه اروپا را د ران مورد قانع كنند جريان رجوی يک نکته را نخواست قبول کند که اتحاديه اروپا به هيچ قيمتی حاضربه تغيير در ايران نيست زيرابخوبی از قدرت و علاقه امريکا به منطقه آکاه هستند و ميدانند در صورت درگيری ،‌ سر اروپا مانند عراق بيکلاه خواهد ماند.
رژيم ايران طرفدار سرمايه داري آزاد و اقتصاد آزاد است بنابراين مشكلي در اين موضوع ندارند تنها مسئله عمده موضع ايران در قبال اسرائيل هست كه انهم تاكتيكي و درجهات منافع ج.ا. است نه مردم فلسطين كه قابل مذاكره است . اروپا هيچ گاه حامی سرنگونی مسلحانه هيچ دولتی نيستند.اگر کسی اين پارامتر را درک کند درک بقيه مسائل اسان خواهدبود.
بايد منتظر حرکت جمهوری اسلامی در تعلیق غنی سازی بود سفر لاريجانی به مسکو در روز جمعه را بايد دنبال کرد. زيرا هر گونه تعليق در حال حاضر با پيروزی دمکراتها ميتواند سیاست برد-برد برای ج.ا. و آمريکا را داشته باشد . سياستی که مقامات ج.ا. انرا دنبال می کنند.


شاخص اهمیت حضور سیاسی

در سياست وقتی ميتوان موثر بود که با داشتن تحليل درست ،‌ يك پايگاه مردمی داشته باشی. شما فکر ميکنيد سفيران اروپائی در تهران مغز خر خورده اند و موقعيت و جايگاه اجتماعی سازمان را نمی دانند.هر وقت سازمان توانست يک تطاهرات 100 نفره غير مسلحانه (‌نه صادر شده از خارج )‌ در تهران ترتيب بدهد انوقت نظر اتحاديه اروپا به جريان فعلی تغيير خواهدکرد.
در دنياي سرمايه شاخص براي سنجيدن حركتهاي سياسي است و ان وامكنش بازار سهام است كه نگراني و يا اعتماد بخش خصوصي را نسبه به سياستهاي دولت ها نشان ميدهد
يادم مي آيد در زماني كه سازمان توانست در يك عمليات اولين اسير را از ارتش بگيرد و سازمان انرا با هياهوها يفراروان در راديو اعلام مي كرديك فعال به گفت د رزماني كه جنگي درگير است و روزانه صدها نفر كشته و زخمي مي شوند و روزانه يك ميليارد دلار هزينه ان است . يك اسير و غنيمت يك تفنگ اصلا جائي در اين معادله جهاني در حال حاضر ندارد.

به دو پارامتربايد توجه کرد يک افزايش قيمت نفت به دلارو ديگری واکنش بازار بورس جهانی.
يعنی آمريکا به هيچ وجه اجازه نخواهد داد که کسی دلار را تبديل به يورو بکند اين خط قرمز آمريکاست ونيز كنترل صدرو نفت را بايد در دست داشته باشد و نه مسئله اتمی. زيراامريکا هزاران موشک اتمی دارد که در صورت استفاده جمهوری اسلامی بشرط حاضرشدن ان تا سال 2009 در ويران کردن ايران هيچ ترديدی نخواهد کرد.
ولی از انجا که دلار نفتی از سال 1998 پشتوانه ارزی خزانه داری امريکا ست كه به موجب قرار داد سري تمامی فروش نفت کشورهای عربي خليج فارس در آمریکا سرمايه گذاری خواهدشد و اين دلارها پشتوانه ارزي خزانه آمريما هست و نه طلا درعوض امریکا از منطقه دفاع خواهد کرد و به اعراب اجازه خواهدداد که بدون ويزا به آمريکا سفر کنند.
يعني كاهش صدورنفت به مفهوم كاهش خزانه امريكا و بحران جدي اقتصادي و سقوط اقتصادي آمريكا والا ا زنظر نظامي حداقل تا دودهه دگير امكان شكست نظامي آمريكاد ر خاك خودش وجود ندارد.
باز ار سهام
پس از سخنرانی بن لادن است که بازار سهام بالا و پائين می شود.امروزه اصلی ترين شاخص اهميت يک سخن و يا دیدار واکنش بازار بورس جهانی است . .
دعوت شدن به يک کشور اروپائی که وزنه ای هم در اتحاديه اروپا نيست و خوشحالی کردن برای ان فقط مصرف داخلی دارد. مانند اينكه در خاورميانه طرفهاي اصلي مصر ، ايران ؤ‌اسرائيل و عربستان و تا حدودي سوريه واردن هستند والا لبنان و بحرين و كويت كه نمي توانند نفوذ جدي سياسي در منطقه داشته باشند . دچار توهم وجنگ لفظی نشويد.
وقتی که خمينی به شاه اردن در سال61 حمله تبليغاتی ميکرد ملک حسين با رجوی در پاريس ملاقات کرد وی که يکی از سياستمداران کهنه کار بود بعد از اينکه روابط بهتر شد دیگر چنين ديدارهائی صورت نداد .کما اينکه صدام با از دست دادن پايگاه مردمی سازمان و پايان جنک ديگر با رجوی ديدار علنی نداشت .
به اين ديدارها مانند ديدارهاي هنرپيشگان و خوانندگان است كه خبر ساز است والا تاثيري بر سياست جدي ندارد و بسرعت فراموش ميشود.
بعد از اعلام آزمايش اتمی کره شمالی بازار سهام ژاپن واکنش خفيفی نشان داد زيرا عليرغم تمامي واكنشهاي ژاپن آنها آمادگی اعلام انرا از قبل داشتند. بقيه مسائل هم مانورهاي سياسي است. سياست يك راه دراز مدت است كه بايد صبر و برنامه د ران داشت.

آمريکا را بوش اداره نمی کند سرمايه های جهانی و صنايع نطامی آمريکا هستند که قدرت را در دست دارند. آنها برايشان سود اوری مهم تر از جان انسان هاست .
اتفاقا اگر قرار باشد اتفاقی بيفتد ملاقاتها در پشت پرده انجام خواهد شد نه در جلوی دوربين عکاسها.
حل مسائل جهانی و يا ايران کدام مقدم تر است؟

قبل از پيروزی دمکراتها جورج بوش به شدت به رهبر دمکراتها د رکنگره‌، خانم پلوسی با عباراتی نظير “ امپراطور بدون لباس “ ،‌. کسی که طرحهايش باعث شکست امريکا به ترروريستها خواهدشد ، ياد كرد ولی بعد از اينکه نتيجه انتخابات و رای مردم را دريافت بسرعت به وی تلفن کرد تا راه کارهای مشترک را پيدا کنند منافع امريکا برا ی انها مهمتر از منافع حزبی است. همان کاری که ال گور با پذيرفتن شکست در برابر بوش كرد عليرغم تعداد رای بيشتر پذيرفت تا بحران سازی نکند. وی هم می توانست با اعلام جنگ مسلحانه از منافع حزبش دفاع کند ولی در دموکراسی ليبرال، رقبا يک اصل بازی را پذيرفته اند كه هر چند گاهی نوبت انان ميشودو بايد با يکديگر کار کنند. بد نيست مقایسه کنيم احزاب اروپا و امريکا را با احزاب ايرانی از مشروطيت به اين طرف که حاضر نيستند کمتر از مسائل جهانی را از اسرائيل و ويتنام و اعراب و لاتين و سرمايه داری جهانی و فقر جهانی را حل کنند و البته مسائل مردم ایيان به بعد از حل شدن اين مسائل جهانی است . کمتر سياستمدار ايرانی و فعال سياسی است که راه حل اين مسائل را در جيب خود نداشته باشد و اشکال هم در همين جاست.
آيا زمان ان نرسيده است که ابتدا به مسائل داخلی ايران و منافع مردم ايران بپردازيم بعدا مسائل جهانی را حل و فصل كنيم.

ssultanpour@yahoo.com
www.kanoun-e-bayan.blogspot.com

Sunday, November 05, 2006

احكم اعدام صدام و تقاضاي محاكمه مسعود رجوي

ا



حكم اعدام صدام و تقاضاي محاكمه مسعود رجوي
5 نوامبر 2006

اي كشته كه را كشتي تا كشته شوي خوار
سعيد سلطانپور

از طريق دوستي با خبر شدم كه نام من در ليست فر خوان براي محاكمه مسعود رجوي رهبر سابق سازمان موسوم به مجاهدين خلق مي باشد.

لازم بتوضيح است كه من چنين ليستي را امضا نكرده ام زيرا مخالفت من بامسعود و مريم رجوي از موضع چپ و در راستاي منافع خدا و خلق ايران است ،‌ بنظر من مسعود رجوي سالهاست كه مرده است زيرا براي يك عنصر سياسي وقتي كه مشروعيت سياسي مردمي نباشد وادامه حياتش به كمك هاي بيگانگان وابسته باشد ، زنده بودن فيزيكي مفهومي ندارد.‌

زيرا رجوي يك طرف نمايش خشونت بود ،‌طرف ديگر ان همچنان بر طبل جنگ ،‌خشونت و ويراني كشور و نابودي اقتصادي مردم ايران با شدت هر چه تمامتر مي كوبد.
در مورد محاكمه رجوي و سياستمداران وابسته ديگر مسلما بايستي در زمان استقرار دولت دموكرات ملي و اراده ملت ايران انجام شود.

اتفاقا امروز هم دادگاه حكم اعدام صدام حسين ديكتاتور عراق و مهمترين حمايت كنند ه مالي و تسليحاتي جريان رجوي را اعلام كرد .

من همانگونه كه قبلا هم بارها گفتم ا زموضع حقوق بشري باحكم اعدام موافق نيستم . متاسفانه اشغال عراق توسط نيروهاي امريكا كه به تحريك نو محافظه كاران ،‌ حمايت كنندگان بعدي جريان رجوي ،‌ چنان عراق را به سرزمين خون و بي ثباتي مبدل كرد كه صدام حسين كه خوديكي از عاملان اصلي ورود آمريكائيان به منطقه خليج فارس بود ،‌ خواهان مبارزه با اشغالگران ميشود.



كساني كه از ضديت با رجوي به راست غلطيده اند و مانند ابو موسي اشعري عمل ميكنند بهتر است كه منصفانه تر عمل كنند . اينكه ترور راه حل نيست و گفتگو راه حل هست سخن بسيار پسنديده اي است . اينكه سازمان فردي رابدون محاكمه و امكان دفاع ا زخود ترور كرده است جاي انتقاد دارد ولي ايا ان فرد مقتول ،‌ كسي نبود كه مسول ترويج فرهنك نفرت و دشمني در مشهد بود. آيا فردي كه در هرنماز جمعه مشهد ، با سخنان غير واقعي ، ‌ان عده از نماز گذاران نا اگاه را تحت رهبري چماقداران حرفه اي به سمت ستاد سازما ن مجاهدين راه اندازي مي كرد ،‌ ايا هيچ نقشي در براه افتادن اين چرخ خشونت نداشته است ؟‌
اتفاقا هميشه هم از ان ستاد قرص هاي ضد حاملگي كشف ميكردند تا احساسات دينداران نا اگاه ولي ساده را براي قتل عام نهائي مجاهدين كه حريف عقيدتي بودند را آماده كنند. ‌

اينكه يك عضوي از مجاهدين كه مسئله هم داشته است دست به ترور مي زند دليل بر حقانيت طرف مقابل نيست ؟ آقا شما كه از عدل اسلامي صحبت ميكند كه بر طبق گفته خودتان و قوانين حقوقي و عقلاني تحت فشارمسولين سازمان به ا ترور پدر تان دست زده است اقدام كرده است،‌ آيا ان ضار ب را عفو كرديد؟‌

با توجه به سابقه ،‌ زندانياني سياسي كه پرونده شان بعد از ترور يك شخصيت وابسته به نظام توسط حاكم شرع بررسي ميشد بدون استثنا حكم هاي غير عادلانه تر و سنگين تري را مي گرفتند . ؟‌ چند نفر در رابطه با ترور پدر شما ،‌ اعدام ، شكنجه و اضافه محكوميت گرفتند ؟‌ آيا سعي كرديد ازخانواده انان دلجوئي كنيد ؟‌


در هر حال اين نكته را نبايد فراموش كرد كه دست اندركاران جمهوري اسلا مي كه با ادامه جنگ بي حاصل 8 ساله و نابودي شهر ها واصراربر ادامه جنگ كه به كشته شدن و مجروح شدن صدها هزار جوان ايراني و عراقي انجاميد اتهاماتشان از رجوي بيشتر است زيرا انان سالهاست كه قدرت كامل و منابع مالي را در اختيار داشته و دارند .و گوشه اي ازاختلافات نشان داد كه دران دروان كه شعار جنگ جنگ تا پيروزي سر داده ميشد ، تنها براي ادامه جنگ براي سركوب محالفان و تثبت قدرت بوده است .

اگر براستي به عدالت خواهي ،‌تفاهم و گفتگو اعتقاد پيدا كرده ايد لازم است از خودتان شرو ع كنيد ، هنوز قتل عامي را كه در سالهاي سياه عليه مردم ايران انجام داديد كه به مهاجرت ميليونها ايراني انجاميد فراموش نكرده ايم و فراموش نخواهيم كرد، ميبخشيم بشرط اينكه اناني كه در بي عدالتي سهيم بودند ، سهمشان در خشونت عليه مردم ايران و دگر انديشان را بپذيرند.

ملك اگر آباد شدبه داد شد اميرا
گيتي بي آب و داد كي شود آباد ؟
ور تو زبيداد و داد پند نگيري
خيز به بابل رو و مداين و بغداد
كاخ بزرگ ملوك رفته نگه كن
انچه بد از خشت خام و آنچه ز پولاد
هر چه بنايش بعدل بود بپاست
و انچه زبيداد بود جمله بر افتاد

در طول تاريخ مردم قدرت نداشته اند ولي صبر داشته اند . شايد تنها حسن زندگي در دنياي امروز وجود اينتر نت است كه مادر مدت صبرمان ، توسط آن شاهد سقوط ديكتاتور ها و محاكمه انان از ميلوسويچ تا صدام و پينو شه و زمين گير شدن آمريكائيان در عراق و افغانستان هستيم.


ssultanpour@yahoo.com
www.kanoun-e-bayan.blogspot.com

Thursday, November 02, 2006

“مريم و مسعود “ معادل سياسي “ ايدز “

“مريم و مسعود “ معادل سياسي “ ايدز “

داستان عبر ت انگيز دو اهريمن ضد بشري كه سازمان پر افتخاري را به خاطر هوي نفس به لجن كشاندند و سپس خلقی را براي به رسيدن به قدرت با دينار عراقي و سپس دلار آمريكائي معاوضه كردند.

سعيد سلطانپور

چند ماه قبل مجسمه سمبليك ايدز را كه در سراسر جهان به نمايش ميگذاشتند به تورنتو اوردند و در تقاطع يانگ و بلور به نمايش گذاشتند. بعد از چند روزي يك نفر به فارسي نوشته بود “ درود بر رجو ي “
از سوي ديگر
دوباره مسول جوابيه های باند مافيائي مقاله اي اين بار بجاي الهام زنجاني بينوا نوشته بود. متوجه شدم كه براستي مسعود و مريم خود ايدز سياسي جامعه ايران هستند كه آگاهانه هوادارن و اعضاي خود را الود ه كردند. مسلما با يد ايدز را بدليل خطارتي كه براي انسان ها دارد ريشه كن كرد ولي مبتلايان به ايدز را به عنوان بيمار برخورد و درمان كرد .
تمامي كساني كه در اين جريان بوده اند به خوبي به اين نامگذاري اگاهند زيرا حتي اناني هم كه زودتر اين بيماري را شناسائي كرده و به درمان ان پرداختند بايستي زخم ها و عوارض جانبي ان را چه فردي و چه اجتماعي با پايان عمر خود و شايد نسلهاي بعد ان زمان كه تاريخ در مورد ما قضاوت خواهد كرد ،‌با خود حمل كنيم.

اول از همه قبل از هر چيزي بهتر است كه گاف های مقاله امضا شد ه تحت عنوان الهام زنجاني را بر شمرم.

سميه محمدی که در 13 سالگي به كانادا امده بود و تنها دو سال در دبيرستان در کانادا در س خواند ه بود نامه اش به سفارت كانادا در سال 2004 پر از غلط های املائی است زيرا در ان موقع که وي تقاضای اعزام به کانادا راكرد ه بود ان مليجك كودن مسول عريضه نويسي انجا نبوده که با نثر رجوی انرا بنويسد .

حالا چگونه الهام خانم 28 ساله متولد کانادا مي تواند مطلب به فارسي بنويسد خود نشان ديگر ي از معجزات “امام از نظر غايب “ است . زيرا خود ملا مسعود غايب بعد از 20 سال پاچه خواري در عراق هنوز از صحبت كردن و نوشتن به عربي عاجز است. فارسي هم كه سالها بود كه وي حرف ميزد خود بر و بچه هاي سازمان متوجه نمي شدند چه برسد به مردم ايران .

اميدوارم كه در اين بازداشت خانگي تا روز ظهور مسعود با كمك امدادهاي غيبي سازمان سيا اقلا انگليسي را از سربازان امريكائي ياد گرفته باشد. كه لا اقل مانند ژنرال رئيس جمهور فراري ويتنام جنوبي در 1975 بعد از پناهندگي گرفتن در آمريكا بتواند رستوراني باز كند . ژنرال فرمانده ارتش بود و متحد نظامي آمريكا اخر رستوران دار شد چه برسد به تو كه ارتشت به گل نشسته و خودت قبلا بدون شرط تسليم شده اي. شرم بر تو باد كه خلقي را فروختي.

كاشكي ذره اي از غيرت موسي خياباني را داشتي و بجاي تحمل اين ننك خودرا كشته بودي زيرا حتي فرزندان مصطفي هم توسط مردم ايران بخاطر خيانتها و حماقتهاي تو مورد لعن و نفرين قرار خواهند گرفت .

الهام خانم پينو كيو (‌زنجاني )


اين الهام خانم با اينکه جوان است بدليل سانسور مطلق خبري در سازمان دچار فراموشي زود رس شده است زيرا الهام خودش درس و مشق را رها نکرد كه به عرا ق برا ی ازادی مردم ايران بپيوندد. بلکه وقتی در سال 99 در نيويورك در هتل محل سخنراني خاتمي باتقاق الهام (ك) كه به عنوان مراقبين ليلا جزايري كه از انگليس به منظور تخم مرغ پرت کردن به امريكا آمده بود توسط اف .بی .آی دستگير شد ند . ليلا جزايري به انگليس اخراج شد و الهام ها در دادگاه با سپردن وثيقه و تعهد مبنی بر خارج نشدن از واشنگتن تا زمان دادگاه آزاد شد .
سيما کرمی عجوزه شيطان صفت با حيله گري به آنان گفت که سازمان پول برای وکيل ندارد و انان را ترغيب کرد به عراق بروند تا آبها از اسيا ب بيفتد.

اين در حالي است كه سازما ن مبلغی بيش از 1000000 دلار هزينه وکيل و خرج هتل و اياب و دهاب به لس انجلس برای زنداني نشدن تهيمنه كه هم اكنون با پابند الكترونيكي موقتا آزاد شده است ، كرده است .
سازمان نياز به قربانيان نو جوان داشت و تنها فريب اين نو جوانان از عهده عفريته های مرگ در آمريکا مانند سيما كرمي و آزاده (‌محمدي ) و عليرضا جعفر زاده ميسر بود تا نو جوانانی را که مجاهدين را از طريق خانواده شان می شنا ختند و بسيار بي تجربه تر ار ان بودند كه پروسه انقلاب و سازمان و رهبر شدن مسعود را بدانند . خانوادهائي كه عمدتا يا
د رعراق اصلا حضور نداشتند و نيز در فاز مسلحانه در ايران شرکت نداشتند. و فريب زرق و برق و تبليغات پر سر و صدا ي مسعود و مريم را كه پنهاني در خط سعيد امامي مشترك بودند ،‌را خورده بودند

پدر و مادر الهام تلاشهاي زيادي براي ديدن الهام كردند ولي با اشكالتراشي هاي سازمان روبرو ميشدند تا اينكه انها در سال 2002 توانستند خود را به عراق برسانند .انها مدت 48 ساعت د ر فرودگاه صدام بغداد ماندند تا اينكهتصادفي يكي از اعضاي مجاهدين انها را ديد و با وساطت امكان ملاقات الها م با پدر و مادرش را به مدت 24 ساعت فراهم كند .
سهراب زنجاني پدر الهام در حين سفر بدليل مشكلات سكته قلبي كرد كه خوشبختانه از ان جان سالم بدر برد.

آرش مغضوب حسادت زنانه؟‌


حساسيت روي آرش صامتی نشان از نوعي حسادت زنانه دارد زيرا آرش تنها كسي نبود كه به فرانسه آمده بود و تنها كسي هم نيست كه براي عمليات به داخل ايران اعزام شده بود و از زنان هم كساني مانند مرجان ملك بودند كه اسمي از انان برده نشد ه است . اگر انها زنده مانده اند و به ماهيت ايدزي بودن سياسي رجوي ها پي برده اند باعث خوشحالي است. تقريبا غير ممكن است كسي به باور در مرامي و عقيده اي در آزادي رسيده ياشد و زير شكنجه عليه ان عقيده تبديل شود .

همه جدا شده ها اتهامشان در مافياي مسعود و مريم يكي است . زيرا رجوي اين پيك مرگ ،‌عضو كشته شده را كه بره وار مطيع بوده به چريك زنده كه تفكر و سوال كند ترجيح داده است..


سوال من اين است فريد هوشي فرزند احمد هوشي ( از چماقدران سازمان در عراق هست ) نامزد الهام خانم بود كه توسط هدايت مستوفي معروف به هادي موشه د رسال 98 ا زپايگاه سازمان در تورنتو د رمنطقه ( شپرد و واردن )‌ با لگد بدليل نامزد بازي هايشان اخراج شد .

جوانان حق نداشتند كه مانند نامزدها رفتار كنند زيرا بر خلاف مرام مريم و مسعود بود چه برسد به حالا كه اشرف تبديل به راهبه خانه شده است و حتي تصور كردن به جنس مخالف كه حق طبيعي و انساني و خدائي است بدستور مسعود ايدزي ممنوع شده است .

البته خدا واقعا فريد را دوست داشت كه ان لگد باعث شد وي به ماهيت سازمان پي ببرد و ديگر دور سازمان را خط كشيد و از بيمار ي مهلك ايدز هم در امان ماند.
وي در سالهاي 98-99 هم وقتي به الهام در پيرايش ( واشنگتن ) تلفن مي كرد مي گفت ”‌اينها دروغ مي گويند عراق نرو “
الهام خانم بجاي اينكه از مريم رجوي علت اعزام آرش را بپرسد و نيز اخراج فريد را از پايگاه ، دق دليش را سر من در مي اورد. و انچه را كه لايق عمو جان شاهرخ و بابا جان سهراب و ديگر چماقداران سازمان كه به مزدوري آمريكا و صدام افتخار ميكنند به ديگران نسبت مي دهند.

در هر حال كاشكي مي توانستم كاري براي ايشان بكنم .
ولي آ رش كه مورد توجه الهام بود د رحاليكه آرش دوست پسر كس ديگري بود و الا ن هم ازدواج كرد ه است و فريد نيز نامزد تازه اي كرده است و دست الهام خانم از همه جا کوتاه شده و شديدا دلخور است .

الهام عليرغم علاقه اش براي بازگشت به كانادا و تعريف خاطرات كانادا برا ي ديگر دوستان هم بندش د راشرف متاسفانه بدليل فريب كاري سازمان د رسنگين تر شدن پرونده بدليل تحت تعقيب بودن اف. بی .ای امکان امدن به كاناد ا را كه دلش حتي براي خيابانهايش و فرهنگ ازادش لك زده است را ندارد .
وی ارزو داشت الان ندگی سالمی مانند هزاران جوان کانادا ئي چه سياسی و چه افراد عادی مانند خواهر ش داشته باشد .


راه حل سوم پرورش هندوانه

في الواقع كدام انسان عاقلي درس و خانواده را رها ميكند و بجاي دانش اندوزي و خدمت به مردم وقتش را در سراب اشرف در راه پرورش هندوانه سر ميكند . اين هندوانه ها براي زير بغل گذاشتن آمريكائي ها برا ي حمله نظامي به ايران با حساب باز كردن روي نيروي به گل نشسته سازمان بود‌،‌كه شكست خورد .

اخه ارتشي كه قراره رژيمي را سرنگون كند وقت به عمل اوردن هندوانه دارد?.

دلسوزاند ن برا ي فقرا از كانادا
د:
الهام خانم با اينکه ايران را نديده دلش برا ی مردم فقير می سوزد که يکدفعه به زندگی خوب در کانادا پشت کرده و به عراق می رود. شايد وي غيرتش از عمو جان شاهرخ برقکار و بابا جان سهراب مراد برقي بيشتر است.
ولي جهت اطلاع ايشان بايد گفت اتفاقا رجوي خود يكي از عوامل اصلي و دست اندركاران فقر و عقب افتادگي مردم ايران است. سياستهاي ضد خلقي رجوي در به كشتن دادن هزاران نيروي جوان و صادق كه با چركت ها ي سكتاريستي به دست عوامل مستبد ولايت فقيه يعني شراكت د رنابودي منابع انساني و عقب افتادگي ملت ايران .


مردم ايران سالهاست كه اعلام كرده اند نه تنها نيازی به شما ندارند بلكه اگر شرتا ن را از سر مردم ايران کوتاه کنيد اين بزرگترين خدمتی است که به مردم ايران خواهيد کرد .

اشرف و اشرف و اشرف ،‌كدام اشرف ؟

و واما از آنجا که وقتی انقلاب شد الهام خانم متولد نشده بودند با عرض معذرت از اشرف ربيعی و با پوزش از ان معدود زنان و تمامي دختران نوجواني كه تاريخچه سازمان را نمي دانند و زير فشار سازمان خود را به ماندن در باتلاق اشرف پای بند می دانند بايد اشاره کنم که دو تا اشرف در ايران خيلی مشهور بودند يکی اشرف پهلوی بود که مانند مريم رجوی عاشق قدرت و سياست و مردان بود و ديگر ی هم اشرف چهار چشم بود که اگر اشتباه نکنم توسط خلخالی به اتهام سر دستگی زنان خودفروش اعدام شد.
و متاسفانه اين روزها هر وقت صحبت از اشرف می شود اين دو موجود يادم می ايد مريم که برای رسيدن به قدرت به هر کار ی دست زده و می زند. داستان انقلاب ايدئولوژيک نمونه روشنی بود که اين زن شيطان صفت با كمك “ميم “‌ديگر چگونه بزرگترين سازمان مخالف خمينی را بخاطر هوي نفس به لجن کشيد ند.

و در تشابه با“ اشرف 4 چشم “ هم بايد به تشابه به خودفروشی از نوع سياسي ان توسط رجوی اشاره کرد که هر روز در تخت خواب دولتمردی بسر می برد. سالياني در تخت صدام وزمانی با ملک فهد و زمانی ملک حسين و زمانی با ژاك شيراک و مدتی هم مغازله با طالبان و ملاعمر که انها نتوانستند اين را بپذيرند.
اکنون هم اربابان جديد نو محافظه کاران ر ريچارد پرل و سازمان سيا و دست نشانده های عراقی انان.

هر شب ستاره اي به زمين ميشكند
و باز اين مسعود رجوي مبهوت ستاره ها هست

اهاي كودن هاي سياسي ،‌ اخرين مرحله مذاكرات رژيم با عراقي ها در حال تمام شدن است .

خود شما به جهنم چون هيچ گاه انتقادات دوستانه را نشنيديد ، اقلا با جان جوانان در اسارت و سانسور خبري مانده بازي نكيند . انها را به اغوش خانواد ه هايشان بر گردانيد .

2 نوامبر 2006
http://www.kanoubn-e-bayan.blogspot.com/